پايگاه خبري تحليلي «پارس»- صبح پنج شنبه گذشته، مدير مسئول روزنامه خراسان که به دعوت قرارگاه شمال شرق ارتش جمهوري اسلامي ايران در جمع فرماندهان و کارکنان اين قرارگاه حضور يافته بود، دستاوردهاي يک سال گذشته مذاکرات ايران با گروه 1+5 را تشريح و اظهار کرد: يکي از دستاوردهاي يک سال مذاکره ايران با گروه 1+5، شکسته شدن اجماع جهاني عليه ايران بود و آن هايي که مخالف روند طي شده در يک سال گذشته هستند بايد بدانند که اگرچه به رغم برخي تبليغات اين دوره يک ساله دستاورد حقوقي مهمي براي ما نداشته است اما همين يک دستاورد سياسي بسيار بزرگ و ارزشمند است.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، محمدسعيد احديان در ادامه صحبت هايش با برشمردن 4 تضاد استراتژيک ايران با آمريکا، دليل اين نظر خود را که «در شرايط فعلي، امکان تفاهم ايران و آمريکا منتفي است» توضيح داد و سپس چگونگي احتمال دست يابي به تفاهم در آينده را بررسي کرد. احديان در ابتداي اين ديدار به نقش مهم نيروهاي مسلح در ايجاد امنيت پايدار در ايران اسلامي اشاره و در ادامه تحليل خود درباره مذاکرات هسته اي را ارائه کرد که به تفصيل در ادامه آمده است.

شرايط فعلي در مذاکرات
در ابتداي بحث مناسب است به شرايط فعلي مذاکرات نگاهي داشته باشيم. در يک سال گذشته و با تدبير رهبر معظم انقلاب که فرصت مذاکرات رسمي دو جانبه ايران و آمريکا در موضوع هسته اي با اختيارات کامل را به تيم مذاکره کننده دادند، فرآيند مذاکرات ايران و 1+5 وارد مرحله تازه اي شد. قبل از اين اتفاق، مذاکرات رسمي فقط بين ايران و 1+5 صورت مي گرفت. البته مذاکراتي غيرعلني و غيررسمي در عمان بين ايران و آمريکا صورت گرفته بود که کاملا محرمانه بود و به تازگي خبرهاي آن اعلام شد. بررسي جزئيات اين مذاکرات محرمانه و اين که تا چه اندازه مورد تاييد رهبر انقلاب بوده بحث ديگري است که به آن ورود پيدا نمي کنم. اما اصل موضوع اين بود که معاون وزارت امور خارجه ايران و همتاي آمريکايي اش در دولت قبل چندين نشست را به صورت غيررسمي و غيرعلني داشتند.

اجازه مذاکره مستقيم با آمريکا فقط در مسئله هسته اي
در دوره جديد اين احساس در دولت وجود داشت که اگر بخواهيم با 1+5 به يک جمع بندي و نتيجه برسيم بايد بتوانيم با آمريکا به صورت مستقيم مذاکره کنيم. اين نظر در بخش قابل توجهي از جامعه هم وجود داشت که تا با آمريکا مذاکره نکنيم نمي توانيم در مذاکرات هسته اي به نتيجه برسيم. به همين دليل اين مجوز صادر و اجازه و اختيار داده شد که ايران بتواند به صورت مستقيم و علني البته فقط در مسئله هسته اي با آمريکا مذاکره دو جانبه داشته باشد. به نظر من اين تصميم به اين دليل گرفته شد که اگر احتمالي هرچند اندک براي يک توافق خوب وجود داشته باشد اين فرصت از کشور گرفته نشود و اگر هم در اين مسير در عمل اتفاقي نيفتاد با اجماعي محکم همه بدانند که مذاکره مستقيم با آمريکا هم اثري نداشت.

