به گزارش پارس ، به نقل ازافکارنیوز، جدایی مجتبی جباری از استقلال را به جرات می توان مهمترین اتفاق فوتبال ایران در فصل نقل و انتقالات دانست؛ بازیکنی که همین چند روز قبل امیر قلعه نویی درباره اش به خبرنگار ما گفت: « در عمرم فقط به قرارداد یک بازیکن ورود کردم و او هم جباری بود. » تا طرح همین جمله از سوی یکی از جدی ترین و اصولگرا ترین مربیان کشور نشان دهد گاهی برای خاطر بازیکنان متفاوت باید متفاوت عمل کرد.

جدایی کاپیتان استقلال پس از سالها پوشیدن لباس آبی برای طرفداران استقلال نیز قابل هضم نیست اما ناگزیر این اتفاق را باید بپذیرند.

داستان شماره هشت استقلال داستان پر فراز و نشیبی است و کار کردن با او سخت ترین کار دنیا.

این بازیکن طی سالهای عمر فوتبالی اش بسیار دعواها با مربیان خود داشته و بسیار قهر و آشتی ها را به چشم دیده است اما با این حال سطح بالای توانایی های او همواره موجب شده تا بسیاری از مربیان بر عصیانگری های او چشم ببندند، راه مسامحه پیش بگیرند. عصیان هایی که برخی مواقع ریشه از طرح حقایق از سوی این بازیکن داشته و همان حقایق برای مدیران و مربیان مختلف هضم نشدنی جلوه کرده است و…

نزدیکان جباری یادشان هست که این بازیکن در محافل مختلف از اکبر میثاقیان مربی سالهای گذشته اش انتقادات فنی فراوانی داشت.

دوستان او می دانند که او گاهی آنقدر در کتاب غرق می شود که مصداق بارز کتاب خوردن بجای کتاب خوانی می شود. بازیکنی که نهج البلاغه را دوست دارد و نامه معروف حضرت امیر به مالک مو بر تنش سیخ می کند و شیفته مولانا است، بالطبع بازیکنی متفاوت از خیلی هاست و شاید ریشه برخی شکست های بیرون از مستطیل سبز او نیز در همین متفاوت دیدن وی و تحمل نکردن مشکلات و سو مدیریت ها باشد باشد.

بازیکنان و مربیان دو فصل قبل استقلال یادشان می آید که چه روزهای عجیبی را با مجتبی سپری کردند. آن روز که بازیکن شاکی ناگهان وسط تمرین فرمان توقف کار را داد و خطاب به مربیانش گفت: « من نمی دانم هدف از این تمرین چیست؟ ! » را خیلی از استقلالی ها دیروز و امروز هنوز به یاد دارند.

بحث های فراوان وی با مربیان استقلال در جلسات آنالیز برای خیلی ها مثال زدنی شده بود.

اصرار وی به حضور مربی اختصاصی اش (بهمن فروتن) در کادر فنی استقلال در زمان مربیگری پرویز مظلومی و حضور دایی اش در کادر فنی امیر قلعه نویی نیز موید این مسئله بود که جباری فقط از چشم یک بازیکن به اتفاقات دوروبرش نمی کرد؛ او نه میثاقیان را قبول داشت و نه خیلی های دیگر را!

شکل ظاهری این بازیکن و موهایی که خیلی زود سفید شده اند از نگاه آنهایی که مجتبی را از نزدیک می شناسند دلیل محکمی است برای اثبات متفکر بودن وی؛ متفکری که گاهی تصمیم می گیرد فقط بخشی از مشکلات انباشته شده در دلش را بیرون بریزد و مثلا بگوید باشگاه استقلال مسخره است تا برملا شدن همان بخش اندک بهانه به دست مدیرش بدهد تا بغض فروخورده اش بابت مشت و لگد دو سال قبل را با یک بیانیه عجیب ظاهر سازد.

قصه این بازیکن قصه ای کاملا متفاوت است زیرا او خودش متفاوت است و نگاه دقیق به هزار توی زندگی فوتبالی او، از روزی که تمرینات مربی شهرستانی خود را غیر علمی تلقی کرد تا روزیکه همبازی عراقی اش را به یاد جنگ تحمیلی انداخت، از روزیکه به مظلومی ایراد فنی گرفت تا روزیکه در تونل ورزشگاه تختی تبریز با ژنرال تا مرز درگیری فیزیکی رفت و… موید خوب و بدهای اوست؛ خوب هایی که از نوع نگاه او نشات می گیرد و بدهایی که بازهم در تفکرات آمیخته با کم طاقتی وی ریشه دارد.

جدایی این بازیکن پس از نزدیک به یک دهه از اردوگاه آبی شاید در نگاه اول حکم پایان بازی او و استقلال را داشته باشد اما همان نزدیکانی که با نگاه او و افکار وی آشنا هستند می دانند که او برای آینده اش در این فوتبال برنامه دارد و رفتن از استقلال را به مثابه آتش زدن به پل بازگشت خود نمی داند؛ جباری رفت تا با قدرت برگردد، حال بعنوان بازیکن و حال بعنوان یک مربی ؛ اما زمان این رجعت را کسی نمی داند؛ حتی خود مجتبی.