پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علیرضا حیدری- "حالا مثل این است که از این سینما هم باید بروم و یا به قول دیالوگ فیلم هایم طعمه دام و صید صیاد شوم و یا می شوم و شاید این پایان عشق است و یا آغاز راه..."

این چند خطی بود که تو نوشتی در آن روزهای پایانی که عفریت بیماری چنگ انداخته بود. آن روزهایی که دل به جهان پهلوان تختی بسته بودی تا مبادا در این میانه که به سراغ همه بزرگان این سرزمین رفته ای، نام تختی در کارنامه تو نباشد. «جهان پهلوان» را کلید زدی تا باورمان شود مبادا در این شمار اسطوره های ملی همچون ستارخان و امیرکبیر تا اسطوره های عاشقی مثل «مادر» تا آن همه سوته دل و دلشده ای که در هزاردستان اندیشه و دلت جا خوش کرده بودند، تختی دیده نشود.علی جان! کاش چند فیلم دیگر می ساختی و نمایش نمی دادی تا در این وانفسای سینما و در این فراموشکده بزک شده هنر هفتم حتی هر چند سال یک بار، فیلمی از تو را می دیدیم. یادت بخیر و یاد سینمایی که داشتیم. باورت نمی شود، سینمای امروز ما همه اش شده است رنگ و رنگ و رنگ و عشق هایی کز پی رنگی بود.

سوته دل روزهای عاشقی ! کاش می بودی و برای سال مولانا فیلم می ساختی؛ برای رودکی، برای فردوسی. مگر نه این که می گفتی: اگر می خواهیم پیشرفت کنیم و اندازه های سینمایی مان را بزرگ تر کنیم باید دست به کارهای بزرگ تر بزنیم و باید کمی خطر کنیم. ما در سینمای ایران قادر به انجام هر کاری هستیم، هیچ چیز کم نداریم.» امروز محتاج توییم. محتاج روایت تو از همه آنچه مال خودمان باشد. همان سینمای ملی که فقط برایش همایش برگزار کردیم و جایزه گذاشتیم. اما دریغ از یک فیلم در قد و قواره سینمای ملی! امروز محتاج توییم تا فیلم هایی بسازی که آدم هایش، قصه هایش، موسیقی اش، کوچه و خیابانش، همه ایرانی باشد. کاش می بودی تا هنوز «دلشده» سینما می بودیم. کاش می بودی تا در فیلم هایت کمانچه، ویولن، تار، تنبک و دف می شنیدیم. باز هم طاقچه و رف با آینه و قاب عکس پدربزرگ را می دیدیم. کنار حوض کوچک حیاط فیلم هایت می نشستیم و هم نشینی ماهی های قرمز را تماشا می کردیم. اطلسی و شاه پسند و شمعدانی را می بوییدیم و می دیدیم «یاس» چگونه بر دیوار حیاط خانه هایمان تکیه می زند. سرو و شمشاد را نظاره می کردیم که چه طور قد می کشند.

علی حاتمی2

می خواهیم «نجوای نمناک علف ها را بشنویم»، می خواهیم «در انحنای سقف ایوان ها» گیج بخوریم. به سماعی چرخی بزنیم و قونیه دل مان را برای مولانا به سوغات بفرستیم. آراسته بودی هم خودت و هم فیلم هایت به هفت هنر چه در کمال الملک و چه در سلطان صاحب قران، دلشدگان، سوته دلان و هزاردستان. وقتی می خواستی فیلم هایی مثل کمال الملک و سلطان صاحب قران را در یک بنای تاریخی بسازی، دکوپاژ فیلم ها را براساس آن می نوشتی تا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی آن شکوه معماری. در «دلشدگان» گفتی: «آیین چراغ خاموشی نیست.» اما امروز «شمع را باید بی چراغ روشن کرد.» آخ که دلمان لک زده برای دیالوگ هایت.ای عزیز! کاش فیلم سازان ما هم جرعه نوش غزل حافظ بودند، همنشین سکر مولانا و دلبرده کامروایی های سعدی، کاش فردوسی را زمزمه می کردند و ایران را می سرودند. کاش می توانستند کمی هم ما را به ضیافت خودمان ببرند. چون «سفره از صفای میزبان رونق داره نه از مرصع پلو». امروز فیلم هایمان کمترنشانی دارد از آن چه تو نشانمان می دادی.تو فیلم نساختی، فرش بافتی، قالی ایرانی. از تار جان و پود عشق. بخوانیم دوباره دیالوگ کمال الملک را با آن استاد فرشباف که گفت: «استاد تویی! هنر این فرشه، شاهکار این تابلوست. دریغ همه عمر یک نظر به زیر پا نینداختم. هنر این فرش گسترده است. شاهکار کار توست یارمحمد! نه کار من» و یا آن دیالوگی که ناصرالدین شاه به مدیر مدرسه هنر می گوید که «هنر مزرعه بلال نیست که محصولش بهتر شود. از ستاره های آسمان هم یکی می شود کوکب درخشان، الباقی، سوسو می زنند.» تو فیلم نساختی، موسیقی نواختی در «دلشدگان»، خط نوشتی در «خواستگار»، و نقاشی کردی در «کمال الملک». از شعر، تئاتر، زبان و ادبیات و معماری و لباس در «سلطان صاحب قران» گفتی و «هزاردستان» و «حاجی واشنگتن».تو حلقه وصل دیروز و امروز ما بودی. دیروزمان را بشکوه نمایاندی تا امروزمان شکوهمندتر شود. تو همان کمال الملک بودی که وقتی صدراعظم گفت: تو می خواهی جای ما را بگیری، آن نقاش پیر گفت: «من آرزو طلب نمی کنم، آرزو می سازم.» معماری، زبان فاخر فارسی، ابزار و آلات مشاغل، آداب و رسوم، لباس ها و به یاد آورید حبیب ظروفچی در سوته دلان را و حاجی واشنگتن وقتی می خواهد پذیرای رئیس جمهور آمریکا باشد و اسباب سفره ایرانی با سفره قلمکار را می چیند و می گوید به جهت ثبت در تاریخ و استفاده تذکره نویسان محقق و دانشور این صورت اغذیه و اشربه چیده شده است: «عدس پلو، دمی باقالی، خورشت قیمه، کباب چنجه، کباب خیکی، خاگینه و قورمه، شربت آلات، سکنجبین، سرکه شیره، دوغ با ترخان، ترشی همه جور، پیاز با بادمجان، فلفل، گلپر، هفت بیجار ... مرباجات همه رقم، به، بهارنارنج و بیدمشک و ...»

