به گزارش پارس نیوز، 

کورش تهامی یکی از بازیگران گزیده‌کار سینما، تلویزیون و تئاتر است که این سال‌های اخیر نقش‌های متفاوتی را از او دیده‌ایم. این بازیگر در تازه‌ترین تجربه حرفه‌ای خود، عهده‌دار نقش سرگرد آگاهی در سریال «دختر گمشده» به کارگردانی احمد کاوری بود. به این بهانه با او گفت‌وگو کردیم.

قوانین کشور ما به‌صورتی است که یکسری از نقش‌ها قهرمان‌های شکست ناپذیر باشند!

نقش پلیس همواره در تلویزیون ایران به مثابه یک قهرمان درنظر گرفته می‌شود که در نهایت هم پیروز ماجراست. آیا به‌رغم تغییر ذائقه سینمایی و سریالی مردم، از اینکه این نقش مورد استقبال مردم قرار نگیرد، ترس نداشتید؟ چه کارهایی برای متفاوت و باورپذیرتر کردن این کاراکتر انجام دادید؟

به هرحال یکسری از نقش‌ها هستند که معمولا در کشور ما با یک پرهیزی به طرف آن می‌روند و همیشه نکاتی را برای آنها رعایت می‌کنند که البته من خیلی با آنها موافق نیستم . به شخصه دوست دارم نقشی که در سریال به مردم معرفی و اجرا می‌شود؛ خیلی با واقعیت منافات نداشته باشد چراکه در غیر اینصورت نقش باورپذیر نخواهد بود. به خصوص نقش‌هایی که مردم تا حدی با آن‌ها آشنایی دارند و در زندگی عادی آنها را می‌بینند. پلیس، دکتر و شغل‌هایی از این دست، ازجمله همین دسته به شمار می‌آیند که مردم کم و بیش با آنها در ارتباطند یا راجع به آنها زیاد می‌شنوند. از نظر بنده وقتی قرار است این شخصیت‌ها در یک اثر هنری ساخته و پرداخته شوند، خیلی نباید با واقعیت‌ فاصله داشته باشند تا مردم آنها را بپذیرند و دوستشان داشته باشند ولی به هر حال قوانین در مملکت ما به‌صورتی است که یکسری از نقش‌ها عموما به صورت قهرمان معرفی می‌شوند و معمولا مقداری شکست ناپذیرند. مگر در چند درصد بسیار پایین که حالا ما تفاوتی را در آن نقش‌ها می‌بینیم.

به شخصه در این سریال خیلی دوست داشتم، آدمی را نشان دهم، که روابط گرم و صمیمی با خانواده‌اش دارد و در زمان‌هایی جدی و در مواقع دیگر شوخی می‌کند. یعنی همانند آدم‌هایی باشد که ما در اجتماع می‌بینیم. زمانی که با مجرمین روبه‌رو می‌شود؛ روی خشن این آدم را ببینیم. البته اگر بخواهم حقیقت را بگویم، من حتی گاهی اوقات می‌خواستم از چیزی هم که دیده شد؛ خشن‌تر رفتار کنم. به عنوان مثال اگر در جایی با یک مجرمی روبه‌رو می‌شود، کمی نزدیک‌تر به واقعیت با آن مجرم برخورد کند که نزدیک به چیزی باشد که در حقیقت ما از یک پلیس آگاهی سراغ داریم و می‌شنویم. ولی خیلی با آن موافقت نشد.

در گریم شخصیت سرگرد، تابع شرایط قرار گرفتیم!

آیا سکانس یا دیالوگی از فیلمنامه بود که که احساس کنید، آن قسمت برای شخصیت این سرگرد نیست ولی مجبور به گفتن آن شوید و به این صورت بازی آن سکانس برایتان جذاب نباشد؟

اگر راستش را بخواهید باید بگویم که حتما سکانس‌ یا سکانس‌هایی بوده است. ولی لازم است بدانید که یکی از دلایلی که در واقع منجر به این شد تا من در این سریال بازی کنم؛ احمد کاوری (کارگردان) بود که خوشبختانه آدمی نبود که خیلی بخواهد در قالب‌های از پیش تعیین و تعریف شده قرار بگیرد. به شخصه شاهد این موضوع بودم که خود احمد کاوری زیر بار یکسری از کلیشه‌ها نمی‌رفت و حتی اگر مسائلی از سوی کارشناس انتظامی که برای کار فرستاده شده بود، مطرح می‌شد، ایشان طوری که خیالت راحت باشد، سعی می‌کرد، در اجرای آن سکانس یا دیالوگ خاص به یک نقطه مشترکی برسیم تا لااقل مقداری از کلیشه‌های معمول همیشگی در رابطه با این نقش خاص خارج شویم .

