به گزارش پارس نیوز، 

"شهرام شکوهی از جمله خوانندگانی است که صدا و سبک ویژه‌ای در خواندن دارد. شیوه‌ی مطرح شدن او در موسیقی ایران کمی با دیگران متفاوت بوده است و همین مسئله البته برایش گاهی دردسرساز هم شده است. شکوهی در سال‌های ابتدایی فعالیتش توانست با تجربه فضا‌های مشترک میان موسیقی ایران و موسیقی فلامنکو، امضای ویژه‌ای برای آثارش به ثبت برساند. اما در سال‌های گذشته او فضا‌های متفاوتی را تجربه کرد که نشان از علاقه او به جذب مخاطبان نوجوان داشت. این فضا‌های جدید چندان برای شکوهی آورده‌ی مثبتی نداشت و خودِ او هم به خوبی این مسئله را می‌داند. چندی بود که از شکوهی و کنسرت‌هایش خبری نبود. علت این غیبت را بیماری و مسائل شخصی بیان می‌کند. او قرار بود بیست تیر ۱۳۹۷ کنسرتی در تهران داشته باشد که البته به دلیل مشکلاتِ قلبی و عمل جراحی، این کنسرت برای یک ماه به تعویق افتاد. علت مشکل قلبیِ شکوهی هم در نوع خودش جالب است؛ دیدن بازی ایران و گل نشدنِ توپ طارمی در دقیقه ۹۴ بازی با پرتغال.

به هر روی شهرام شکوهی در حال حاضر سلامت کامل دارد و خودش را برای کنسرت مردادماه آماده می‌کند. این خواننده در روز‌های گرمِ تیر ۱۳۹۷ مهمان ما در خبرگزاری تسنیم بود. بخش نخست گفت‌وگوی ما با شهرام شکوهی که حال و هوایی فوتبالی دارد را در ادامه می‌خوانید:

*چندی بود که از صحنه موسیقی و اجرای کنسرت‌ها فاصله گرفته بودید. علت این کم‌کاری چه بود.

مقداری کسالت و برخی از مسائل خصوصی موجبِ کم‌کاری من طیِ چند وقت گذشته بود.

*کنسرت جدیدتان که قرار بود ۲۰ تیر برگزار شود هم لغو شد.

خودم اصرار داشتم برگزار شود. اما نظر پزشکان استراحت مطلق یک ماه بود. از هفته دوم مرداد می‌توانم خواندن را شروع کنم، اما به این شرط که رعایت کنم و خیلی به خودم فشار نیاورم.

قبلا هم عمل «آنژیوپلاستی» (گذاشتن فنر در قلب) را انجام داده بودم. به همین دلیل دوست داشتم کنسرتم را انجام دهم. اما در روز‌های گرمِ تیرماه، گرما آنقدر زیاد بود که امکان برگزاری کنسرت وجود نداشت. الان در شرایط عادی گرمای بیرون حدود ۳۶ درجه است، اما بر روی صحنه، با توجه به تحرک و نور پرژکتور‌هایی که بر صحنه تابیده می‌شود، گرما بسیار زیاد می‌شود. پس به این نتیجه رسیدم که با این حالم نمی‌توانم کنسرتم را برگزار کنم.

*تاریخ جدید کی خواهد بود؟

یک ماه و پنج روز کنسرتمان را به تعویق انداختیم. سالن را هم تغییر دادیم و این بار در سالن وزارت کشور اجرا می‌کنیم. من این تغییر زمان را به فال نیک می‌گیرم و چند قطعه هم به برنامه اضافه می‌کنم تا اجرای مفصل‌تری داشته باشیم.

*مشکل قلبی شما زمان بازی ایران – پرتغال رخ داد. علتش هیجان بود یا ناراحتی.

از عصبانیت.

*پایان بازی که خیلی هم بد نشد. بالاخره ما از قهرمان اروپا مساوی گرفتیم.

