پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- «دکتر مهدی مطهرنیا» کارشناس ارشد مسائل سیاسی و بین‌المللی، آینده‌پژوه اجتماعی- فرهنگی و ارتباطات سیاسی در واکاوی سیاست خارجی دولت جدید ایالات‌متحده آمریکا در قبال چین واحد نوشت:

آنچه امروزه در ایالات‌متحده آمریکا به گوش می رسد و انعکاس بین‌المللی پیدا می کند، پارادوکسیکال و متناقض نما است. پاسخ به این پرسش که آیا واقعاً تناقضی در رفتار ساختارهای سیاسی و قدرت در ایالات‌متحده آمریکا پدید آمده است یا بار دیگر این تناقضات بر حسب سنت غالب در ایالات‌متحده آمریکا از نوعی برنامه‌ریزی مدون آینده نگارانه برخوردار است، مسئله را تا حدود زیادی در سطوح تحلیل متفاوت قرار می دهد.

من بر این باور هستم که ایالات‌متحده آمریکا در حال حاضر به‌ظاهر متناقض نما نشان می دهد، به این معنا که این کشور از یک‌سو، با یک رئیس‌جمهور راست‌گرای افراطی، دارای گرایش های نژادپرستانه و نو محافظه‌کار روبه رو است که گاهی در رادیکالیسم نظامی- امنیتی از امثال بولتون پیش می افتد و تصمیم دارد زمینه های تحرکات رادیکالیستی در حوزه سیاست خارجی را بر مبنای مکتب جفرسونیستی مدیریت کند. از سوی دیگر، این رئیس‌جمهور، بعد از اوبامایی بر سرکار آمده است که درست در نقطه مقابل وی نو دموکرات است. فردی که در میان رؤسای جمهوری چند دهه اخیر ایالات‌متحده آمریکا، یک رئیس‌جمهور روشن‌فکر، دارای کاریزمای قدرت نرم و تثبیت‌کننده قدرت نرم ایالات‌متحده آمریکا در قالب قدرت هوشمند بود.

آمریکایی ها در زمان اوباما توانستند به یک همگرایی بین‌المللی با متحدان خود در اروپا و کاهش سطح تنش خود با کشورهایی مثل چین دست پیدا کنند. اگرچه ترامپ، امروز از همگرایی با روسیه می گوید، اما به نظر می رسد ماه‌عسل او با پوتین، چندان ادامه نخواهد داشت. انگیزه این همنوایی، موجب حل‌وفصل بحران سوریه خواهد بود. در مقابل این دیدگاه، عده ای بر این اندیشه  هستند که آمدن ترامپ، در جهت مخالف حرکت اوباما است؛ اما در یک بررسی دقیق‌تر به نظر می رسد که او خط اوباما را با ادبیات دیگری دنبال می کند، به معنای این‌که اوباما، رهبری امنیتی ایالات‌متحده آمریکا در جهان را با قدرت هوشمند تاسیس کرد.

اوباما توانست در قالب 1+5 به یک اجماع بین‌المللی علیه ایران دست یابد، ائتلاف نظامی علیه داعش تأسیس کند، کشورهای اروپایی را برای پرداخت هزینه در تقابل با روسیه به همگرایی برساند و با واردکردن نیروهای اروپایی و شرقی به خاک سوریه، هزینه های مبارزه با تروریسم را با آن‌ها تقسیم کند.

اما امروز این مرحله تأسیسی باید به مرحله تثبیتی برسد و آمریکا نه‌تنها رهبری امنیتی جهان خود را تأسیس، بلکه تثبیت نماید. آنچه اوباما در گزاره‌های امنیتی خود به کار می برد، بیشتر جنبه تثبیتی و جنبه رهبری امنیتی جهانی ایالات‌متحده آمریکا دارد، به این معنی که او اکنون به آشکارا و به‌صراحت، از موضع خود در باب چین می گوید. پیش از آن، به‌وضوح درباره اروپا و پرداخت هزینه های امنیتی جهان توسط کشورهای اروپایی و رهبری امنیتی توسط ایالات‌متحده آمریکا صحبت می کند و تصمیم دارد از فرصتی که در 8 سال رهبری خود بر آمریکا ایجاد کرده است، به‌عنوان ذخیره ای برای تثبیت قدرت رهبری امنیتی ایالات‌متحده آمریکا استفاده کند. لذا این مسائل، نشان‌دهنده نوعی تحرک معنادار اوباما است.

اکنون واشنگتن در ارتباط با چین، گامی دیگر از استراتژی امنیتی ملی آمریکا در قرن 21 میلادی را پیش می برد. در اینجا، چین رقیب استراتژیک اصلی آمریکا مفروض شده است و گسترش قدرت آمریکا به آسیای شرقی و خاور دور، به‌عنوان هدف استراتژیک مطرح است. من بارها از هارت لند بزرگ سخن گفته ام و بر این باور هستم که هارت لند بزرگ، سه بخش هارت لند نو (خاورمیانه عربی)، نو هارت لند (خلیج‌فارس و فلات ایران) و هارت لند علیا (تبت) را شامل می شود.

ایالات‌متحده آمریکا، نقش محوری و هدف غایی خود را تسلط بر تبت یا هارت لند علیا قرار داده است، اما لازمه اساسی ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک حرکت به‌طرف تبت، تسلط بر نو هارت لند یعنی فلات ایران و خلیج‌فارس است. لذا ترامپ به‌وضوح، دو هدف گذاری استراتژیک را بیشتر از اوباما استمرار می بخشد: 1- تهران؛ در چارچوب محدودسازی تفسیر از برجام و 2- چین. آنچه وی تاکنون بیان کرده است، همگی معطوف به این دو هدف استراتژیک اولویت‌دار تهران و پکن بوده است.