به همین دلیل اگر هم سکانسی بوده باشد که موافق آن نبودم و مجبور به انجام آن شده باشم؛ اکنون با گذشت چند ماه از آن کار، در خاطرم نمانده است. چیزی که به خاطر دارم، مربوط به گریم این شخصیت است که ما نتوانستیم خیلی به سمت آن چیزی که در ذهن داریم برویم و تابع شرایط قرار گرفتیم.

در نهایت باید بگویم که بعد از دیدن کل این مجموعه، فکر می‌کنم که می‌توانست متن ما یا انتخاب برخی از بازیگرانمان بهتر باشد تا کار قابل قبول‌تری را به سرانجام می‌رساندیم.

در قسمت آخر فیلمنامه شاهد این بودیم که سرگردی که شما نقش آن را بازی می کنید به‌رغم اینکه تولد فرزندش است، به ماموریت خطرناکی می رود. آیا به شخصه خود کوروش تهامی به آن سرگرد حق می‌دهد که خانواده خود را در روز تولد فرزندش رها کند و به ماموریتی برود که شاید دیگر برگشتی در آن نباشد؟

بله. به نظر من مقوله کار خیلی جدی بوده و خود من به عنوان کسی که در زمینه بازیگری در جامعه هنری فعالیت می‌کند، خیلی اوقات به دلیل برنامه‌ریزی کاری که در آن حضور داشتم، برنامه‌ریزی‌های زندگی‌ام تحت‌شعاع قرار گرفته است. البته در شغل بازیگری اتفاق جانی و نگران کننده‌ای نبوده ولی یک پلیس، آتش‌نشان و شغل‌هایی از این دست؛ جز مشاغل خاص به شمار می‌آیند و گاهی اوقات ممکن است مجبور شوند، برنامه‌ای که در زندگی روزانه خود دارند را به دلیل ماموریتی که به آنها داده می‌شود، درنظر نگیرند و به کار خود بپردازند.

دقیقا به همین دلیل است که شغل ما (بازیگری) را جزء مشاغل خاص مطرح می‌کنند. برای اینکه ما گاهی اوقات در شرایط خاصی کار می‌کنیم که ممکن است برای برخی از مردم عام خیلی قابل تعریف نباشد. به‌عنوان مثال سال‌ها پیش کاری را با آرش معیریان انجام می‌دادم که در آن پروژه گروه مجبور بود، دو هفته تمام را در یک سکو نفتی روی خلیج فارس کار و زندگی کند. این کار بسیار تجربه خاصی بود که قطعا برای هر کسی قابل اجرا نیست. شما فکر کنید، یک آدمی که به صورت روتین در خشکی کار می‌کند و به زندگی می‌پردازند؛ ناگهانی اتفاقی برایش ایجاد می‌شود که ارتباطش کاملا با خشکی قطع شده و دو هفته تمام در شرایطی بسیار عجیبی قرار می‌گیرد که علاوه بر زندگی کردن باید کار خود را هم انجام دهد. در حقیقت همین موارد است که این کار را خاص کرده و جزو کارهای سخت جهانی قرار داده است.

اگر زمان داشتیم؛ سکانس آخر را بهتر درمی‌آمد

آیا در آن لحظه خاص که سرگرد نارنجک را می‌بیند به این فکر نمی‌کند که کاش امروز به ماموریت نیامده بود؟ به طوری کلی شما به عنوان بازیگر نقش سرگرد، در آن لحظه به چه چیزی فکر می‌کردید؟

به هر حال من باید آن نقش را بازی می‌کردم و در واقعیت با یک همچنین چیزی روبرو نبودم. ولی این تصمیم‌گیری یک لحظه است و گریزی هم در کار نیست که شما بتوانید در لحظه تصمیم بگیرید که این ماموریت را بروم یا نروم. اگر به رزمنده‌های دوران دفاع مقدس ما نگاه کنید؛ می‌بیند که آنها هم خیلی نمی‌توانستند به این فکر کنند که حال این کار را انجام بدهیم یا ندهیم. تنها می‌توان گفت که هیچوقت کسی برای مردن تصمیمی نمی‌گیرد و قطعا با خود نمی‌گوید که من این کار را انجام می‌دهم و بعد از آن می‌میرم. حتی اگر می‌داند که کار او خطری هم دارد؛ باید تمام تلاش خود را در جهت درست و دقیق انجام دادن آن کار بدون اینکه خطری تهدیدش کند، انجام بدهد.