دقیقه ۹۴ اگر آن توپ طارمی گل می‌شد به مرحله بعد می‌رفتیم.

*مقصر مهدی طارمی بود.

نه! مقصر سیستم آموزش ما است. مهدی طارمی یک بازیکن گلزن است. اما آموزشی ندیده است که در آن دقیقه از یک بازی حساس حتما لازم نیست ضربه را محکم بزنید. با یک بغل‌پا و یا یک ضربه چیپ می‌توان ضربه را به گوشه دروازه انداخت.

ما در ایران آموزش و تمرین درستی نداریم. بازیکن را تا مرزِ ۱۰۰ نمی‌بریم تا همیشه آماده باشد. مهدی طارمی فوتبال را خودش یاد گرفته است و هر چه که هست حاصل تلاش خودش بوده است. سیستم آموزشیِ پایه‌ای او را پرورش نداده است. این مشکل همه بازیکنان و مشکل همه سیستم ماست.

سیستم‌های آموزشی دقیق در کشور‌های پیشرفته به امثال مهدی طارمی یاد می‌دهند که در دقیقه ۹۴ اگر موقعیتی نصیبت شد، خودت را کنترل کن و بهترین تصمیم را بگیر.

*ژاوی در ۳۴ سالگی از بالاترین سطح فوتبال جهان خداحافظی کرد و به کشور‌های عربی آمد. ما وحید امیری را در حوالی ۳۰ سالگی کشف کردیم.

چقدر هم بازیکن خوبی است.

*عمر عبدالرحمان بازیکنی است که هم اکنون در تیم العین بازی می‌کند. او در مقابل استقلال و در همان بازی که الیعن شش گل به استقلال زد حضور داشت. عبدالرحمان هم اکنون یکی از بهترین بازیکنان آسیاست. جالب است بدانید که او و برادرانش سال‌ها پیش تمرین‌های اختصاصیِ تکنیکی را در کنار دیگو مارادونا آموخته‌اند. البته نمی‌دانم شما استقلالی هستید یا پرسپولیسی.

من با افتخار استقلالی هستم.

*کلا اهل فوتبال هستید.

خیلی.

*خودتان هم فوتبال بازی می‌کردید؟

در دوران مدرسه کاپیتان هندبال مدرسه بودم.

*مشکل قلبی از کی به وجود آمد؟

از زمانی که خواننده شدم.

*جمله معروفی دارید که «خوانندگان نانشان را به خونشان آغشته می‌کنند و می‌خورند».

شغل ما از بیرون مردم را کشته و از داخل خودمان را. همه ما را می‌بینند و می‌گویند عجب وضع و کاری. همه به خودشان می‌گویند که خوانندگان راحت می‌آیند و می‌خوانند و شهرت و ثروت دارند. در صورتی که کار ما آنقدر حاشیه و استرس دارد که واقعا طاقت‌فرساست.

همیشه گفته‌ام، هر کسی نسبت به کار ما حسادت دارد، یک بار برود جلوی جمع ۱۵ نفره‌ی فامیلش بخواند. این تنها یک بخش از استرس ماجراست. از قبلش خیلی چیز‌های دیگه وجود دارد. رفتار اجتماعی، حضور در میان مردم، ممیزی‌ها و بسیاری مسائل دیگر؛ کار را بسیار دشوار می‌کند.

*یعنی بخشی از این استرس‌ها و مشکلات مربوط به کار کردن در ایران است.

به طور حتم برخی از استرس‌های اینجا، در خارج از کشور وجود ندارد. آنجا تعیین کننده اصلی مردم هستند. ممکن است مانند رپر‌های امریکا با جمله‌های اعتراضی و یا حتی با استفاده از کلمه‌های رکیک مورد توجه مردم قرار بگیری. آنجا مردم انتخاب می‌کنند؛ اینجا هم مردم انتخاب می‌کنند، اما انتخابشان از میان انتخاب شده‌هاست. البته این‌هایی که گفتم در زمینه موسیقی‌های مجاز است. وگرنه در موسیقی زیرزمینی اینگونه نیست و آن‌ها هم هیچ ممیزی ندارند.