چه ضرب المثل هایی که به یادمان آوردی: انار میوه بهشتی یه، آفتاب لب بومیم، آب نطلبیده مراده، روز به روز دریغ از دیروز، به هر چمن که رسیدی، گلی بچین و برو، از یه هیزمیم تنورمون علی حده است، گریه کن نداری وگرنه خودت مصیبتی، دیوار حاشا بلنده، خاک به امانت خیانت نمی کنه و ...

تقدیر تو همان تقدیر «مادر» است انگار.در دیالوگی از «مادر» شنیدیم و می خوانیم که : موقع بدرقه اش، البته مونده به اون قطار، میگه خوش آن کاروانی که شب راه طی کرد، اول صبح به منزل رسیدن عالمی داره، حال نماز صبح، امید روز تازه، گفتم که من با قطار شب عازمم، صدای پای قطار می آد، بانگ جرسی، آوای چاووشی، قافله پا به راهه..."

نکوداشت علی حاتمی در جشنواره «طهران قدیم»

نکوداشت زنده یاد علی حاتمی که نقش عمده ای در به تصویر کشیدن تهران قدیم داشته است در جشنواره «طهران قدیم» برگزار می شود.به گزارش مهر، این جشنواره همزمان باسالروز تولد این کارگردان (23 مردادماه)آغاز شده وتا ۱۰ مهرماه، در محل باغ موزه قصر برگزار می شود. در این جشنواره ضمن نکوداشت علی حاتمی با نمایش فیلم «مادر» در روز سینما، از عوامل این اثر نیز تقدیرمی شود.

گزیده ای از آخرین گفت و گوی علی حاتمی/ ما که دنیامون شده آخرت یزید

علی حاتمی در آخرین گفت و گوی خود در آخرین روزهای زمستان سال 74 پیش از سفر به خارج از کشور،برای پیگیری درمانش مقابل مصطفی شایسته و امید روحانی نشست . بی شک خواندن گزیده ای از سخنان صحبت های این کارگردان یگانه سینمای ایران حسرت نبودش را در این روزهای پر هیاهو دوباره زنده می کند.

«این سفر اگر خدا بخواهد برای معالجه است و به خواست خدا می روم. امیدوارم توفیق این را داشته باشم به سلامت برگردم و طرح های ناتمام را به اتمام برسانم؛ البته هیچ وقت طرح های آدم تمام نمی شود. اگر از معالجه ها زودتر نتیجه بگیرم، قصد دارم برای فیلم «تاریخ معاصر» چند مصاحبه با شخصیت های سیاسی که خارج از کشور هستند انجام دهم. همیشه خواسته ام مواردی را که برای سینما بکر است ارائه دهم. ما از نظر ادبیات عامیانه بسیار قوی هستیم، اما متأسفانه تصویر فرهنگی عامیانه را در دوران قدیم، خیلی کم داریم. وقتی می خواهید سینمای اصیلی را ارائه دهید باید از نقوش و رنگ  هایی که قبلا بوده الهام بگیرید. من از همان اولین کارهایم کوشش کرده ام جای خالی تصاویر عامیانه را پر کنم و در کنار آن، بیانی سینمایی برای قصه های ایرانی بیابم. وقتی می گویم تمام تلاشم این است که فرش ببافم، منظورم مشخص است. یعنی زبان سینمای ایرانی یک زبان ترجمه شده نباشد. همان طور که فرش هایش فرش های تقلیدی نیست.برگردان ادبیات به سینما کار ساده ای نیست باید نسبت به درام، سینما و حس و حال آدم ها شناخت و آگاهی داشت تابتوان یک متن ادبی رابه یک اثر خوب سینمایی تبدیل کرد».