وقتی که سرگرد نارنجک را می‌بیند و با آن خطر روبرو می‌شود؛ بازهم نمی‌ایستد تا ببیند چه می‌شود؛ بلکه فرار می‌کند. اتفاقا این صحنه یکی از صحنه‌های پر بحث ما بود که بسیار درباره آن صحبت کردیم تا به بهترین نتیجه ممکن برای اجرا کردن آن برسیم.

به هر صورت در آن شرایط خاص به این نتیجه رسیدیم که به آن شکلی که دیدید؛ صحنه را به پایان برسانیم. البته پیشنهاد من این بود که سرگرد همانجا در مقابل دوربین زمین بخورد. اکنون که سکانس را دیدم؛ د وست داشتم زمان داشتیم تا بتوانیم آن صحنه را از چیزی که دیدید بهتر اجرا کنیم.

نقش عباس میرزا سبب شد تا مردم این شخصیت را بشناسند

گاهی اوقات پیش می‌آید که وقتی ما بازی یک بازیگر را می‌بینیم؛ باور نمی‌کنیم که او در حال نقش بازی کردن باشد و او را به عنوان خود شخصیت باور می‌کنیم. آیا شما در هنگام بازی این کاراکتر یا کاراکترهای دیگری که تا به حال بازی کردید؛ تجربه چنین حسی را داشتید؟ آیا در موقع گفتن دیالوگ‌ها حس می‌کردید؛ خود آن سرگرد در حال گفتن دیالوگ‌هاست؟

همیشه چنین حسی را در خودم ایجاد می‌کنم. در حقیقت سعی می‌کنم موقعیت کاراکتر را برای خودم بسازم و از کارگردان هم خواهش می‌کنم که ما به سمتی پیش برویم که واقا حس کنیم جای آن شخصیت‌ هستیم. چراکه از نظر من، در غیر اینصورت بازی ما باورپذیر نخواهد بود. به‌عنوان بازیگر باید تا جایی به کاراکتر نزدیک شوید و خودتان را به آن فرد، شرایط و فضای شخصیتی نزدیک کنید که هم خودتان آن کاراکتر را باور کنید و هم تماشاگر و مخاطبی که کاراکتر شما را می‌بیند.

خوشبختانه بازخورد‌هایی که تا‌به‌حال، برای ایفای نقش‌های مختلف از تماشاگران داشته‌ام؛ همیشه به‌صورتی بوده که خیلی نقش‌ها را باور کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال در نقش پسر کارگر سریال زیرتیغ، همین‌طور نقش عباس‌میرزا، ولیعهد قاجار و موارد از این دست؛ خیلی تلاش کرده‌ام که کوچک‌ترین رفتارها و برخورد‌های آن به شکل باور‌پذیری اجرا شود تا مخاطب آنها را از من بپذیرد.

مردم معمولا شنیده‌های خوبی از دوره قاجار ندارند و پادشاهان قاجار را در حد شناخت خودشان، خیلی پادشاهان تاثیرگذار و به اصطلاح دلسوز برای مردم نمی‌دانند. ولی شخصیت عباس‌میرزا در سلسله قاجار واقعا شخصیت خاص، وطن‌پرست و دلسوز مردم بود که من هم به همین دلایل ایفای نقش این شخصیت قبول کردم.

به ‌خاطر دارم؛ آمارهایی که قبل از پخش سریال تبریز در مه درباره شخصیت عباس‌میرزا داده می‌شد؛ حدود 13 درصد بود؛ اما زمانی که این سریال تمام شد و مجددا در این باره آمار گرفتند؛ میزان شناخت مردم نسبت به این شخصت به حدود هفتاد و خرده‌ای؛ هشتاد درصد رسیده بود. یعنی ایفای این نقش سبب شده بود که مردم بروند و درباره این شخصیت تحقیق کنند.