قبل از انتخابات 92 ؛ موافقت رهبر انقلاب براي صداقت‌آزمايي آمريکا
البته در اين باره بايد به دو نکته اشاره کنم: نکته اول اين که قبل از انتخابات 92 اين نگاه و تحليل رهبر معظم انقلاب مطرح شده بود که به دليل نامه نگاري هاي اوباما و اعلام آمادگي او براي تفاهم با ايران بايد امکان تفاهم با آمريکاي دولت اوباما را ايجاد کرد. هرچند شخص رهبري اعلام کردند که به اين موضوع خوش بين نيستند اما ايشان اين احتمال از نظرخودشان اندک را براي مصالح کشور ناديده نگرفتند . اين گونه نبود که بعد از برگزاري انتخابات و مشخص شدن نتيجه آن، تحليل جديدي اتفاق افتاده باشد. بحث مذاکره مستقيم اتفاق جديدي بود که پيرو شرايط جديد رخ داد، اما اصل اين تحليل رهبري که در پي نامه هاي اوباما فرصتي به دولت او داده شود که اگر واقعا صادقانه به دنبال تفاهم با ايران است اين فرصت از دست نرود، مربوط به قبل از انتخابات 92 است و مي توان نشانه هاي آن را در صحبت هاي رهبر انقلاب در اول فروردين 92 در حرم امام رضا(ع) مشاهده کرد. در زماني که قبل از انتخابات رياست جمهوري بود و هنوز گمانه زني ها درباره نتايج انتخابات آغاز نشده بود. در آن روز رهبر انقلاب فرمودند که به اين موضوع بدبين هستند اما با وجود بدبيني، مخالفتي ندارند تا آمريکا همانند نامه هاي رئيس جمهورش، صداقتش را اثبات کند و راه تفاهم با آمريکا را در شرايط منطقي باز گذاشتند. البته چند ماه بعد، پس از اين که اوباما در انتخابات رياست جمهوري بازهم عملکرد بدي داشت دوباره تصريح کردند که من اول فروردين گفتم اما آمريکايي ها نشان دادند که صداقت ندارند. نکته دوم اين که افتخار مي کنيم رهبري داريم که با وجود تحليل و جمع بندي بدبينانه خود که اين جمع بندي ها با نظرات افراد تيم هاي کارشناس هسته اي و مذاکرات خارجي کاملا در تضاد بود، اما اجازه دادند اين افراد در مسير مد نظر خود گام بردارند.

مسير مثبت مذاکرات تا قبل از مذاکرات مسقط
پيرو اين فرآيند، در مدت طي شده مذاکراتي با آمريکا انجام شد که برآيند آن تا پيش از مذاکرات اخير در عمان مثبت بود. تا پيش از مذاکرات مسقط آن چه اتفاق افتاد اين بود که کليات مذاکرات بين ايران و آمريکا، براي اين که ايران بتواند اثبات کند به دنبال بمب اتم نيست و آمريکايي ها بتوانند به تعبير خودشان از لحاظ فني راه هاي فرار هسته اي ايران را ببندند خوب پيش رفته بود و طرفين توانسته بودند در موضوعات و سوالات و مباحث مختلف به جمع بندي هاي فني برسند. يعني مسير مذاکرات تا قبل از مسقط مسير کاملا مثبت و روشني بود. مثلا در موضوع فردو که يکي از موضوعات مورد بحث بود به جمع بندي رسيده بودند. درباره آب سنگين اراک هم چند راه حل ارائه شده بود و طرفين به تفاهم رسيده بودند. ماجراي تحقيقات هسته اي هم همين طور بود و حتي درباره مسائلي که مانده بود هم پيشرفت صورت گرفته بود. يکي مسئله ظرفيت غني سازي که هم ايران غني سازي صنعتي داشته باشد و هم اطمينان ايجاد شود امکان توليد بمب هسته اي از اين ظرفيت غني سازي وجود ندارد. اين از اختلافات جدي بود که تلاش ها براي حل آن پيشرفت زيادي کرده بود. بر اساس خبرهاي دريافتي آمريکايي ها با حدود 4500 تا 7000 سانتريفيوژ ايران موافقت کرده بودند که در شروع کار در اختيار داشته باشيم. همچنين موافقت کرده بودند تعداد سانتريفيوژها در پايان به ميزان 190 هزار سو که رهبر انقلاب به عنوان ميزان مورد نياز کشور اعلام کرده بودند افزايش يابد. فرآيند مذاکرات تا پيش از مسقط کاملا مثبت بود. فقط مسئله تحريم ها باقي مانده بود که آمريکايي ها درباره آن بحث داشتند. البته به نظر مي رسد تيم مذاکره کننده ايران در اين زمينه بايد کمي دقيق تر عمل مي کرد و بايد موضوع تحريم ها را نيز از قبل، در متن مذاکرات قرار مي داد تا به روزهاي آخر موکول نشود که کمي دير شده باشد و نتوان درباره آن مذاکره فني و چانه زني کرد.