*الان کمی این ماجرا کم‌رنگ شده است و موسیقی‌ها زیرزمینی هم رسانه‌های بسیاری برای مطرح کردن خود دارند که شاید مهترینشان شبکه‌های اجتماعی باشد.

الان بیشتر غیرمجاز‌ها هم مجاز شده‌اند. واقعا هم غیرمجاز بودن حقشان نبود. بچه‌هایی که در داخل ایران موسیقی کار می‌کنند بسیار شریف هستند.

*شما غیرمجاز بودن را تجربه کرده‌اید.

نه. فعالیت غیرمجازی نداشتم. اصلا عشق خوانندگی نداشتم. اشتباهی در کار خوانندگی بُر خوردم. من خیلی به عشق خوانندگی وارد این مسئله نشدم.

*اولین بار در همان مسابقه تلویزیونی شرکت کردید؟

آره. همان مسابقه‌ای که هنوز هم به خاطرش تبعات دارم.

چه تبعاتی؟ آیا در روند کاریتان مشکلاتی برایتان به وجود آمده است.

شما وقتی در مملکتی زندگی می‌کنید باید تابع قوانین آن مملکت باشید؛ چه خوب، چه بد. اگر موقعی هم بخواهم ادعایی داشته باشم، به خاطر نیتی بود که به آن مسابقه تلویزیونی رفتم. من نرفته بودم که آنجا خودنمایی کنم؛ بیشتر به خاطر لج و لجبازی در آن مسابقه شرکت کردم. آن‌ها در خارج از کشور برداشت دیگری از موسیقی داخلی داشتند که از نظر من غلط بود. من رفتم که بگویم این موسیقی هم در داخل ایران هست و این را هم بشونید.

بعدش آنقدر این لج و لج‌بازی در آن مسابقه زیاد شد که من را خیلی راحت از آن مسابقه حذف کردند. مدت زیادی از آن مسابقه گذشته است و خیلی از مردم گمان می‌کنند که من در آن مسابقه تلویزیونی نفر اول شدم در حالی که من حتی به فینال این مسابقه هم راه نیافتم. یعنی حذفم کردند.

*چرا شما را حذف کردند. همیشه پشت پرده‌ی این مسابقه‌ها حرف و حدیث‌هایی دارد. به نظر می‌رسد که بسیاری از این مسابقه‌های، برنده‌هایی از پیش تعیین شده دارند.

شاید هم لجبازی نبوده است. مثلا من یک مسابقه طراحی می‌گذارم و ۲۰۰ طراح در این مسابقه شرکت می‌کنند. هر طراحی، طرح خودش را به مسابقه می‌آورد. ممکن است در آن میان طراحان بسیار خوب با آثار ارزشمندی هم حضور داشته باشند، اما داوران آن مسابقه دنبال طرح‌هایی با ذهنیت‌های خودشان هستند.

*در مسابقه‌هایی مانند همین پرشین استایل که شما هم در آن شرکت کرده‌اید، چقدر به جاذبه‌های جنسی اهمیت می‌دهند.

در ایران خوانندگان زن امکان خواندن را ندارند. همین ممنوعیت برای صدای زنان در داخل کشور، باعث شده که شبکه‌های ماهواره‌ای از این موضوع سواستفاده کنند. از همین راه خانم‌های با استعداد در زمینه خوانندگی را به این مسابقه‌ها می‌کشانند. در نهایت هم براساس چیز‌هایی که من دیده‌ام و دیگران تعریف می‌کنند؛ اتفاق‌های جالبی در این مسابقات رخ نمی‌دهد.