به هر صورت می‌خواهم بگویم که برای بازی نقش سرگرد در این سریال هم دقیقا همین رویه را داشتم و بسیار تلاش می‌کردم که اولا شرایط را برای خودم باورپذیر کنم و بعد سعی کنم طوری آن نقش را جلوه بدهم که مخاطب هم آن را بپذیرد و برایش کاملا باور‌پذیر باشد.

نقش مثبت خوب است ولی جای کار ندارد

وقتی به کارنامه بازیگری شما نگاه می‌کنیم، از رگ خواب تا سریال ملکوت به نوعی می‌توان گفت که از منفی تا مثبت‌ترین نقش‌ها را تجربه کردید. این سیالیت شخصیت‌ها تا چه اندازه در شخصیت خود کوروش تهامی تاثیرگذار بوده و حتی به او لطمه زده است؟ آیا ما بازهم شاهد نقش‌های متفاوت‌تری از کوروش تهامی در آینده نزدیک خواهیم بود؟

بعضی‌ها این شیوه را تایید نمی‌کنند و خیلی اوقات به من گفته‌اند که وقتی در یک شخصیت جا افتادی و مردم همراهت شدند؛ دیگر خطت را عوض نکن و به تجربه نقش‌های دیگر نپرداز. ولی من پیوسته به این فکر کرده‌ام که اگر بخواهم کارم تبدیل به روزمرگی نشود و همچنان تصو‌ر‌ها و تفکر‌های خاص را داشته باشم و همیشه با هیجانی سر صحنه حاضر شوم، باید بتوانم نقش‌ها و ژانر‌های مختلف را تجربه کنم. به شخصه لذتی که برای من از اجرا کردن یک نقش متفاوت ایجاد می‌شود؛ عجیب و غریب است. به عنوان مثال در فیلم رگ خواب، وقتی فیلمنامه را خواندم؛ روندی که در شکل‌گیری این شخصیت وجود داشت، اینقدر عجیب و خاص بود و از آن لذت می‌بردم که شاید در تعریف نگنجد.

نقش مثبت خیلی خوب است و من آن را دوست دارم ولی جای کار خیلی زیادی ندارد. معمولا یک تعریف خاصی از ابتدا تا انتها دارد و شما به عنوان یک آدم با تجربه می‌توانید حدس بزنید که این نقش کجا شروع می‌شود؛ وسط آن کجاست و چطور به انتها می‌رسد. ولی یک نقش خاکستری که شخصیت‌پردازی درستی داشته و روند شکل‌گیری آن قابل فهم است، این زمینه را به بازیگر می‌دهد که در روند اجرایی آن مثل آدم‌های معمولی که پستی، بلندی‌های زیادی را طی می‌کنند، آن را بفهمید و بتوانید آن کاراکتر را بسازید. من این شخصیت‌ها را دوست دارم و همیشه تلاش کردم که در انتخاب‌هایم به خصوص در این سال‌های اخیر این‌گونه شخصیت‌ها را بازی کنم. قطعا در آینده هم بسیار زیاد تلاش می‌کنم تا این شخصیت‌ها را انتخاب و اجرا کنم.

با ایجاد حاشیه‌ برای سریال‌ها مخالفم/ به سریال‌های جذاب خارجی رجوع کنید!

این روزها برخی از سریال‌های تلویزیون برای اینکه توجهات بیشتری را به سوی خود جلب کنند، اقدام به ایجاد اتفاق‌های عجیب در سریال‌ها می‌کنند؛ همانند اتفاقی که در سریال پدر انجام شد و حاشیه‌هایی برای آن ایجاد کرد که به نوعی سبب دیده شدن سریال شد. به عنوان عضوی از جامعه هنری سینما و تلویزیون چقدر موافق انجام این کارها هستید؟

اکنون تولیدات زیادی وجود دارد و همه به این فکر می‌کنند که چه کارهایی انجام دهند تا کاری که تولید کرده‌اند، جذابیت خاص خودش را داشته باشد و مخاطبان بیشتری را جذب کند. بنابراین به اصطلاح مجریان آثار تلاش می‌کنند که در کنار اثری که می‌سازند، حاشیه‌هایی هم در فضای مجازی ایجاد کنند تا به این ترتیب مخاطبان بیشتری را برای اثر خود جذب کنند.

