برای جریان‌ها و جنبش‌های سیاسی هیچ‌چیز بدتر از لطمه حیثیتی نیست. هر جریان سیاسی با یک ایده پا به عرصه فعالیت می‌گذارد و مادامی که آن ایده مقبولیت و حیثیت داشته باشد، آن جریان هم زنده است. رهبران بزرگ جریان‌های سیاسی همواره تلاش خود را به کار می‌بندند تا از این ایده حفاظت کنند، فرقی هم نمی‌کند این ایده حق باشد و یا باطل. اعتماد و ایمان مردم به ایده‌ها به عنوان داروهایی که برای جامعه تجویز شده‌اند نباید خدشه‌دار شود. حتی امام خمینی هم مهم‌ترین نگرانی خود در مورد انقلاب اسلامی را در قالب همین نگرانی برای ایده و مکتب انقلاب عنوان می‌کنند.

ایشان تذکر می‌دهند که اگر نظام بد و ناکارآمد عمل کند، آبروی اسلام می‌رود و مکتب بدنام خواهد شد. این اتفاقی است که برای حوادث سال‌های پیش که در محترمانه‌ترین حالت می‌توان آن را شورش خواند رخ داد. ایده محوری حوادث پاییز سال گذشته، براندازی و احتمال فراوان آن بود. جبهه معاند تمام همت خود را به کار بست تا یک محیط ذهنی شبیه‌سازی شده در اذهان عمومی ایجاد کند و این باور را جا بیندازد که کار نظام تمام است و انقلاب، در واپسین روزهای منتهی به پیروزی است. باور و اعتماد قشر فریب‌خورده به ایده براندازی به منتها درجه خود رسید. تا جایی که  برخی یقین کردند عید نشده، جمهوری اسلامی زمین می‌خورد. این در حالی بود که درخت تناور نظام، هنوز یک لگد هم نخورده بود و اندک لرزشی نیز احساس نکرده بود. اما فضای شبیه‌سازی به برخی افراد باوراند که ۱۴۰۱، سالی است مثل ۵۷ و آن‌ها اکنون در کوران یک انقلاب قرار دارند. آنچه به شبیه‌سازی این فضا کمک می‌کرد اینترنت و فضای مجازی بود. اتفاقی که در نهایت رخ داد اما برای باورمندان به ایده براندازی تلخ بود. اگر یک کارآموز خلبانی باور کند اتاقک شبیه‌سازی شده کابین خلبان، واقعا برای یک هواپیماست و او واقعا پرواز کرده، اما ناگهان درهای کابین مصنوعی باز شود و او به جای باند فرودگاه، یک اتاقک کوچک دیگر ببیند، چه می‌شود؟ نتیجه نزدیک نشان دادن افق براندازی به قشر معاند این بود که از اساس ایده براندازی حیثیت خود را از دست داد. 

مسئله فقط این نیست که شاکله اپوزیسیون خارج‌نشین از هم پاشیده، مسئله این است تصور انقلاب در راستای براندازی، امروز دیگر یک تصور واقع‌بینانه به شمار نمی‌آید. ائتلاف ضدایرانی جهان غرب در پاییز سال گذشته، یک قمار بزرگ بود. قماری که برای دولت‌های متخاصم شاید آورده‌های مختصری داشت، اما برای جریان‌های معاند جمهوری اسلامی چیزی جز باخت نبود. تلاش دشمن برای اینکه از اتفاقاتی محدود و کم‌ظرفیت بیشترین بهره ممکن را بگیرد باعث شد سراب بودن براندازی و ریشه داشتن درخت انقلاب اسلامی بیش از گذشته آشکار شود. امروز مخالفان نظام هم برای اینکه از خود متانت و عقلانیتی به نمایش گذاشته باشند، حتما خاطرنشان می‌کنند که براندازی نه ممکن است و نه حتی مطلوب.

بسیاری از آن‌ها خواسته یا ناخواسته به این مهم نیز اشاره می‌کنند که امروز غرب در ایران هیچ‌گونه مرجعیت سیاسی ندارد و نهایت توانش فضاسازی و موج‌سواری است، نه رهبری اتفاقات داخل. اکنون هر معاندی که از اندک هوش و عقلی بهره‌مند باشد، متوجه شده که با بهتان‌ به جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. آنچه نظام باید نسبت به آن حساس و مراقب باشد، مسائلی همچون عدالت و معیشت است که در این زمینه مهم‌ترین منادی و منتقد، شخص رهبر انقلاب است.