*در مسابقه‌های خوانندگی که شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان اجرا و پخش می‌کنند، نوعی جهت‌دهی خاص هست که تقریبا مشخص است که چه کسانی در این برنامه‌ها موفق به رسیدن به مراحل بالا می‌شوند. در حالی که در مسابقه‌های تلویزیونیِ جهانی که اصلِ این نوع مسابقه‌ها در آنجا شکل گرفته است؛ این فضا‌ها و این جهت‌دهی‌ها وجود ندارد یا اینکه خیلی قابل تشخیص نیست.

در شو‌های اینچنینی، پایه براساس باور مردم است. اگر مردم این برنامه‌ها را باور نکنند اصلا پخش نخواهد شد. آنجا همه چیز براساس رقابت است. اگر امریکن آیدول هست، ایکس فکتور و امریکن گات‌تلنت هم هست و البته برنامه‌های مشابه بسیاری. این برنامه‌ها هر کدام در قالب‌های بزرگی اجر و پخش می‌شوند و در حال رقابت با همدیگرند. در این برنامه‌ها نمی‌توانید سرِ مردم را کلاه بگذارید. اگر بیننده احساس کند که شرکت کننده‌ای با پارتی بازی به مرحله بالاتر می‌رود، برنامه را پس می‌زند. اگر برنامه‌ای بیننده نداشته باشد یا بیننده‌اش ریزش کند، خیلی زود پخش آن متوقف خواهد شد.

امریکن آیدل تقریبا اولین برنامه استعدادیابی در حوزه موسیقی است و دیگر برنامه‌ها به نوعی تقلید از این برنامه هستند. در امریکن آیدل، در مرحله مقدماتی، برگزیدگان را با نظر داوران انتخاب می‌کنند. در مراحل بالایی داوران تنها نظر‌ها و دیدگاه‌های خودشان را می‌گویند و برگزیدگان با رای مردم انتخاب می‌شوند. در این مرحله است که ناظرانی از دادستانی کل امریکا بر تعداد و شمارش آرا نظارت می‌کند.

البته معمولا نفرات اول اینگونه برنامه‌ها پیشرفت چندانی نمی‌کنند. در عین حال نفرات چهارم و پنجم و دیگر شرکت کنندگان به موفقیت‌های بیشتری رسیده‌اند.

*شما از یک بازه زمانی به بعد، فُرم موسیقی‌هایتان تغییر یافت و به سمت موسیقی عامه‌پسندتر رفتید. در آثار نخست‌تان موسیقی‌های اندیشمندانه‌تری ارائه می‌کردید. درباره این تغییر رویه برایمان بگویید.

ما خیلی از راه‌های کسب درآمد هنرمندانمان را می‌بندیم؛ برای مثال استفاده‌های تبلیغاتی و درآمد‌هایی که می‌توانند از اسپانسر‌های تبلیغاتی داشته باشند. وقتی هنرمند می‌داند که یک پایه مالی برای امرار معاش دارد؛ برای کار کردن به این فکر نمی‌کند که باید اثری بخواند که به مهمانی‌های نوجوانان راه‌یابد تا آن‌ها بیایند و بلیت کنسرت‌هایش را بخرند. مخاطب من از روز اول مخاطبان جدیِ ۲۵ سال به بالا بود. کار‌های من برای مخاطب نوجوان نبود. اما وقتی تنها درآمدِ منِ هنرمند برگزاری کنسرت است، به ناچار در جا‌هایی با موج روز حرکت می‌کنی. البته الان اصلا تصمیم به انجام این کار را ندارم.

*این تغییر رویه به نفعتان بود یا اینکه به روند کار هنریتان ضرر زد؟

برایم اصلا مفید نبود و به من ضرر زد.

*چرا و چطور؟

من به خاطر صدا و سبکی که داشتم خاص پسند بودم. همین مسئله هم جواب کار من را می‌داد. علاوه بر رنج سنیِ بالای ۲۵ سال، جوانان ۲۰ ساله و حتی مخاطبانِ ۶۰ یا ۷۰ ساله هم با آثارم اتباط می‌گرفتند.