عقب گرد بزرگ آمريکايي ها در مسقط
طبق آن چه مشخص شده بود تا قبل از مذاکرات عمان همه چيز مثبت بود اما بعد از مذاکرات اخير ايران و آمريکا در مسقط شرايط تغيير کرد. در مسقط آمريکايي ها عقب گرد بزرگ داشتند. آن ها درباره خيلي از موضوعات که قبلا موافقت کرده بودند عقب نشيني کردند و فرآيند را تغيير دادند. به عنوان مثال اين بار درباره سانتريفيوژها گفته اند با 1500 سانتريفيوژ موافقند، يعني تعدادي در حد اسباب بازي. در مورد تحريم ها هم گفته اند رفع تحريم ها بين 20 تا 30 سال برداشته مي شود و بين 20 تا 30 سال پرونده ايران عادي مي شود. نظرشان درباره لغو تحريم ها اين بوده که اولين دوره تحريم ها را تعليق موقت مي کنند و بعد از يک سال قطعي مي شود. آمريکايي ها گفته اند به مرور و گام به گام تا 30 - 20 سال همه تحريم ها مي تواند برداشته شود در صورتي که اما و اگرهاي مد نظر آن ها به وجود نيايد و مانعي براي اين کار ايجاد نکند. اما و اگرهايي مانند اين که شما بايد صلح آميز بودن فعاليت هاي خود را اثبات کنيد، گزارش هاي آژانس بايد بررسي شود و... . يعني مواردي که مي توان به راحتي در همه آن ها، نظر غير منصفانه و يک طرفه اعمال کرد و کل معادله را بر هم زد. بنابراين با اين عقب گرد بزرگ آمريکايي ها در مسقط، فرآيند مذاکرات تغيير کرد.

بن بست طبيعي مذاکرات وين
امروزه هم بر اساس اخبار دريافتي از وين، فضاي مذاکرات کاملا سرد است و برخلاف دوره هاي گذشته مذاکرات دو جانبه چنداني هم بين ايران و آمريکا انجام نشده است و آمريکايي ها به مواضع غيرمنطقي خود که خلاف همه مذاکرات يک سال گذشته است پافشاري مي کنند. به تعبيري هم اکنون آن ها مذاکرات را در بن بست قرار داده اند. البته نکته مهم اين که اين بن بست کاملا طبيعي بوده و موضوع عجيبي نيست.يک دليل رسيدن به بن بست اين است که مذاکرات در دقيقه 90 و مرحله آخر خود است. در اين شرايط هر يک از طرفين مذاکره مي خواهد اين گونه نشان دهد که اشتياقي براي دست يابي به نتيجه ندارد. هر کدام مي خواهد بگويد نتيجه برايم مهم نيست و اصراري بر ادامه مذاکرات ندارم. در اين شرايط هر طرف که براي مذاکره و رسيدن به نتيجه از خود اشتياق و استقبال نشان دهد بازي را زودتر خواهد باخت. بنابراين در چنين وضعي همه در انتظار روزهاي پاياني مي مانند و طبيعي است شرايط اين گونه پيش برود.

منفي بودن فضاي فعلي مذاکرات به معناي شکست نيست
البته اين بن بست و سردي در مذاکرات نمي تواند مبناي قضاوت باشد. حتي نمي شود روي مواضع منفي آمريکا در مذاکرات مسقط هم حساب باز کرد. شايد آن عقب گرد بزرگ آمريکايي ها صرفا براي چانه زني بوده باشد به اين صورت که در مسقط موضعي محکم اتخاذ کرده اند تا ايران را قانع کنند به خواسته هاي کمتري تن بدهد. به طور کلي فضاي مذاکرات، نه آن زمان که ظاهر مذاکرات مثبت بود و نه حالا که بعد از مسقط ظاهر آن منفي است قابل اعتماد نبوده و نيست، اين مي تواند يک بازي چانه زني باشد و البته مي تواند هم نشانه نبود تفاهم باشد پس بايد منتظر روزهاي آينده بود.