از نظر من اولین چیزی که برای یک اثر هنری جذابیت ایجاد می‌کند، فیلمنامه و چهارچوب دراماتیک قوی و قابل تفکر بوده که جذابیت و زیبایی را در یک اثر هنری و تصویری ایجاد می‌کند. اما اینکه با حاشیه‌ها بخواهیم عیب‌ و ضعف‌های یک کار را بپوشانیم کار غلطی بوده و به نوعی همان پاک کردن صورت مسئله است.

ما می‌توانیم در جهت جذابیت‌هایی که در متن داریم، جذابیت‌های دیگری هم ایجاد کنیم. اما اینکه حاشیه‌ها و جذابیت‌های خارجی از محتوای اثر ارائه شده بیشتر باشد تا تاثیر بیشتری روی مخاطب بگذاریم و به این صورت ضعف‌های بی‌شمار کار را بپوشانیم؛ بنده با آن مخالف هستم. به این دلیل که این حاشیه‌ها تنها در یک زمان خاصی می‌تواند جذابیت داشته باشد و اگر آن اثر بخواهد مجددا چند سال بعد پخش شود یا اینکه در خارج از کشور پخش شود؛ آن حاشیه در آن زمان و مکان کاربردی نخواهد داشت.

می‌توانیم به سریال‌هایی که در خارج از کشور ساخته می‌شود و به ایران می‌آید، رجوع کنیم و ببینیم که چطور آثار آنها در اکثر مواقع تا این اندازه زیبا و جذاب هستند که مخاطب محو آن سریال و فیلم می‌شود. نمی‌خواهم اسم ببرم ولی در این سال‌های اخیر به وفور فیلم‌ها و سریال‌های جذابی از خارج آمده و پخش شده که مخاطبان آنها در ایران و جهان انتظار فصل‌های دیگر آن سریال‌ها را می‌کشند.

در نهایت باید بگویم که من بیشتر معتقدم که خود آثار و متن آنها باید جذابیت داشته باشد. در کنار آنها می‌توانیم کارهای دیگری هم انجام دهیم که در مخاطب تاثیر مثبت بگذارد؛ وگرنه اینکه بخواهیم با چیزهای دیگر، کار خود را به مخاطب حقنه کنیم، را من نمی‌پسندم.

مسئولان سیما به جای کمیت به کیفیت توجه کنند

نقد یا پیشنهادی نسبت به شرایط فعلی صدا و سیما دارید؟

به عنوان کسی که در این حرفه در حال زحمت کشیدن بوده و در انتخاب‌های خود همواره تلاش کرده مخاطبانش را کم و کوچک فرض نکند و به شعور آنها احترام بگذارد؛ از سیاستگذارانی که در تلویزیون در حال کار کردن هستند؛ یک خواهش و تقاضا دارم که مسئولان تلویزیون در حوزه ساخت برنامه، فیلم و سریال؛ به جای اینکه به کمیت ماجرا توجه کنند؛ بیشتر به سمت کیفیت ماجرا بروند. یعنی اگر به عنوان مثال ما در حال حاضر 30 سریال در تلویزیون تولید می‌کنیم؛ یک‌سوم آن را تولید کنیم ولی وقت و بودجه و تلاش همه آن کارها روی این آثار متمرکز شود و به کیفیت‌ آنها توجه ویژه داشته باشند تا مجددا تلویزیون به دوره طلایی خودش که سریال‌هایی همچون زیر تیغ و مدار صفر درجه می‌ساخت، برگردد. همین‌طور عواملی که برای ساخت یک پروژه انتخاب می‌شوند، افرادی باشند که درست و دقیق سرجای خودشان قرار دارند.

همچنین وضعیتی حاکم باشد که ما همیشه به جای یک نفر نویسنده، یک گروه نویسنده داشته باشیم. همه این موارد در کیفیت اثر و آثاری که ساخته می‌شود تاثیر می‌گذارد و باید به آنها فکر شود؛ وگرنه بقیه این موارد در حد شعار و حرف بوده و هیچ‌وقت ما به آن مدیومی که تولیدات اولا در کشور خودمان جذابیت داشته باشد و بعد بتوانیم آنها را صادر کنیم نمی‌رسد. باید برای کارها اتاق‌های فکر داشته باشیم و هیچ‌کاری را با این هدف که فقط یک کاری کرده باشیم انجام ندهیم.

گفتگو: حامد قریب