به گزارش پارس به نقل از فارس، خبرنگار روزنامه Jornal I پرتغال که به تهران سفر کرده بود در گزارش خود آورده: « سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲ از فرودگاه امام خمینی و پس از سپری کردن مسیری سرسبز و یک ساعته، وارد بخش جنوبی شهر تهران شدیم. بیشتر اتومبیل هایی که دیدم، رنو و پژوهایی بودند که بر اثر تابش خورشید رنگشان رفته بود. وسط شهر هم موتورهای فراوانی تردد می کردند که در موتورسوای بسیار حرفه ای بودند. برخی از آنها با یک دست موتور خود را می راندند و با دست دیگرشان موبایل خود را در دست داشتند. برخی دیگر نیز شخص دیگری را ترک موتورشان سوار کرده بودند و اکثرشان هم کلاه ایمنی نداشتند.

هدف من از سفر به ایران، رفتن به ورزشگاه آزادی برای دیدار تیم های ملی ایران و تایلند بود. مجموعه ورزشی بزرگی بود. زیرسازی های خوبی داشت و هر چیزی که فکرش را بکنید در آن وجود داشت. امکاناتی برای برگزاری فوتبال ساحلی هم بود و دفتر برخی از فدراسیون های ورزشی نیز در این مجموعه قرار گرفته بود. محلی هم برای برپایی ورزش بیس بال بود و ورزشگاهی برای فوتبال زنان با گنجایش ۴۰ هزار تماشاگر پیش بینی شده بود. حدس بزنید پس از آن چه دیدم. ورزشگاه را.

ورزشگاهی که فقط برای حضور مردان در نظر گرفته شده و گنجایش ۱۰۰ هزار تن را دارد. ۲۰ هزار تن برای تماشای این دیدار آمده بودند. دیدار ایران و تایلند که از سری مسابقه های راهیابی به جام ملت های آسیا ۲۰۱۵ برگزار می شد با نتیجه دو بر یک به سود ایران به پایان رسید.

موضوع جالبی که به نظرم رسید این بود که سکوها به سه بخش تقسیم شده بود. یک بخش جایگاه VIP بود، یک سمت هواداران پرسپولیس بودند و در بخش دیگر نیز هواداران استقلال حضور داشتند. برای هیچ تیم دیگری در این شهر ۱۴ میلیونی جایگاهی در این ورزشگاه در نظر گرفته نشده بود.

پس از آن هواداران به فریاد زدن چهره های مورد علاقه خود پرداختند. پرسپولیسی ها نام علی دایی را صدا می زدند. دایی سرمربی پیشین تیم ملی ایران بود و با ۱۰۹ گل نیز رکورددار گل های زده ملی در دنیا است. استقلالی ها هم فرهاد مجیدی، کاپیتان کنونی تیمشان را فریاد می زدند. زمانی که نیمه نخست به پایان رسید، آرامش حکم فرما شد.

« سردار آزمون» ، بازیکن ۱۸ ساله ای که به تازگی راهی روبین کازان روسیه شده با هواداران تیم های پرسپولیس و استقلال که اکنون متحد شده بودند عکس یادگاری گرفت. از او سوال می شد که هوادار کدام تیم است ولی آزمون در پاسخ فقط می خندید و سر تکان می داد. زمانی هم که نیمه دوم آغاز شد و در حالی که پلیس همه را به سکوت دعوت می کرد، همه نام او را فریاد می زدند.

بازی که تمام شد برای صرف شام به هتلی رفتیم که درست هم نام با ورزشگاه آزادی بود. آنجا بود که با اشکان دژاگه روبه رو شدم. هافبک ۲۷ ساله ای که در تیم ملی فوتبال زیر ۲۱ ساله های آلمان حضور داشته و با بازیکنانی مانند مانوئل نویر، سامی خدیرا و مسعود اوزیل همبازی بوده است. با خودم گفتم « تو اینجا چه کار می کنی؟ » سوال خوبی برای مطرح کردن بود.

*در تیم ملی زیر ۲۱ ساله های آلمان بودی. اکنون اینجا چه می کنی؟

(دژاگه بازیکنی خجالتی و بسیار خنده رو است)

زمانی که متوجه شدم در فوتبال آلمان کار سخت تری دارم و نمی توانم به آنجا بروم، این تصمیم را گرفتم.

*کجا؟

اینکه وارد تیم اصلی شوم و به جام جهانی ۲۰۱۴ بروم.

*چه کسی تو را برای حضور در تیم ملی فوتبال ایران متقاعد کرد؟

کی روش. او تماس های زیادی با من گرفت. او مرا تشویق به این کار کرد. اکنون اینجا هستم و خیلی خوشحالم.

*در ایران؟

من در ایران متولد شدم. زمانی که به آلمان رفتم سنی نداشتم. در آن کشور بود که دیدار تیم های ملی ایران و پرتغال را در جام جهانی ۲۰۰۶ دیدم. یادم هست که دکو گل خیلی زیبایی به ایران زد.

*نام خدا را پنج بار صدا می زنی. آیا این دلیل خاصی دارد؟

درست پیش از آغاز هر دیدار، پنج بار نام خدا را به پارسی می گویم. این شیوه دعا کردن من است.

*در ماه رمضان چه می کنی؟

البته که روزه می گیرم. من و دیگر بازیکنان مسلمان از جمله فرانک ریبری این کار را انجام می دهیم.

*آیا این درست است که با تیم ملی فوتبال آلمان مشکل هایی داشتی؟

هیچ مشکلی با آنها نداشتم. اکنون هم همه چیز در آن مورد تمام شده است.

*پس مشکلت چه بود؟

زمانی بود که تیم ملی آلمان برای رویارویی با رژیم اشغالگر قدس قصد داشت به آنجا سفر کند، از آنها خواستم نام مرا خط بزنند.

*چرا؟

چون از مشکل های احتمالی جلوگیری کنم. ایران، رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت نمی شناسد. چند روز بعد با رییس فدراسیون فوتبال آلمان صحبت کردم. آنها می خواستند موضوع را سیاسی کنند اما دلیل من یک دلیل شخصی بود. نمی خواستم در مورد چیزی ریسک کرده باشم. در تیم های زیر ۱۷،۱۸،۱۹،۲۰ و ۲۱ ساله های آلمان ۵۰ بار به میدان رفته بودم و ۱۵ گل نیز به ثمر رساندم. هم تیمی بودن با نویر، بواتنگ، هوملس، هودس، خدیرا، اوزیل و سایرین افتخار بزرگی برایم بود.

* و ریکاردو کاستا؟

آه، آن بازیکن پرتغالی. ما در تیم ولفسبورگ که در ۲۰۰۹ به قهرمانی رسید با هم بودیم. او کمک زیادی به من کرد. رفتارش دوستانه و شخصیتی بسیار کاریزما داشت. کاپیتان والنسیا بود. اکنون به اسراییل رفته، نه؟ خب پس باید مجسمه او را ساخت. (می خندد)