در فضاي مثبت مذاکرات هم اعلام کردم بدبينم
به هر صورت پيش از مسقط فضاي مذاکرات مثبت بود و در مسقط منفي و الان نيز فعلا چندان مثبت نيست. البته در همان فرآيند مثبت هم بنده با تحليل هايي که در گذشته ارائه کرده ام به نتيجه مذاکرات بدبين بودم و اعلام کردم که امکان تفاهم بين ايران و 1+5 و در واقع تفاهم بين ايران و آمريکا در «شرايط فعلي» منتفي است اين که در چه شرايطي امکان تفاهم هست بعدها توضيح خواهم داد. هم اکنون نيز همين نظر را دارم. هرچند دعا مي کنم نظر و تحليل شخص من در اين زمينه اشتباه باشد چرا که همه دلسوزان نظام و مردم دوست دارند که بتوانيم به توافقي خوب برسيم تا شرايط کشور عادي شود اما علاقه ما يک چيز است و تحليل ما از واقعيات چيز ديگري است. دليل نظر منفي من درباره به نتيجه نرسيدن مذاکرات اين است که بايد توجه داشته باشم 2 نوع تحليل روي مذاکرات وجود دارد، يکي در سطح تحليل خرد و ديگر در سطح تحليل کلان. در تحليل خرد و بر اساس ظواهر ممکن است گاهي خوش بيني حاکم شود و گاهي بدبيني مثلا در گذشته خوش بيني جدي بود و روزهاي اول مذاکرات بدبيني جدي است اما شيوه تحليل من که منجر به منفي بودن شرايط مي شود براساس تحليلي کلان است که جزئيات پيش رو تغييرات اندکي در کليات ايجاد مي کند مگر در شرايطي که تغييرات جزئيات نشان دهد در سطح تحليل کلان نيز مباني تحليل دچار تغيير شده است .

پيش بيني من اين است که ما و آمريکا الان در شرايطي نيستيم که بتوانيم به يک تفاهم واقعي دست يابيم. دليلش اين است که ما با آمريکايي ها در 4 محور، تضاد منافع استراتژيک داريم .

4 تضاد منافع استراتژيک ايران و آمريکا
تضادهاي منافع استراتژيک ايران و آمريکا اختلافات ساده اي نيست که بشود با مذاکرات آن را حل و فصل کرد. اين تضاد منافع استراتژيک تنها زماني حل مي شود که يک طرف ماجرا به طور کامل از مواضعش عقب نشيني استراتژيک کند و مجبور به پذيرش نظر طرف مقابل شود. در اين موضوع توافق برد-برد وجود ندارد و نتيجه بايد برد-باخت باشد. به اين دليل در نگاه کلان در مذاکره با آمريکا توافق برد- برد وجود ندارد اما موضوع در مذاکرات هسته اي متفاوت است يعني مي توان در مذاکرات هسته اي به توافق برد-برد دست يافت. به گونه اي که به اعتقاد آن ها، ايران امکان دست يابي به بمب اتم نداشته باشد و خواسته ما نيز که داشتن انرژي هسته اي و رفع تحريم هاست به دست آيد. بنابراين در مذاکرات هسته اي امکان توافق برد-برد وجود دارد اما در رويارويي بين ما و آمريکايي ها چون تضاد منافع استراتژيک داريم فقط امکان حصول نتيجه برد-باخت وجود دارد. ما در اين مجال فقط اين تضادها را نام مي بريم و تشريح آن را به فرصتي ديگر موکول مي کنيم.

تضاد اول به تغيير هنجارهاي حاکم بر فضاي بين المللي دنيا بر مي گردد که درصورت موفقيت ايران در داشتن غني سازي صنعتي تغييرات بزرگي خواهد کرد و آمريکا ضررهاي هنگفتي خواهد خورد. تضاد دوم به نظم نوين جهاني بر مي گردد که در دوران گذار آن هستيم و همه از جمله ايران به نمايندگي از جهان اسلام و کشورهاي مستقل درحال سهم خواهي از اين نظم نوين جهاني هستند.تضاد سوم به آينده انرژي دنيا و انحصاري است که آمريکا و فرانسه و برخي ديگر از کشورها مي خواهند از اقتصاد بسيار بزرگ توليد سوخت اتمي براي خود حفظ کنند که استراتژي دارا و نادار آمريکا نام دارد و تضاد چهارم به اسرائيل برمي گردد که هردو کشور (ايران و آمريکا) خط قرمزشان اين رژيم است.

