در این خصوص اما عباس سلیمی نمین ضمن واکاوی رفتار انجمن حجتیه در طول نیم قرن اخیر به علل به وجود آمدن وجه مشترک مدعیان روشنفکری با اعضای انجمن حجتیه پرداخت. متن این گفتگو را در ادامه بخوانید.

- آقای سلیمی نمین به عنوان بخش ابتدایی گفتگو اگر بخواهید تحلیلی کوتاه از رفتار انجمن حجتیه در نیم قرن اخیر داشته باشید، تحرکات و دسته بندی این جریان را چگونه ارزیابی می کنید؟
انجمن حجتیه یک تشکیلاتی است که برای تجزیه و تحلیل آن می بایست اعضا و سازمان دهندگان آن را به اجزای مختلف تقسیم کرد. یعنی به عبارتی دیگر نمی توان برای شناخت این جریان یک حکم واحد بدهیم. برخی نیروهای این تشکل نیروهایی بودند که به لحاظ سیاسی نمی خواستند هزینه ای را برای اسلامیت خود پرداخت کنند و به همین دلیل سوق پیدا می کردند به گرایشی که حاکمیت بیگانه را بر کشور می پذیرفت و در ذیل این حاکمیت اسلام خواهی را توجیح می کرد. برخی نیروهای انجمن حجتیه اینگونه بودند و هر می خواستند مسلمان باشند و هم می خواستند سلطه کفار بر کشور را توجیح کنند. برخی نیروهای انجمن حجتیه به گونه دیگری بودند یعنی می خواستند هم فعالیت سیاسی داشته باشند و هم به نوعی توجیح گر شرایط موجود باشند. بنابراین برخی نیروهای در راس این انجمن ارتباطاتی را با دستگاه سیاسی رژیم پهلوی داشتند و با کسب مجوز از آنها فعالیت سیاسی می کردند و حکم این عده مشخص بود. برخی دیگر از نیروهای این جریان اینگونه پذیرفته بودند که در دوران غیبت نباید کار سیاسی صورت بگیرد و نباید در مسیر ایجاد حاکمیت اسلامی تلاش کرد. بلکه معتقد بودند این بخش را باید رها کرد و به مدعیان حاکمیت جهان تحویل داد. در مجموع قبل از انقلاب گروه های مختلفی در انجمن حجتیه فعالیت می کردند و همه آنها در این وادی همگون نبودند.  
 
- انجمن حجتیه چگونه در دشمن شناسی دچار مشکل شد؟
گروهی هم در بین انجمن حجتیه وجود داشت که در تشخیص دشمن مشکل داشتند. این گروه بعد از انقلاب قبول داشت که با دشمن باید مبارزه سیاسی کند و اعتقاد به مبارزه سیاسی در غیبت پیدا کرده بود اما در این مبارزه و تشخیص دشمن دچار مشکل و اشتباه شده بود.  
 - انحراف اصلی جریان انجمن حجتیه چه بود؟
قطعا برخی از اعضای انجمن حجتیه دارای انحراف بودند و آگاهانه در مسیر انحراف قرار گرفته بودند اما عملکرد برخی دیگر آگاهانه نبود و اعتقاد داشتند در دوران غیبت نباید کار سیاسی و کار تغییر حاکمیت را انجام دهند که این دسته با دسته دیگر که از طریق ترویج نگاه رفاه طلبانه و توجیح طلبانه می خواستند برای خود وجهه ای فراهم کنند تفاوت داشتند. به عبارت دیگر عده ای بودند که هم می خواستند زندگی راحتی داشته باشند و هم تغییراتی در جامعه ایجاد کنند اما این گروه مبارزه خود را در شاخه انحرافی دنبال می کردند. این قشر کسانی بودند که اعتقاد به مبارزه داشتند اما مبارزه آنها در مسیر انحراف قرار داشت و با شاخه ای که دشمنان اسلام کاملا بر آن مسلط بودند می خواستند مبارزه کنند. بنابراین ایستادگی آنها در چارچوب برنامه های رژیم پهلوی قرار داشت.

