لوریس چکناواریان یکی از چهره‌های شناخته‌شدهٔ فرهنگی ایران و ارمنستان است. لوریس چکناواریان علاوه بر آهنگسازی و ‌رهبری ارکستر، دستی نیز بر آتش موسیقی دارد. لوریس چکنواریان که هشتاد و یکمین بهار زندگی را نیز پشت سر گذاشته از هر زمان دیگری شور و شعف بیشتری برای اجرای کنسرت و چرخاندن چوب رهبری روی صحنه دارد. او از دغدغه ها و آرزوهایی می گوید که با موهای سپید نیز هنوز به آنها فکر می کند. ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:

لوریس چکناواریان: تکرار می‌کنم، بروجردی ساده‌ای بیش نیستم‌

لوریس چکناواریان پس از هشتاد سال زندگی و بیش از نیم قرن فعالیت موسیقایی چگونه تعریف می شود؟

من بارها گفته ام یک بروجردی ساده، بیش نیستم و باز هم تکرار می کنم. متولد 1316 در بروجرد هستم. به همراه خانواده‌ام به تهران آمدم و همچنان در همان محله پدری زندگی می‌کنم. با اینکه به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام ولی همچنان تهران و محله سی‌تیر را برای زندگی ترجیح می‌دهم. همیشه خود را ایرانی دانسته و می دانم. روی تمام آداب و رسوم و ایمان و تمدن اسلامی مطالعه کرده ام. از کودکی راهم به زورخانه باز شد.

در ماه هنگام محرم به عزاداران، آب می‌دادیم و از همان زمان تمام موسیقی‌های محرم را جمع‌آوری کردم. پس از سال‌ها توانستم سمفونی عاشورا را بنویسم تا سال 97 اجرایش کنم اما چه می توانم بگویم در پاسخ به مهر فراوان مردمی که هیچ گاه مرا از محبت های بی دریغ شان محروم نکردند. هر چه بوده نیز در هشتاد سال گذشته گفته ام اما گاهی برای یادآوری به خودم باید تاکید کنم که باور دارم هنوز نیز چیزی بلد نیستم. هنوز هم چونان کودکی ذوق آموختن دارم و می خواهم بیشتر و بیشتر بدانم. در مراسم نیز رو به حضار گفتم خودم را هیچ گاه جدی نگرفتم اما کارم در بالاترین درجه اولویت قرار دارد. در کتاب «خرستان» نوشتم «اگر آدمیزاد در روز چند بار خریت نکند، آدم نمی‌شود!» به علاوه، خرها هر روز که ما را می‌بینند، می‌گویند این ها دیگر چه کسانی هستند که روی دو پا راه می‌روند!

حس تلخی نیست که آثار یک موزیسین در زمان حیاتش به درستی درک نشود؟

هنرمندی که هنرش را به صورت جدی دنبال می کند، خوب می‌داند ناگزیر از تجربه چنین وضعیتی است. موسیقی کلاسیک هم به عنوان یک موسیقی جدی و علمی همین سرنوشت را پیش روی خود می بیند. باید در این میان تاکید کنم در عرصه هنر با دو دسته کار مواجه هستیم؛ دسته اول آثاری هستند که برای روزگار خویش ساخته شده و در زمان حیات خالق اثر مورد توجه مردم قرار می گیرد اما دسته دوم آثاری محسوب می شوند که در گذر زمان، دریچه های جدیدی را به روی مخاطبان و علاقه مندان خود می گشاید. هنر در دسته اول ممکن است شهرت و ثروت را برای مولفش نیز به ارمغان بیاورند اما دسته دوم نیاز به زمان دارد و شاید خالقش در زمان حیات با بی مهری و حتی فقر دست و پنجه نرم کند و سال ها پس از مرگش، مردم نسل های آینده به درک صحیحی از کارهایش برسند. من از جمله هنرمندانی هستم که خود را در دسته دوم قرار می دهم. در هشتاد سالی که از خداوند، عمر گرفتم هیچ گاه در طلب نانِ روزگارم نبودم و همیشه فردا اهمیتی به مراتب بیشتر از امروز برایم داشته است.

لوریس چکناواریان: تکرار می‌کنم، بروجردی ساده‌ای بیش نیستم‌

در واقع جاودانگی برای شما اهمیت زیادی دارد؟

برایم مهم نیست که کسی اسم «لوریس چکناواریان» را در یاد داشته باشد یا خیر بلکه مطلوب من زنده ماندن در آثارم است. همان طور که ما فردوسی و حافظ و دیگر بزرگان را نه تنها با نام های شان که با آثارشان در حافظه مان ثبت کرده ایم. هزاران نفر دیگر نیز با همین نام ها در تاریخ زیسته اند اما کدام شان فردوسی، حافظ یا مولانا شده؟ پس این اسم و فرد نیست که ماندگار می شود، بلکه اثری که خلق کرده به او هویت بخشیده و اسمش را در تاریخ، ابدی می کند. بسیاری از ما شاید حتی نام طراح برج ایفل یا هزاران بنای تاریخی دیگر را ندانیم اما هنوز هستند و نام خالقان شان را به دفتر تاریخ، پیوند زده اند. همین که صدها یا هزاران سال بعد یک سمفونی از من نواخته شود، یعنی به هدفی که سال ها و دهه ها برایش زحمت کشیدم، رسیده ام. آن زمان دیگر مهم نیست نامی از لوریس چکناواریان برده می شود یا خیر، چرا که من در اثرم زنده ام و تنها جسمم به زیر خاک رفته ولی اثرم مرا زنده نگه می دارد و جاودانه می کند.