چه وقت امکان تفاهم وجود دارد؟
حال با توجه به اين 4 تضاد استراتژيک اين سوال مطرح مي شود که چه زماني مي توان در گفت وگو بر سر اين تضادها به نتيجه رسيد؟ پاسخ اين است که وقتي نتيجه حاصل مي شود که بازي برد-باخت باشد و يک طرف مجبور به عقب نشيني باشد. رهبر انقلاب از اين مقوله به عنوان «جنگ اراده ها» نام برده اند و با اين تعريف، نتيجه زماني حاصل مي شود که اراده يکي از طرفين تمام شود. سپس اين سوال مطرح مي شود که چگونه و در چه شرايطي ممکن است اين اتفاق رخ دهد و اراده يک طرف تمام شود؟ برخي معتقدند شرايط کنوني همان زماني است که بايد اين اتفاق رخ بدهد اما من به دلايلي چنين نظري ندارم که به برخي از اين دلايل اشاره مي کنم.

برداشت نادرست از سيگنال انتخابات 92
يکي از اين دلايل، مربوط به برداشت هاي غلط از نتايج انتخابات سال گذشته بود. انتخابات 92 سيگنالي را براي آن طرفي ها و برخي داخلي ها داشت که به نظر من غلط است. آن ها فکر کردند انتخابات 92 يعني مردم از تحريم ها خسته شده اند و به رئيس جمهوري راي داده اند که مي خواهد مسئله هسته اي را حل کند. آن ها تصور کردند ايرانيان به خاطر فشار تحريم ها پاي ميز مذاکره نشستند و حتي صحبت هاي رهبر انقلاب درباره نرمش قهرمانانه را هم همين گونه تعبير کردند، در حالي که همان طور که اشاره کردم رهبر انقلاب قبل از انتخابات 92 در اين باره صحبت کردند و اصل فرصت براي بررسي صداقت اوباما ارتباطي به انتخابات نداشت. در آن زمان، از نظر ايشان، حتي وجود يک احتمال کوچک هم در طرف مقابل که به حل شدن مسائل منجر شود بايد جدي گرفته شود.تحليل اين بود که اوباما نامه اي نوشته است و شايد حرف هاي او راست باشد. احتمال راست بودن از نظر رهبري خيلي کم است اما بايد با همان احتمال اندک هم ماجرا بررسي شود.

اشتباهات تيم اقتصادي دولت
اما آن ها فکر کردند ايرانيان به خاطر اثر تحريم ها پا به مذاکره گذاشته اند. اين کار متاسفانه با اشتباهاتي که در تيم دولت و مخصوصا تيم اقتصادي و نه تيم هسته اي دولت صورت گرفت تقويت شد. مدام مطرح کردند که اقتصاد درست مي شود، تحريم ها برداشته مي شود. تا جايي که آقاي نيلي، مشاور اقتصادي رئيس جمهور در طرح برون رفت اقتصاد ايران از رکود و بحران که به طور رسمي رونمايي شد، مسئله رفع شدن تحريم ها را قيدکرده بود. اين اقدام براي طرف مقابل اين معنا را داشت که وقتي ايرانيان برون رفت اقتصادشان را وابسته به رفع تحريم ها مي دانند ناگزيرند پاي ميز مذاکره بنشينند.

به اشتباه ايران را در موضع ضعف مي بينند
بر اساس آن چه مطرح شد، زمينه ها به گونه اي است که آمريکايي ها ما را در موضع ضعف مي بينند در حالي که واقعيت اين نيست. نه شرايط داخلي ما در موضع ضعف است و نه شرايط بين المللي ما در موضع ضعف قرار دارد. اما آن ها دچار چنين اشتباهي شدند و برخي اقدامات داخلي هم موجب تقويت ذهنيت اشتباه آن ها شد. اين موضوعات بود که سبب شد ما بگوييم هميشه لبخندهاي غيرمنطقي جواب گو نيست و بايد به وقتش اخم کرد و طرف مقابل را ترساند. لبخند زيادي طرف مقابل را دچار اشتباه محاسباتي مي کند و اين تصور را در او ايجاد مي کند که ما از سر نياز و احتياج به سراغ آن ها رفتيم و همين برداشت اشتباه به جاي اين که به توافق کمک کند اتفاقا احتمال توافق خوب را کمتر مي کند.