- همین روش اشتباه و غلط انجمن حجتیه بود که سبب شد بحث اسلام آمریکایی مطرح شود؟
طبیعتا اسلامی که توسط انجمن حجتیه تبلیغ می شد اسلامی بود که سلطه طلبان هم خیلی از آن استقبال می کردند و این همان اسلام آمریکایی بود که امام هم بر آن تاکید داشتند. یعنی احساس تقابلی با آمریکایی ها و صهیونیست های حاکم بر کشور وجود نداشت. خوب این اسلام مورد تایید و موافقت آمریکایی ها بود و به همین دلیل هم عنوان اسلام آمریکایی بر آن نهاده شد چراکه در این نوع اسلام افراد گمان می کردند که مسلمانند اما این اسلام آنها هیچ تقابلی با سلطه و کفار نداشت. در حالی که آیات قرآن به صراحت آورده که شما نمی توانید کفار را اولیا خود گرفته و قرار دهید. بعد مشاهده می شد که سران کفر بر ایران حاکم بودند و آقایان در انجمن حجتیه می گفتند که ما نمازمان را می خوانیم و حداکثر با جریان بهاییت مقابله می کنیم. اما آنها با بهاییت هم مقابله نکردند در حالی که بهایی ها مصادر مهم کشور را در اختیار داشتند. از نخست وزیر گرفته تا پزشک شاه و بیشتر سران ارتش همه بهایی بودند و در جهت منافع صهیونیست ها فعالیت می کردند. اما اعضای انجمن حجتیه در این بخش ها کاملا ساکت بودند و نظری نمی دادند مبنی بر اینکه چرا در کشوری که مسلمان است بیشتر وزرای آن باید بهایی باشند. از طرفی اعلام می کردند که فقط در حوزه فرهنگی می خواهیم با بهاییت مقابله کنیم و دستگاه پهلوی نیز این مسئله را می پذیرفت چراکه بدین ترتیب انجمن حجتیه بسیاری از جوانان دارای غیرت دینی را غیرفعال کرده و از متن تحولات جامعه دور می کردند.

- انجمن حجتیه بعد از انقلاب چگونه فعالیت خود را ادامه داد؟
بعد از سرنگون شدن رژیم پهلوی زمانی که هزینه کار سیاسی تقریبا به صفر رسید، آقایان انجمن حجتیه تازه تبدیل به افراد سیاسی شدند. در واقع بسیاری از آنها که در رژیم پهلوی سیاسی بودن برایشان هزینه داشت بعد از انقلاب به چهره های سیاسی تبدیل شدند. البته این سیاسی شدن اشکالی نداشت اما یک مشکلی وجود داشت. اینکه بعد از تعطیل شدن ذهن سیاسی این عده برای سال های طولانی در تشخیص و فهم مصادیق و مسائل سیاسی دچار مشکل بودند و این مسئله می توانست برای کشور خطر جدی ایجاد کند. کسانی که در دوره سلطه آمریکا بر کشور وارد مسائل سیاسی نشده بودند بعد از انقلاب نمی توانستند بهفمند که پدیده آمریکا چیست و آن را درک نمی کردند. هیچ شناختی هم از آمریکا نداشتند.

- یعنی در دشمن شناسی با مشکل مواجه شدند؟
دقیقا در بحث دشمن شناسی با مشکلات جدی دست و پنجه نرم می کردند. به همین دلیل عنوان کردند که دشمن اصلی دین و اسلام اتحاد جماهیر شوروی است و این کشور را به عنوان دشمن اصلی مطرح کردند. کمااینکه نهضت آزادی هم این چنین بود. نهضت آزادی نیز در تشخیص مسائل سیاسی دچار یک نوع توقف و انجماد در فهم مسائل سیاسی شده بود چراکه همچنان می خواستند مسائل سیاسی دهه 20 را می خواستند در دستور کار خود قرار دهند. به همین دلیل بعد از انقلاب این جریان نیز بعد از انقلاب آمریکا را دشمن نمی دانست. این نهضت هم بعد از انقلاب دشمن اصلی را اتحاد جماهیر شوروی دانستند و فهم آنها همان فهم و درک انجمن حجتیه بود. اعضای انجمن حجتیه مسلمان و مومن بودند اما چون به لحاظ درک مسائل سیاسی دچار مشکل بودند اگر در مصادر امور قرار می گرفتند منجر به انحراف جامعه از نظر دشمن شناسی می شدند. به همین دلیل بود که امام(ره) نسبت به خطرات این جریان حساسیت و واکنش ویژه ای نشان دادند و همین حساسیت انقلاب را از خطرات این جریان مصون داشت. بنابراین می توان گفت انجمن حجتیه هم می خواست اسلام رفاه طلب را الگو قرار دهد و هم اسلام سازش کرده با غرب را ترویج دهد. امروز هم البته افرادی هستند که به دنبال آن اسلام رفاه طلب سازش کرده با غرب هستند. اسلامی که کاملا تطابق یافته با سلطه غرب بود.