علی حاتمی6

ایران برایش خیلی مهم بود

اثنی عشری- نسل علی حاتمی ، نسل متفکر و متفاوتی بود.کامبوزیا پرتوی نویسنده و کارگردان، ضمن اعلام این نظر گفت:آن نسل و آن آدم ها نسلی متفکر و صاحب سبک بودند.

سینماگران آن نسل افرادی باسواد بودند ، اهل مطالعه بودند و سعی می کردند که با فیلم هایشان آدم ها را تربیت کنند ولی حالا این طور نیست.این فیلمنامه نویس در ادامه گفت:در دوره مرحوم حاتمی ،وسایل ارتباط جمعی شامل سینما و کتاب بود در نتیجه دارای سلیقه بودند و سعی می کردند ذهنشان را با آن چه که در اطرافشان بود، پرورش دهند؛ با کتاب ها و فیلم هایی که در اطرافشان بود.آقای حاتمی هم دیدگاه خاصی را دنبال کرد چه در نمایشنامه ها و چه در فیلم هایی که ساخته یک خط فکری و ادبی را دنبال کرد. "ایران" خیلی برایش مهم بود و ما این را در ادبیات شفاهی و ادبیات کتبی او شاهد بودیم.

درواقع هرچه را که می دید ، برایش کشف یک جهان بود در حالی که الان این طور نیست و سلیقه فیلمسازان ما را تربیت می کند. کتاب هم که نمی خوانیم و می ماند ماهواره که در حال نزدیک شدن به سلیقه ای هستیم که باآن تربیت نشده ایم و حتی به سلیقه ای که ما را تربیت کرده ، اعتماد نداریم.وی در ادامه گفت:فکر می کنم راز موفقیت وماندگاری علی حاتمی این بود که ادبیات ما برایش دغدغه بود.ایرانی ماندن برایش دغدغه بود و دنبال خوبی ها و نکات مثبتی بود که در تاریخ ما وجود داشت.سلیقه مرحوم حاتمی ، از جنس فیلمسازی بود.

نسلی از جنس ادبیات

طهماسب صلح جو(منتقد سینما)- اکرم محمدی- علی حاتمی و هم نسل های او که جریان موج نوی سینمای دهه 50را ایجاد کردند ، سینماگرانی هستند که بعید می دانم دوباره تکرار شوند.این فیلمسازان هر کدامشان در سینما ، یک نوع دیدگاه ، ظرافت و نگاه هنری داشتند که مسیر خود را بر اساس آن تعیین می کردند ، بدون این که نوع نگاهشان با هم شباهت داشته باشد.خیلی از فیلمسازانی که هم نسل حاتمی بودند و حتی فیلمسازان نسل بعدی، دوست داشتند از الگوی فیلمسازی علی حاتمی تقلید کنند اما در عمل ،موفق نشدند چون فیلم های علی حاتمی ، حس و حالی داشت که تقلید نشدنی و تکرار نشدنی بود.او با سینما و فیلم هایش در روند سینمای ایران تاثیر گذاشت. در حال حاضر هم بسیاری از فیلمسازان جوان دوست دارند مثل حاتمی باشند اما نمی شود.علی حاتمی و فیلمسازانی که پرچمدار دهه 50بودند ،از ادبیات دهه 40و30 بهره برده بودند و غنی بودن ادبیات این دودهه بر سینما تاثیر خوبی گذاشت . درواقع این فیلمسازان از ادبیات آمده بودند و جالب است که تمام این فیلمسازان دست به قلم هستند و می نویسند حتی فیلمسازانی که از آن نسل هستند و حضور دارند وفیلم می سازند، همین ویژگی را دارند مثل مهرجویی ، کیمیایی و تقوایی.