۵۰ درصد راي ندادند و بقيه نيز به چه دليل راي دادند
شايد بد نباشد درباره ذهنيت ايجاد شده درباره نتايج انتخابات و اين که ايرانيان به خاطر فشار تحريم ها به آقاي روحاني راي دادند بيشترصحبت کنيم. شخص من نتايج انتخابات 92 را آن گونه که خيلي ها برداشت کردند نمي بينم. اول اين که 50 درصد از مردم به رئيس جمهور منتخب راي ندادند و اين 50 درصد اصلا عددي که بتوان آن را ناديده گرفت نيست. دوم اين که بايد پرسيد چند درصد از 50 درصدي که به رئيس جمهور منتخب راي دادند به خاطر فشار تحريم ها و سياست خارجي اين کار را کردند؟ البته در اين ترديد نيست که بخش زيادي به دليل فشارتحريم ها به آقاي روحاني راي دادند اما مسئله اين است که بخش بسيار بيشتري به دلايل ديگر به آقاي روحاني راي دادند. به عنوان مثال چند درصد مردم به خاطر جايگاه روحانيت در جامعه و ملبس بودن آقاي روحاني به اين لباس به وي راي دادند؟ که اطلاعات بنده بيان گر اين است به لطف الهي در بسياري از شهرهاي مذهبي، شهرستان ها و روستاها همچنان جايگاه روحانيت موضوعيت دارد و اين موضوع در راي دادن مردم به آقاي روحاني موثر بوده است. مثلا کسي در سيستان و بلوچستان بود که گفته بود ما يک بار به غير روحاني راي داديم نتيجه اش را ديديم ما اطمينان مان به روحانيت بيشتر از مکلا هاست.

چه ميزان به دليل ضعيف دانستن ديپلماسي قبلي راي دادند نه خسته شدن از تحريم ها
به جز اين موضوع، مثلا چند درصد چهره و ادبيات انتخاباتي آقاي روحاني را تاييد کردند يا حتي از بين آن هايي که به خاطر سياست خارجي به آقاي روحاني راي داند، چند درصد به خاطر تحريم ها اين کار را کردند و چند درصد به خاطر اعتقاد به ضعيف بودن ديپلماسي خارجي در دوره قبل اين تصميم را گرفتند؟ به ويژه بعد از مناظره معروف سياسي چون انتقادات به عملکرد آقاي جليلي توسط هم آقاي روحاني، هم ولايتي و هم رضايي مطرح شد و آقاي جليلي نتوانستند دفاع تاثيرگذاري کنند، برخي معتقد شدند تيم هاي مذاکره کننده قبلي، توان به نتيجه رساندن مذاکرات را نداشتند و آن ها فکر مي کردند که آقاي روحاني مي تواند اين کار را انجام دهد ولي اين نگاه براي آن ها اين نبود که تحريم ها آن ها را به راي دادن به آقاي روحاني رسانده است. حتي بخش زيادي از آراي اصلاح طلبي ايشان نيز به دليل تحريم ها نبوده بلکه براي کسب مطالبات گفتمان اصلاح طلبي است نه خسته شدن از تحريم ها.

با اين توضيحات نمي توانيم بپذيريم که ايرانيان به خاطر فشار تحريم ها پاي ميز مذاکره آمدند و آن ها از نتيجه انتخابات 92 چنين برداشت غلطي کردند.

محتواي نامه اخير اوباما به رهبر انقلاب
پس در شرايط فعلي آن ها به اشتباه فکر مي کنند ايران در موضع ضعف قرار دارد از طرف ديگر بايد بررسي شود که آيا به راستي ايران در موضع ضعف است؟ نه، ما هم اکنون قدرت منطقه هستيم. آمريکايي ها نامه نگاري مي کنند که تو را به خدا به ما کمک کنيد تا بتوانيم مشکل داعش را حل کنيم. نامه اي که اوباما به رهبر انقلاب نوشته است همين را نشان مي دهد. ابتدا صحبت هايي درباره ابراز خوشحالي از موفقيت آميز بودن عمل جراحي ايشان کرده است و بعد گفتن حرف هاي تکراري و بيان اين که شما از تروريست ها حمايت نکنيد و سپس خواهش و تمنا که بياييد در حل مشکل داعش به ما کمک کنيد. اوباما در نامه اش نکته سومي هم گفته که در موضوع هسته اي فقط در مذاکره با ما مي توانيد نتيجه بگيريد.

ايران در موضع قدرت است نه ضعف
اما همين خواهش و تمناي آمريکا براي حل مشکل داعش به خوبي نشان مي دهد که ما در موضع ضعف نيستيم، بلکه در موضع قدرتيم. قدرت منطقه اي ايران در لبنان، فلسطين و جهان اسلام و تاثيرگذاري در اتفاقات يمن شوخي نيست و قدرت ايران در حوزه بين الملل را نشان مي دهد.