-    این روزها اتفاقا موضوعاتی از سوی برخی مدعیان روشنفکری و لیبرال ها مطرح می شود که به نظر می رسد این جریان ها در پی تطهیر انحرافات انجمن حجتیه هستند. علت این رفتار را چه می دانید؟
بعد از انقلاب برخی از نیروهای سیاسی متاثر از آموزه های غربی عنوان کردند که باید جامعه بر اساس دستاوردهای بشری اداره شود نه دستاوردهای اسلامی. همین مسئله سبب شده تا این نیروها با روند انقلاب زاویه پیدا کنند. متاسفانه در جامعه ما برخی روشنفکران هستند که دستاوردهای علوم انسانی در شرق را وحی منزل تصور کردند و خواهان تعطیلی اسلام در برابر نظرات مارکسیسم شدند و بعضی نیز در برابر نظام سرمایه داری وادادگی داشتند و این مسئله را یک امر غیر قابل خدشه می دانند و معتقدند که نظام ایران باید بر اساس نظام سرمایه داری اداره شود. این نیروها طبیعی است که انجمن حجتیه استقبال می کنند چراکه مبنای این انجمن نیز بر اساس سرمایه داری بود. این در حالی است که اسلام بر این باور است که شما نمی توانید رستگار باشید جز اینکه سلطه کفار بر خودتان را پی بزنید. این جریان در چنین نظراتی با انجمن حجتیه پیوند می خورد با این تفاوت که انجمن حجتیه دیروز به این نتیجه رسیده بود و این عده جدیدا به چنین تجربه ای رسیدند. بنابراین طبیعی است که این 2 جریان به هم نزدیک شوند چراکه نگاه و ریشه مشترکی از اسلام پیدا کردند. در حالی که همین آقایان قبل و بعد از انقلاب مواضع نسبتا تندی نسبت به انجمن حجتیه داشتند و حالا کار به جایی رسیده که درصدد جذب اعضای انجمن حجتیه هستند. هر دو جریان نیز بر این نکته تفاهم داشتند که اسلام و مسلمانان به عبادات و مسائل شخصی خود بپردازند و اداره جامعه بر اساس دستاوردهای غربی باشد. مارکسیسم ها هم همین را می گفتند. آنها نیز بر این عقیده بودند که شما مسلمان باشید و جامعه را بگذارید بر اساس نظرات مارکسیسم اداره شود. بنابراین این وجه مشترک سبب شده که امروز شاهد این باشیم که برخی از روشنفکران و لیبرال ها در پی تبلیغ و تطهیر انجمن حجتیه باشند. این در حالی است که انجمن حجتیه به اعتقاد من خدمت بزرگی به صهیونیست ها کرد. شاید این مسئله برای نیروهای دین دار انجمن حجتیه سخت آید اما وقتی شما بر حاکمیت صهیونیست ها کاری نداشتید معنایش باز کردن راه برای آنها و خدمت کردن به صهیونیست هاست. انجمن حجتیه با کج فهمی خود راه را برای دشمنان اسلام باز کرد. لازم هم نیست شما پول به صهیونیست دهید. وقتی شما غیرت دینی جوانان را در مسیر انحرافی قرار می دهید و راه را برای تداوم سلطه صهیونیست ها در کشور باز می کنید، این بزرگترین خدمت است. امروز هم بعضی از احزاب همین خط را در پیش گرفتند و تلاش دارند که حوزه دیانت را از حوزه سیاست جدا کنند. این در حالی است که جامعه ما چنین مسئله ای را هرگز نخواهد پذیرفت.