شما هم آهنگساز و هم رهبر ارکستر هستید. کدام یک برای شما جذاب تر است؟

وقتی می خواهم نت موسیقی را به منصه ظهور بگذارم سعی می کنم تمام احساسم را انتقال دهم. رهبر ارکستر یک نت موسیقی را می تواند با احساسات مختلفی ارائه دهد. قبل از هر اجرا فکر می کنم چه احساسی را به نوازندگان منتقل کنم که بیشترین تاثیر را روی مخاطب بگذارد. بزرگ ترین علم در دنیا، موسیقی است چون علم های دیگر بی صدا هستند ولی موسیقی، صدا دارد. اگر کسی بخواهد آهنگساز قابلی شود باید نیم قرن تلاش کند و اگر بخواهد رهبر ارکستر شود باید بیشتر خون دل بخورد.

شما جزو موزیسین هایی هستید که کنسرت های خیریه نیز برگزار کرده اید. امر در راستای ادای دین به هدیه خداست؟

زندگی مانند دوی امدادی است. می‌دویم و هر چه به دست آورده‌ایم را به نسل بعد واگذار می کنیم تا مسیر را ادامه دهد. موفقیت، یک نقطه نیست بلکه طی یک مسیر است. از سوی دیگر معتقدم بهترین درمان بیماری، موسیقی و هنر است.

سمفونی دفاع مقدس یکی از کارهای اخیر شماست که ظاهرا هزینه زیادی را برای اجرا طلب می کند. در این باره کمی توضیح دهید.

سمفونی 13 موومان دارد که هر موومان آن با نگاهی به سال‌های جنگ در طی 8 سال دفاع مقدس نوشته شده است. این سمفونی مثل دیگر کارهای من، راهی طولانی تا اجرا پیش رو دارد. یک سمفونی اینچنینی نزدیک به یک میلیارد تومان هزینه دارد چون اجرایش نیازمند ارکستر و گروه کُر بزرگی است. البته این ارقام شاید برای اسپانسرهای ما رقم زیادی باشد ولی دیگر کشورهای جهان برای اجرای آثار فاخر، هزینه های به مراتب بیشتری انجام می دهند. اما در مقایسه با کشورهای دیگر به موسیقی کلاسیک توجه زیادی نداشته ایم. پایه‌های موسیقی کلاسیک در ایران چندان قوی نیست و همین موضوع مشکلاتی را برای رشد هر چه بیشتر این موسیقی ایجاد کرده است.

لوریس چکناواریان: تکرار می‌کنم، بروجردی ساده‌ای بیش نیستم‌

دلیل این بی توجهی چه از سوی دولت و چه از سوی بخش خصوصی را در چه می بینید؟

در کشورما موسیقی در خدمت شعر و ادبیات قرار گرفته است و از سوی دیگر بودجه‌ کافی برای پرورش موسیقی وجود ندارد. تا زمانی که بودجه لازم فراهم نشود، نمی‌توان به بهبود روند کنونی در جامعه امیدوار بود. موسیقی با دیگر شاخه‌های هنری تفاوت‌های زیادی دارد. یک شاعر می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان به انتشار اثرش بپردازد اما موسیقی نیازمند اجرا‌ست و این اجرا بودجه مخصوص می خواهد. فرهنگ، هنر و موسیقی باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند.

پس در این صورت باید به فکر توسعه امکانات سخت افزاری نیز بود چون سالن های استاندارد موسیقی در ایران نیز انگشت شمار هستند...

بله، متاسفانه دولت بودجه کافی به موسیقی اختصاص نمی دهد. همان طور که پیش تر گفتم در موسیقی نباید به فکر درآمد‌زایی بود بلکه باید برایش هزینه کرد تا شاهد اعتلای فرهنگ در جامعه باشیم.

اما طبیعتا اسپانسری که می خواهد برای موسیقی هزینه کند، به برگشت سرمایه خود نیز می اندیشد...

بله و به همین دلیل اسپانسرها به سمت موسیقی پاپ می‌روند چون بازگشت سرمایه دارد، درحالی که بازگشت سرمایه در موسیقی کلاسیک کمتر اتفاق می افتد. البته در همه جای دنیا، مردم سلیقه های مختلفی نسبت به موسیقی دارند. برخی موسیقی پاپ را دوست دارند و برخی به دیگر ژانرها علاقه مندند.