پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- در حالی که می دانیم مذاکرات در روزها و ساعت های آخر –بویژه در روزهای یکشنبه و دوشنبه- به نقطه ای بسیار حساس رسیده بود، عدم توافق نشان دهنده آن است که ایده های روی میز به اندازه کافی «تمام کننده» نبوده است. برخی خبرها حکایت از آن دارد که اتفاقات مهمی در روز آخر رخ داده و همین اتفافات بوده که راه را برای تمدید مذاکرات باز کرده است.

در دو روز آخر، تمرکز طرفین بر این بود که به جای رسیدن به توافق نهایی، روی یک چارچوب که شامل یک سلسله اصول کلی باشد تفاهم کنند. ظهر روز دوشنبه معلوم شد که توافق روی چنین چارچوبی هم ممکن نخواهد بود چرا که درباره کلیات موضوعاتی مانند غنی سازی، تحریم ها، بازرسی ها، فردو و اراک جمع بندی مشترکی وجود نداشته است. راه حلی که دو طرف نهایتا به آن رسیده اند این است که چارچوب را باز هم کلی تر کنند و بر سر یک چارچوب زمان بندی که می گوید باید تا اسفند ماه توافق اصلی و تا تیر ماه آینده ضمائم آن را نهایی کنند، تفاهم نمایند. این تاکتیک مذاکراتی دو هدف اصلی داشته است:

1- پوشاندن این موضوع که مذاکرات به دلیل زیاده خواهی امریکا در واقع شکست خورده است.

2- بازگشت ناپذیر کردن روند آینده برای دو طرف به گونه ای که مجبور باشند تا ماه مارس درباره کلیات مسئله تفاهم کنند و تا ژوئیه به یک متن مشروح قابل اجرا برسند.

اما ناظرانی که روند را تعقیب کرده اند، در این باره تردید کمی دارند که با موضع فعلی امریکا، نه در 7 ماه آینده و نه حتی در زمانی بسیار بیشتر از آن، امکان تفاهم و رسیدن به توافقی که دو طرف در بلند مدت به آن پای بند باشند بسیار دشوار خواهد بود.

اولا، امریکا به وضوح با این پیش فرض مذاکره می کند که ایران چاره ای جز کوتاه آمدن ندارد. احتمالا در وین هم امریکایی ها منتظر بوده اند ایران در دقیقه 90 و با مشاهده دورنمای شکست مذاکرات کوتاه بیاید و درخواست های آنها را بپذیرد. بسیار مهم است که روشن شود منشا این توهم امریکایی ها چیست چرا که اگر این توهم زدوده نشود، باز هم 3 یا 7 ماه دیگر دوباره دقیقه نودی فرا خواهد رسید و آن وقت باز هم امریکا منتظر خواهد بود که ایران کوتاه بیاید و در نتیجه بازهم مذاکرات نتیجه ای نخواهد داشت. یک بار برای همیشه باید روشن شود که خطوط قرمز واقعی وجود دارد که ایران از آنها عدول نخواهد کرد. باید دید چه مکانیسمی وجود دارد که بتواند این مسئله را به نحو کاملا جدی برای امریکا روشن کند.

ثانیا، امریکا بر اساس یک روند منطقی مذاکره نمی کند. یک طرف مذاکره کننده قابل احترام، طرفی است که رفتاری منظم دارد اما وقتی یک طرف کاملا زیگراگی عمل می کند و ابایی ندارد از اینکه امروز حرفی بزند و فردا خلاف آن را بگوید، نمی توان آن را یک طرف مذاکره کننده قابل اعتماد و منطقی دانست.  رفتار امریکا از مذاکرات مسقط به این سو دقیقا به این شکل بوده است. این نشان دهنده آن است که فرآیندهایی پس پرده مذاکرات-هم درون امریکا و هم میان اعضای 1+5- در حال رخ دادن است که بسیار پیچیده تر از آنی است که از بیرون بتواند مشاهده کرد یا حتی حدس زد. همین فرآیندهاست که موجب می شود امریکا نتواند در مذاکرات متعادل رفتار کند. این نکته را هم باید در نظر داشت که ایران با یک امریکا مذاکره نمی کند. چند امریکا در مقابل ایران وجود دارد که ظاهرا هیچ کدام از آنها بر خلاف آنچه ادعا می کنند یک اراده سیاسی واقعی برای تفاهم با ایران ندارند.

ثالثا، آنچه امریکا از ایران می خواهد بسیار گزاف است و آنچه ارائه می دهد دقیقا مساوی هیچ. امریکایی ها نیت خود را روشن کرده اند. آنها می خواهند ایران سرمایه استراتژیک خود در حوزه فناوری غنی سازی و آب سنگین را در بازه زمانی بسیار طولانی مدت واگذار کند و در مقابل به اینکه آشکارا امریکا می خواهد فشار تحریم را بر ایران حفظ کند اعتراضی نکند. در واقع امریکا به ایران می گوید نباید منتظر یک معامله برد-برد باشد بلکه باید دقیقا آنگونه و به آن اندازه که امریکا می خواهد کوتاه بیاید. خوشمزه این است که امریکا در حالی از ایران می خواهد تسلیم شود، که خود آشکارا دچار بحران داخلی است –بحرانی که باعث استعفای فردی مانند چاک هاگل شده- و در منطقه هم کارش به جایی رسیده که از آسمان برای داعش کمک نظامی پایین بریزد

درک اینکه اکنون در کجای مذاکرات ایستاده ایم، مستلزم توجه به این مبانی است.

اکنون زمان آن است که همه آنها که دستی بر این آتش دارند با ملت ایران صریح و صادق باشند. باید به تفصیل به ملت گفت که امریکا قصد تحمیل چه تحقیر تاریخی را به ایران دارد. اگر با مردم درست سخن گفته شود، رفتار درست ملی به سرعت شکل خواهد گرفت. دولت در این زمینه بیش و پیش از همه مسئولیت دارد.