به گزارش پارس نیوز، مجموعه «بانوی عمارت» شب گذشته به پایان رسید و در این مدت نشان داد که یک سرگرمی جذاب و ملودرام خانوادگی است که توانست به خوبی مخاطبان را سرگرم کند؛ بدون اینکه در این تصویر از خطوط قرمز عبور کند. 

*ماجرای غیرواقعی در تاریخ واقعی

این سریال بستری واقعی را به تصویر کشید که آدم‌های آن غیرواقعی بودند و ملودرامی عاطفی را تصویر کرد که علی‌رغم ترسیم مثلث عاشقانه که در گام نخست به نظر می‌رسید شباهت‌هایی به «شهرزاد» دارد، توانست به سرعت از آن عبور کرده و گره‌هایی دیگر را برای داستان رقم بزند. 

قهرمانی با خون اشرافی‌گری

اما نکته قابل توجه در این مسیر، نبودن قهرمان واحد در اثر بود. ارسلان میرزا شخصیتی دوگانه داشت که هم، خون اشرافی در رگ‌هایش دارد و هم به شدت عاطفی است. این موضوع باعث می‌شود که مخاطب نتواند مدام با او همراهی کند و آن را قهرمان قصه بداند. به نظر می‌رسد نویسندگان و کارگردان تلاش داشته‌اند شخصیت‌هایی خاکستری ترسیم کنند که هیچکدام قهرمان واقعی نباشند. 

جای خالی قهرمانی از توده مردم

رنگ‌آمیزی سریال در به تصویر کشیدن مقطع تاریخی مورد نظر موفق بود و یکی از نکات جذاب سریال همین موضوع است. ضمن اینکه «بانوی عمارت» در جذب مخاطب عام موفق بود، ولی نمی‌توان این موضوع را نادیده گرفت که برای مخاطب خاص حرفی برای گفتن نداشت. این در حالی است که قهرمان سریال می‌توانست از توده مردم باشد و حتی در مقطع تاریخی مرتبط با قاجار قهرمانی پررنگ‌تر را به تصویر بکشد که آمال وسیع‌تر و گسترده‌تری دارد و اهداف بزرگتری را در سر می‌پروراند. 

زبان در «بانوی عمارت»

«بانوی عمارت» یک سریال قاجاری است و لازمه ساختن کاری که روایتگر شیوه‌های زیست قجری باشد، آشنایی با تاریخ سیاسی و اجتماعی، آداب، سنن، آیین‌ها و مراودات مردم آن روزگار است. به عبارتی با پوشیدن لباس‌های عهد قاجار و آمد و شد شخصیت‌ها در یک عمارت تاریخی یا سر نهادن بر بالش زربفت و امر و اطاعت ارباب و نوکر، نمی‌شود یک سریال قاجاری ساخت.

در همین حال، نمی‌شود در سراسر این سریال از واژگان مصطلح و رایج امروزی در ترکیب جملات و گفت‌وگوها استفاده کرد و همه بار زبانی سریال را بر گرده چند کلمه از جمله «تمشیت» گذاشت یا تنها ادبیات قجری را برای یکی ـ دو شخصیت مثل «افسرالملوک» در نظر گرفت! این کار، ناشی از سهل‌انگاری در مطالعه تاریخ و ادبیات قاجار و دست کم گرفتن مخاطب دندان‌گردی است که با فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی پخش شده از خود تلویزیون، بیگانه نیست.

دلیل کینه‌ورزی جهانبخش

گره اصلی و مبنای تمام رخدادهای ریز و درشت «بانوی عمارت»، کینه جهانبخش نسبت به شازده ارسلان و پدر اوست. بهادرمیرزا پس از مرگ برادرش، از مادر جهانبخش خواستگاری کرده و هنگامی که او این درخواست را رد کرده، از خانه‌ اربابی بهادر طرد شده است. مادر جهانبخش، پس از بیرون شدن از خاندان پدر ارسلان به گدایی می‌افتد و بغض و کینه جهانبخش و سنگ‌پرانی او به عمویش ـ بهادرمیرزا ـ او را زیر دستگاه چوب و فلک می‌خواباند. بهادر، برادرزاده‌اش را چنان سیاست می‌کند که مقطوع‌النسل می‌شود و مجموعه این مجازات، جهانبخش را به انباری از خشم و نفرت و کینه مبدل می‌کند تا سال‌ها بعد انتقام خودش و مادرش را از عموزاده‌اش بگیرد.

این انتقام‌طلبی، هنگامی که از اختلافات ساده، سطحی و زنانه خودش را بیرون می‌کشد، جمع دیگری به مخاطبان «بانوی عمارت» اضافه می‌کند. چرا که دو سوم این سریال در پردازش همان سطحیات گذشته و ابتدا یک زن را در برابر دو خواستگار و سپس یک مرد را در برابر دو همسر قرار می‌دهد.

با این همه، به نظر می‌رسد که جهانبخش با آن قصه بزرگ، چرا تا این اندازه دیر وارد داستان می‌شود و انتقام‌جویی او چرا به قسمت‌های انتهایی سریال موکول می‌شود. البته به احتمالی نویسنده سریال قصد داشته تا ابتدا با پیش کشیدن یک قصه عاشقانه، سپس کشف راز خواهر شازده و بعد، ماجرای جهانبخش، پله پله بر مخاطبان متفاوتش بیفزاید. باید اذعان کرد که در این کار، موفق هم بوده است.