تاریخ صد ساله اخیر ایرانیان را کسانی نوشتند که از آدمیت سردر نمی‌آوردند اما نام آدمیت بر خود گذاشته بودند! این جماعت سر در آخور سمومات فکری مدرنیسم داشتند و در شبکه‌های فراماسونری از قدرت‌های آن روز جهان بویژه انگلیس خط می‌گرفتند. قبل از قیام مشروطه، علمای شیعه دو سیلی به امپریالیسم آن روزگار زدند؛ یکی در قصه واقعه قرارداد رژی و دیگری در قصه غائله قرارداد توتون و تنباکو بود. هر دو قرارداد را کارشناسان خبره اقتصادی در ایران و جهان معادل فروش کل ایران به ثمن‌بخس می‌دانستند.

علمای بیدار شیعه حتی در برابر هجوم سازمان یافته جریان فکری غرب، هوشمندی‌هایی داشتند و در غائله فتنه‌ باب و بهائیت ایستادند و نگذاشتند غرب با اسلام‌ مالی کردن تفکرات مدرنیسم، ایدئولوژی‌های ضدخدایی خود را به مردم تحمیل کند. از این میان فرق خونین آیت‌الله ملامحمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث در قزوین شاهد این پایداری و بیداری است.

قیام مشروطه که آغاز شد علما می‌دانستند که چه می‌خواهند. اما انگلیس با سوزنبانی فکری برخی توسط جریان منحط روشنفکری ضددینی آن را از مسیر اصلی ‌که  مشروطه مشروعه بود منحرف کرد.

انگلیسی‌ها با دوگانه بازی "مشروطه- استبداد"، "استبداد- آزادی" صورت اختلافات رهبران نهضت را در نگاه مردم تحریف می‌کردند.

همزمان با بست‌نشینی علما در حرم حضرت عبدالعظیم، دیگ‌های پلو در سفارت انگلیس برپا شد و عملا دو خط فکری متفاوت در مشروطه به وجود آمد.

مشروطه‌ ای که انگلیسی‌ها مطرح می‌کردند شروطش احکام منحط مدرنیته بود. آزادی‌ای که انگلیسی‌ها سخن از آن به میان می‌آوردند نه در برابر استبداد بلکه در برابر احکام شرع مقدس اسلام بود. بعد یک مشت به اصطلاح روشنفکر زبان‌بسته را با خود به مسلخ بردند. زبان آنها وقتی باز می‌شد که از سفارت دستور می‌گرفتند.

بعدها مردم و انقلابیون پس از فروکش کردن گردوخاک مشروطه، ظهور استبداد رضاخانی را دیدند و فهمیدند اصلا این آزادی عین استبداد و به معنای رها شدن از احکام مقدس اسلام است.

علمای بزرگ اسلام متوجه این مسیر انحرافی بودند لذا از اول پرچم مخالفت با آن را برافراشتند. آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در تهران، آیت‌الله میرزامسعود شیخ‌الاسلام در قزوین و آیت‌الله سیدعبدالحسین لاری در استان فارس ایستادند تا از این کلاهبرداری سیاسی پرده بردارند.

انگلیسی‌ها یک فهرست از علمای بیدار داشتند که توسط "مجاهدین" - بخوانید عمال خود انگلیس- آنها را اعدام می‌کردند.

قبل از فتح تهران و اعدام شیخ‌ فضل‌الله نوری در میدان توپخانه وقتی مجاهدین به قزوین می‌رسند آیت‌الله میرزا مسعود شیخ‌الاسلام را اعدام می‌کنند. او اولین شهید بیداری اسلامی در مشروطه، قبل از اعدام شیخ فضل‌الله نوری است که مورخان کمتر از او سخن می‌گویند. او با علمای بزرگ ایران ارتباط سازمان یافته داشت و آنها را از خطر مشروطه انگلیسی با خبر می‌کرد.

او توسط آیت‌الله حاج شیخ‌حسن دانایی یکی از علمای بزرگ قزوین با شیخ‌ فضل‌الله نوری در ارتباط بود و اخبار نهضت علما را از طریق او با شیخ مبادله می‌کرد. منصب شیخ‌الاسلام یک منصب سازمانی بود که از دوران صفویه علمای شیعه در سراسر کشور را به هم مرتبط و متصل می‌کرد.