علی حاتمی7

یکی از دلایل متفاوت بودن این نسل بهره گیری از ادبیات نسل قبل از خودشان بود، در واقع سرمایه فرهنگی و هنری شان از ادبیات خاصی بود.البته از کسانی همچون صادق هدایت ،جلال آل احمد و بعد غلامحسین ساعدی تاثیر گرفته بود.این که می گویند ، مرحوم حاتمی، سعدی سینمای ایران است، یک نوع توصیف است چرا که علی حاتمی ، علی حاتمی سینمای ایران بود وسینمای شاعرانه مسئله جداگانه ای است درواقع سینماگران آن نسل از ادبیات بهره لازم را برده بودند.اما فیلمسازان جوان این دوره ، غنای ادبی آن نسل را ندارند و ما در میان آن ها کسانی را ندیدیم که بتوانند همپای آنان خودشان را نشان بدهند وپشتوانه و پیشینه ادبی از آنان ندیدیم . درواقع نسل فعلی با نسل پیشین خیلی فرق می کند و از این نظر در حوزه ادبیات غنی نیستیم. این ها روندی است که وارد سینما شده و اگر جایگاهی پیدامی کند،می تواند ادبیات را تحت الشعاع قرار دهد .فیلمسازان دهه 50و نسل نو که فیلمسازان هم نسل مرحوم علی حاتمی بودند، در عین حال که با سینما همراه بودند ، با تئاترو ادبیات هم همراه بودند و حتی علی حاتمی از تئاتر به سینما آمد و اولین متن هایی هم که نوشت متن های تئاتری بود "حسن کچل "، اولین فیلم سینمایی علی حاتمی قبل از این که فیلم آن ساخته شود، تئاتر بود و روی صحنه اجرا شد واین نسل ، بااین تجربه ها و پیشینه ها آمدند و وارد سینما شدند. درحالی که نسل فعلی سینما، مستقیما تحت تاثیر سینماست واز سینما مایه گرفته و می خواهدهمین حس را در سینما منعکس کند.

یادش گرامی...

سینما دیالوگ

احمد صبریان- نگارش دیالوگ های فاخر و ادیبانه از ویژگی فیلم های علی حاتمی است وآثارش دیالوگ های درخشان و ماندگار دارند.دیالوگ های بدیع وی خاطر شنوندگان را نوازش می داد. حاتمی خالق سبکی تازه در دیالوگ نویسی شد رویکردی که در سال های پس از او، هیچ فیلم سازی موفق به تکرارش نشد و او همچنان در این عرصه یگانه است.

علی حاتمی1

مادر

پرهیز مرهیزش می دین که چی؟ خورشید دم غروب آفتاب صلات ظهر نمی شه، مهتابی اضطراریه، دو ساعته باتریش سه ست، بذارین حال کنه این دمای آخر، حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافی بازی فیناله، آجیل مشکل گشاشم پنالتیه، گیرم این جور وجودا موتورشون رولزرویسه ،تخته گازم نرفتن سر بالایی زندگی رو، دینامشون وصله به برق توکل، اینه که حکمتش پنالتیه، یک شوت سنگین گُله، گُل شم تاج گُله قرمزته! آبی آبلیموجات.

ضیافت مرگ، عطر و طعمش دعاست. روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زنده ها به مرده هاشون می ذارن.

علی حاتمی4

کمال الملک

مدرسه هنر مزرعه بلال نیست که هر سال محصول بهتری داشته باشد، در کواکب آسمان هم یکی می شود ستاره درخشان، الباقی سوسو می زنند.

من آرزو طلب نمی کنم آرزو می سازم.

برای آمدن به چشم نقاش باید درچشم انداز بود.

علی حاتمی5

سوته دلان

خوش به سعادتتون که می رین روضه، جاتون وسط بهشته، ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟ آقا مجید تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گریه کن نداری وگرنه خودت مصیبتی، دلت کربلاس.

چشم شیطون کر توپ توپم، این مال و منال مفتی همچین هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصل یه عمر جوب گردیه، آقامون ظروف چی بود خودمون شدیم جوب چی، آقا مجید ظروف چی، جوب چی، میخِ زنگ زده، زنجیرِ زنگ زده، تارزانِ زنگ زده، ساعتِ زنگ زده، حواستو جمع کن ،ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی زنه چون زنگاشو زده.

علی حاتمی3

هزاردستان

ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاق خانه. هنوز زنجیر در گوشت است زنجیرک! موریانه گوشت، کی به استخوان می رسی آخر؟ زنجیرک، تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنی است، از این دست ساز، کوه کوچک.

آب از دست صیاد خوردن بهتره تا سلاخ،سلاخ خلاص می کنه صیاد گرفتار.

آزردمت انگشتک؟ دوست داری آتش از اسلحه بچکانی یا مرکب از قلم نئین؟ خون می طلبی یا جوهر؟ انگشت که در این میان باشد گران قدرتری، خوشنویس یا تفنگچی؟

علی حاتمی8

دلشدگان

در طریقت ما شرط اول تر دامنی است و آدم خیس هراس بارون نداره.

کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود ، همه صداها آهنگ بود، همه حرف ها ترانه.

با همه بلند بالایی دستم به شاخسار آرزو نرسید.