وقتی کارت را شروع می‌کنی، چون در ابتدا مخاطب و طرفداری وجود ندارد، شما تنها براساس عقیده و سلیقه خودت کار می‌کنی. اما وقتی طرفداران برایت کامنت می‌فرستند، بر سلیقه و روند کاری شما تاثیر می‌گذارند. هرچقدر هم که آدم ثابت قدمی باشید، در برخی موارد کامنت‌هایی می‌آید که بر روند کار شما تاثیرگذار است. دلیل مطرح شدنِ من در عرصه موسیقی ایران این بود که آلبوم نخست من کاملا خلاف جریانی بود که آن روز‌ها در موسیقی ایران وجود داشت.

*شما با جنس صدای خاصی که داشتید و فُرم خاصی که برای خواندن‌تان انتخاب کرده بودید، اگر همان روند را ادامه می‌دادید، بی‌شک بسیار موفق‌تر میشدید. البته هنوز هم بِرند شهرام شکوهی در موسیقی ایران اعتبار دارد.

در فضای هنری اینگونه ثابت شده؛ هنرمندانی که سعی کرده‌اند مسیر خودشان را بروند و ثابت قدم باشند موفق‌تر بوده‌اند. گاهی دیده شده که مخاطب مسیرِ کاریِ هنرمند را تعیین می‌کند و گاهی هم این هنرمند است که مسیرش را طی می‌کند و راه را به مخاطب نشان می‌دهد. بی‌شک هنرمندانِ نوع دوم در کارشان ماندگارترند.

خوشبختانه من خیلی خراب‌کاری نکردم و هنوز بِرندِ شهرام شکوهی اعتبار دارد.

خیلی از مسائل را نمی‌توان گفت؛ بگذارید یکی از این موارد را بگویم. با یکی از ارگان‌ها چند سالی است که مشکل داریم و نمی‌گذارند که صدای من در آنجا شنیده شود. این دوستان گفته بودند که صدای شهرام شکوهی اعتراضی است. این به چه معنی است؟

یعنی ممکن است در صدای من حالت اعتراضی باشد؟ مگر من اعتراض کرده‌ام؟ اصلا اعتراض هم بکنم، چه مشکلی دارد؟ اعتراضی که از زبان منِ هنرمند شنیده شود خیلی با اعتراض در خیابان فرق دارد. شاید این اعتراض من باعث شود که طرف به جای آمدن در خیابان، به خانه رود و آهنگ من را بشنود و خودش را آرام کند. وقتی بخواهید فضا را خیلی ببندی، درست مانند این است که زودپز را روی گاز بگذاری و دوتا سوپاپش را هم ببندی، این زودپز در نهایت می‌ترکد. باید فضا را باز کرد.

بالاخره انتقاد هست. قرار نیست در یک سیستم همه‌ی اجزا درست کار کنند. در بهترین سیستم‌های دموکراسی دنیا هم بالاخره ایراد‌هایی هست. در نهایت من هرگز نفهمیدم صدایِ من اعتراض دارد به چه معنی است؟

من یک هنرمندم و کارم را می‌کنم. جا‌هایی هم ممکن است اعتراض داشته باشم. کمااینکه زمان بمباران غزه و کشته شدنِ بچه‌های بی‌گناه در آنجا، من یک آهنگ اعتراضی خواندم با نام «باران عشق». این آهنگ اعتراضی به کشته شدن آن بچه‌ها بود.

در هیچ دین و هیچ «ایسمی» کشتنِ بچه روا نیست. نه بچه‌های غزه و نه بچه‌های یهودیان هیچ گناهی ندارند که وارد بازیِ سیاستمداران شوند. وقتی کشته شدنِ بچه‌های غزه را دیدم جگرم سوخت. چرا باید این اتفاق بیافتد. چون چند سیاستمدار احمق یهودی احساس می‌کنند با این کار‌ها می‌توانند به اهدافشان برسند. واقعا به بچه‌ها چکار دارند.