پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمد مهدي بندرچي- چرچیل می گوید: شما دشمن دارید؟ خوب است. این یعنی شما برای امری یک زمانی در زندگی خودتان ایستادگی کرده اید. تحلیلگران مسائل راهبردی این سخن را بنای سیاست یک زن دانسته اند که در تاریخ انگلستان پس از چرچیل لقبی را گرفت که کمتر کسی آنگونه شهرت یافت: «بانوی آهنین»!!! 

یک بار در کلاس سیاست بین الملل به مناسبتی لفظ بانوی آهنین از دهانم پرید. استاد سیاست بین الملل که هم آمریکا را تجربه کرده بود هم درانگلستان درس خوانده؛ گفت زمانی که در بریتانیا تحصیل می کردم مشهور بود کابینه ی انگلستان یک مرد دارد آن هم تاچر است. او به حق بانوی آهنین بود. 

ممکن است گفته شود وی در دوران جنگ تحمیلی به ایران بسیار سخت گرفت و برای پذیرش قطعنامه 598 عامل فشاری بر ما بود اما در عین ظلمهای انگلستان به سایر ممالک نمی شود از خدمات این بانوی مقتدر به کشور و ملت خودش چشم پوشید. نگارندگان تاریخ روابط راهبردی وی را یکی از تحمیلگرترین، دوست داشتنی ترین، خشمگین ترین و محترم ترین رهبران قرن بیستم برشمرده اند. (EUDIE PAK APR 9, 2013)

انگلستان در دوران مارگارت تاچر با دنیا هرچه کرد اما امروز معترف است که وی در سالهای بین 1979 تا 1990 بریتانیا را با «شخصیت سرسخت خود» به مرحله ای از سیاست و اقتصاد رسانید که هیچ رهبری در دوران مدرن توانایی شباهت جستن بدان را ندارد. 

بانوی آهنین انگلستان مولودی را به دنیا عرضه داشت که در علم اقتصاد و بررسی های اقتصاد سیاسی به «تاچریسم» مشهور است و با این اسم نیازی به توضیح افزون این مکتب اقتصادی وجود ندارد. او که عضو حزب محافظه کار بود به این دلیل مورد هجوم مخالفینش قرارگرفت که خدمات اجتماعی را کاهش داد. در حالیکه این خدمات بدنبال جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شده بود. جالب اینکه تاچر هرگونه خواهرخواندگی با فمینیسم را رد می کرد و گفت: « من هیچ دینی از جنبش آزادی زنان بر گردن ندارم». هنگامی که تاچر به جزایر فالکلند در آرژانتین حمله برد جمله ای تاریخی در سال 1982 بر زبان راند: « شکست!! امکان آن وجود ندارد». این جمله زمانی بود که نیروی دریایی سلطنتی بادبان ها را برافراشته بود. 

تاچر که برای حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی کشورش مانع پیوستن لندن به جمع اتحادیه ی اروپا بود در سخن خویش تبیین کرد: « ما کشورهای اروپایی هرکدام در سطوح گوناگون توسعه ی اقتصادی هستیم. برخی از کشورها نمی توانند تحت یک پول واحد به حیات خود ادامه دهند. ما باید کشورهایی باشیم که در عین جدا بودن، با یکدیگر همکاری کنیم». اگر مارگارت 23سال پیش، امروز زنده بود و بحران اروپا را می دید میگفت: من که به شما گفته بودم. 

تاچر که در سه انتخابات عمومی پیاپی بعنوان رهبر حزب محافظه کار پیروزی کسب کرد، در حقیقت اثابت نموده بود که در هر رقابتی اگر تاچر حضور داشته باشد، برنده ی میدان خود اوست. وقتی او برای بار چهارم خواست وارد میدان شود، اعضای حزب متبوعش وی را از حضور باز داشتند. از قضا وی با این اقتدار عجیب، احترام خاصی برای «مردان واقعی (real men) » قائل بود. اگر امروز روش اقتصادی و تدبیر سیاسی او را تاچریسم می خوانند نامی دیگر را به عنوان مترادف بر زبان می آورند که به «ریگانیسم» معروف است. در عین حال وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد، خانم تاچر به جرج بوش پدر گفت: «ببین جرج، اکنون اصلا زمان لرزیدن نیست». انگار از نگاه تاچر فرق زیادی بین ریگان و بوش در اطلاق صفت مرد واقعی وجود داشته است. همانطور که وقتی در سال 1951 با یک بیزنسمن ازدواج کرد به طور وحشتناکی به کارهای خانه داری مشغول بود و از غذا پختن و بدنیا آوردن یک دوقلو گرفته تا سپردن تصمیمات مالی خانواده به همسرش در زندگی مارگارت در قامت یک Housewife به ثبت تاریخ رسیده است. 

اما زندگی مارگارت تاچر را باید برای بانویی در ایران خواند که امروز بر تدبیر زیست محیطی او و حاشیه سازی های سیاسی اش صدای نقد از هرسویی برخاسته است. ابتکار که امروز بالاترین شغل یک زن ایرانی را در کشورش تصاحب کرده است، مورد نقدهایی واقع شده که هم متخصصان محیط زیست و هم مردم طرف حساب او ـ به وسعت همه ی ایران ـ باید راجع به این نقدها قضاوت کنند.  اما تحلیلگران وقایع راهبردی قطعاً در خصوص جایگاه زنان ایران بعد از دوران مدیریت وی قضاوت خواهند کرد. زنان ایرانی یکی از دسته های اجتماعی هستند که فردا، شاید دور شاید هم نزدیک، او را بخاطر تعظیم یا تحقیر جایگاه مدیریت یک زن مورد تحلیل قرار می دهند.