مردم مشکلات اقتصادي بسياري دارند اما ...
در حوزه داخلي هم با وجود اين همه فشار تحريم مردم دارند زندگي شان را مي کنند. درست که مشکلات زياد بوده اما زياد بودن مشکلات با فلج شدن زندگي مردم تفاوت زيادي دارد اگر اقتصاد کشور فلج شده بود زندگي عادي در کشور وجود نداشت شما به دور و بر خود نگاه کنيد مشکلات زندگي مردم جدي است اما زندگي جريان دارد مثلا مي بينيم آمار گردشگري در کشور روز به روز گسترده تر مي شود. فلج شدن اقتصاد يعني شبيه شرايطي که ما در زمان ملي شدن صنعت نفت داشتيم که عمده مردم براي حداقل خوراک عادي مشکل داشتند. ايراني ها آن روز دربرابر دشمن بيگانه کم نياوردند چه برسد به امروز که تازه با گشايش هاي بزرگي که در معادلات روسيه و چين با آمريکا ايجاد شده است به راحتي مي توان تحريم ها را دور زد. شواهد زيادي وجود دارد که نشان مي دهد ما در زمينه موضوعات داخلي در موضع ضعف قرار نداريم. هرچند مردم مشکلات بسياري دارند اما دچار بحران نشده ايم. بنابراين نه تنها ما در موضع ضعف قرار نداريم بلکه بر اين باوريم که آن ها در موضع ضعف قرار دارند. در اين شرايط نه ما آماده پذيرش باخت هستيم و نه آن ها. پس نمي توانيم به نتيجه برسيم. در اين شرايط حتي اگر 3 سال ديگر هم بنشينيم مذاکره کنيم و حتي بارها و بارها رئيس جمهور ما مستقيم با آقاي اوباما تلفني صحبت کند فرقي نخواهد کرد. ديديم که اين اتفاق هم افتاد که تلفن زديم، صحبت کرديم، در افکار عمومي جهان اسلام نيز جايگاه استکبارستيزي مان تضعيف شد و لطمه خورد اما باز هم نتيجه اي نگرفتيم.

اگر دنبال توافقيم اول آمريکا بايد مطمئن شود ايران عقب نشيني نمي کند
اما حالا بايد بررسي کرد که چه وقت ممکن است حصول اين نتيجه ميسر شود. بر اساس الگويي با عنوان «بازي بزدل» که توضيح آن در اين مجال نمي گنجد، ما تنها زماني مي توانيم به نتيجه برسيم که آن ها را مجبور به عقب نشيني کنيم. اين دستاورد چه وقت دست يافتني است؟ وقتي که دو اتفاق بيفتد. در درجه اول بايد آن ها را از عقب نشيني کردن خودمان نااميد کنيم و مطمئن شوند که ما عقب نشيني نمي کنيم. آن ها بايد نااميد شوند از اين که مي توانند با فشار آوردن به ما به اهداف مورد نظرشان دست يابند و مطمئن شوند که ادامه اين مسير جز قدرتمندتر شدن ايران خاصيت ديگري ندارد.

مهم ترين گام براي راضي کردن آمريکا به توافق
اين اتفاق زماني رخ مي دهد که ما بتوانيم از نظر اقتصادي مسير خودمان را پيدا کنيم و گام هاي اوليه اقتصاد مقاومتي را برداريم. بايد با انجام اقداماتي کدهاي لازم را به طرف مقابل بدهيم و به عنوان مثال مرحله بعدي هدفمندي يارانه ها را اجرا کنيم يا پردرآمدها را از يارانه بگيران حذف کنيم. اين ها به طرف مقابل پيام مي فرستد که ما نيازي به رفع شدن تحريم ها نداريم براي رسيدن به نتيجه در مذاکرات بايد در عمل به آن ها بگوييم اگر تمايل داشتيد پاي ميز مذاکره بياييد و اگر هم نداشتيد نياييد.