یکی از اتهامات شیخ فضل‌الله نوری، ارتباط با آیت‌الله شهید میرزا مسعود شیخ‌الاسلام و خط‌دهی به او بود. شیخ در محاکمات در پاسخ به این اتهام، گفت؛ او با من ارتباط داشت، این‌طور نبود من به او خط بدهم، او آگاه‌تر از من به مسائل بود. (قریب به این مضمون) شیخ شهید فضل‌الله نوری به سبب فضایی که دروغ‌نویسان تاریخ معاصر آفریده بودند چهره‌ای منفور و همکار مستبدین در مشروطه معرفی شده بود.

اولین کسی که از شرافت شیخ دفاع کرد، جلال آل‌احمد بود. چون جلال، خود یک چهره روشنفکر بود، نمی‌توانستند حرف او را تخطئه کنند. جلال هم وقتی متوجه این جنایت شد که در حال رونمایی از "غرب‌زدگی" و چهره روشنفکران خود فروخته غرب بود.

نظر جلال آل‌احمد در مورد شیخ شهید یک گواهی و شهادت درباره یک حقیقت تاریخی نیست. او از یک نظریه روایت می‌کند. نظریه استیلای غرب بر ممالک اسلامی و ستیز بی‌رحمانه آنها با اسلام و احکام قرآن!

جلال در مورد کار بزرگ شهید شیخ‌فضل‌الله نوری می‌گوید:"من نعش آن بزرگوار -شیخ شهید- را بر سردار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال کشمکش بربام سرای این مملکت برافراشته شد." (خدمت و خیانت روشنفکران ج 2- صفحه 402)

حال ببینیم شیخ چه می‌گفت، گفتمان او بر چه اساسی شکل گرفت و غیریت گفتمان او چه بود و به چه جرمی بر سردار رفت؟

اولین حرف شیخ این بود که قرائت انگلیسی و لیبرالی از مشروطه صحیح نیست. او می‌گفت؛ لائیسیته انگلیسی را نمی‌توان جایگزین آرمان‌های اصیل قیام مشروطه کرد. او می‌گفت مشروطه باید با "منطق و قواعد الهیه و اسلامیه" منطبق باشد.

او می‌گفت: ولایت در زمان غیبت امام زمان(عج) با فقها و مجتهدین است نه چند عدد فاسدالعقیده و فاسدالعمل که از لندن دستور می‌گیرند.

او می‌گفت: مردم! فریب عده‌ای ظاهر‌الصلاح و ساده‌لوح را نخورید، آنها استبداد را در زرورق آزادی و عدالت پیچیده‌اند. دین ما بنایش بر عدل و حریت است و این دو در گرو عبودیت و بندگی خداست. دومین حرف شیخ این بود که می‌گفت: "حفظ نظام محتاج قانون است و بهترین قانون، قانون الهی است."

او می‌گفت: "پیامبر اسلام(ص) خاتم انبیاء است و قانون او ختم قوانین است. اگر کسی گمانش آن باشد که  مقتضیات عصر تغییردهنده قوانین الهی یا مکمل آن است چنین کسی از عقاید اسلامی خارج است."شیخ به هیچ وجه جدایی دین و سیاست را برنتافت و تا آخر با پرچم سکولاریسم که توسط مشروطه‌طلبان انگلیسی برافراشته بود، جنگید.

هم او بود که "نظارت مجتهدین" بر مصوبات مجلس را مطرح کرد و 90 روز با پایمردی جمع کثیری از مجتهدین در قضایای تحصن، آن را بالاخره به عنوان یک اصل در قانون اساسی مشروطه قبولاند. او موسس شورای نگهبان برای نظارت بر قوانین مجلس است.

شیخ شهید آیت‌الله فضل‌الله نوری می‌گفت:"من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی(ص) و مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد." اما جریان نفاق و انحرافی در مشروطیت این رویکرد را قبول نداشت لذا اول افکار و اندیشه‌‌های او را با برچسب‌های ناچسب ترور کردند و سپس جسم پاک او را به دار آویختند. آنها نمی‌دانستند اندیشه‌های پاک او پس از یک قرن چون چشمه‌ای زلال سر برمی‌آورد و مبنای فکری انقلاب اسلامی ملت ایران می‌شود.

فردا سالروز تاسیس نهاد شورای نگهبان است. این نهاد مقدس را از فداکاری و جانبازی آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و علمای بیدار عصر مشروطیت به یادگار داریم. نهادی که پاسدار اسلامیت و جمهوریت نظام مقدس جمهوری اسلامی است.