جدي گرفتن راه هاي دورزدن تحريم ها
از سوي ديگر بايد دور زدن تحريم ها را از طرق مختلف مثل همکاري بيشتر با روسيه دنبال کنيم. در حال حاضر شرايط اين کار فراهم است اما متاسفانه دولت روي آن تمرکز اجرايي ندارد. ما از طريق روسيه و چين و قراردادهايي که با اين کشورها بسته ايم به راحتي مي توانيم تحريم ها را دور بزنيم. از سوي ديگر در اتحاديه اروپا شکاف ايجاد شده و شرايط براي برقراري ارتباط با برخي کشورهاي اروپايي آماده است. در کل مي توان با اين شيوه ها در نهاد بين المللي شکاف ايجاد کرد که منجر به نااميد کردن طرف مقابل هم خواهد شد. با اين اقدامات نشان داده مي شود که ما اشتياق چنداني براي نتيجه گرفتن مذاکرات نداريم. با اين شيوه آن ها مجبور به عقب نشيني خواهند شد و راضي به توافقي خوب، منظور ما ازتوافقي خوب توافقي متوازن است که هردو طرف سود کنند و طبيعي است ما معتقد به عقب نشيني از برخي خواسته هاي خود هستيم يعني در توافق متوازن هردو طرف بايد کمي از مواضع اصلي خود عقب نشيني کنند.

مذاکره خلاقانه و ديپلماسي «اخم و لبخند»
موضوع دوم مذاکره خلاقانه است و استفاده از ديپلماسي «اخم و لبخند». به نظر من مذاکره خلاقانه اي که تيم مذاکره کننده فعلي از سطح عالي آن برخوردار است بايد گاهي با اخم هم همراه باشد. نه ديپلماسي اخم و نه ديپلماسي لبخند بلکه ديپلماسي «اخم و لبخند». يعني مفهوم «نتيجه مذاکره براي ما مهم نيست» بايد در ديپلماسي و در تيم دولت هم ديده شود و در عين حال رويکرد اهل تعامل را نيز همچنان حفظ کرد.

دستاورد بزرگ يک سال مذاکره
در جمع بندي اگر بخواهيم نگاه جامعي به کليت يک سال گذشته داشته باشيم بايد گفت يکي از دستاوردهاي يک سال مذاکره تيم جديد که بسيار هم عالي بود، اين بود که دنيا اجماعش عليه ايران را از دست داده است. روز اول همه فکر مي کردند ما مقصريم اما الان همه فکر مي کنند آمريکايي ها مقصرند. اين دستاورد خيلي بزرگي است. آن هايي که مخالف مذاکرات يک سال گذشته اند بدانند که اين يک سال مذاکره هيچ چيز هم که نداشته باشد، همين يک دستاورد کافي است. نشانه هاي تاثير آن هم اين که چهره هاي شناخته شده و ديپلمات هاي ديروز و امروز اروپا از جمله سولانا، جک استراو، وزير خارجه ايتاليا و چند وزير خارجه ديگر نامه نگاري و اعلام کرده اند که اگر آمريکايي ها ميز مذاکرات با ايران را بر هم بزنند، کشورهاي اروپايي به دليل بحران هاي اقتصادي که با آن مواجه هستند با ايران بر سر موضوعاتي توافق خواهند کرد. اين تهديدي با پيام فروپاشي 1+5 بود که نتيجه و دستاورد مذاکرات يک سال گذشته است. شايد اين يک سال با وجود بزرگ نمايي هايي که توسط تيم دولت صورت گرفت دستاورد حقوقي مهمي براي ما نداشته باشد اما دستاوردهاي سياسي آن داراي اهميت است و بايد جدي گرفته شود. نبايد مذاکرات يک سال گذشته را زير سوال برد. بايد از اين مذاکرات حمايت کرد چون موفقيت آميز بوده است در عين حال مي توان اين انتقاد را وارد کرد که چرا استراتژي تک گزينه اي را در پيش گرفته اند.

فرصت سازي با فرصت سوزي همراه نشود
فرصت هاي بزرگي توسط خود تيم دولت ايجاد شده است اما اين فرصت سازي ها با فرصت سوزي ها در حال از دست رفتن است که البته اگر به لطف الهي و دعاي مردم مذاکرات چند روز آينده به نتيجه رسيد که همه خوشحال مي شويم و شرايط مناسب مي شود و اگر توافقي حاصل نشد اميدوارم هم تيم هسته اي و هم مجموعه دولت همه تلاش خود را در يک سبد بگذارند و از فرصت هاي «اروپاي دوم» و «روسيه و چين» بهترين استفاده را بکنند و با تحکيم شرايط اقتصادي با رويکردي درون زا و برون گرا آمريکايي ها را نااميد و مجبور کنند که به توافقي متوازن و برد- برد مجبور شوند که ان شاءا... با اجماعي که در بين مردم و دولت و مسئولان نظام ايجاد شده است و با استعانت از الطاف الهي به اين هدف دست پيدا کنيم.