شاهرخ‌خان می‌گوید می‌دانست که ترامپ برنده خواهد شد. وقتی که در اروپا بود مناظره‌ها را دنبال می‌کرد و می‌گوید ترامپ به زبانی صحبت می‌کند که پوپولیست‌ها به آن معتقد هستند و شاید حالا نقطه‌نظر‌های پوپولیستی است که خریدار دارد.


در سن پنجاه‌ویک سالگی او یکی از بزرگترین ستاره‌های فیلم در جهان است. شاهرخ‌خان می‌گوید که هیچ‌وقت تصمیم نداشته بازیگر شود تا وقتی‌که مادرش به صاحبخانه‌شان گفته بوده که پسرش یک بازیگر است و در نمایش دانشگاهی نقشی با یک خط دیالوگ داشته است: «نامه برای شماست خانم». پدر‌خوانده صاحبخانه کارگردان تلویزیونی بوده و او را برای تست بازیگری برای یک نقش جزئی در شو تلویزیونی فوآجی(سرباز) می‌فرستند و شاهر‌خ‌خان در این تست موفق می‌شود و به قول خودش: « بعدش معروف شدم.»
 
خجالتی و منزوی هستم/دوستان زیادی ندارم 

می‌گوید «من واقعا نمی‌خواستم این کار را ادامه بدهم. ولی مادرم مرده بود و من به بمبئی آمده بودم. به همسر و خواهرم هم گفته‌ام که آن موقع‌ها خیلی افسرده بودم و می‌خواستم که تغییری در زندگی‌ام ایجاد کنم و برای همین تصمیم گرفتم که یک‌سالی بازیگری را ادامه بدهم و حالا بیست‌و‌پنج سال گذشته و هنوزم نمی‌دانم آیا باید رهایش کنم یا نه. به‌شوخی می‌گوید«فکر می‌کنم در تله ستاره‌بودن خان گیر افتاده‌ام: اتاق هتل مرکزی لندن، لباس‌های گران‌قیمت و کفش‌های زیبا و بادیگارد و یک ارتش کوچک از دستیاران، به‌علاوه دیگر مظاهر شهرت؛ از موهای قیچی زده تا مصاحبه و عکس...» او در طول مصاحبه سیگار پشت سیگار روشن می‌کند که طبق قوانین هتل ممنوع است اما کسی به او تذکری نمی‌هد. شاید پربیراه نباشد که طرفدارانش به او لقب سلطان خان داده‌اند.

می‌گوید چه بازیگر خوبی باشم، چه نباشم من مردم را خوشحال می‌کنم. حالا در فیلم‌های بزن‌بزن یا هر مدلی که باشم یک توانایی وجود دارد که من هرگز آن را از دست نمی‌دهم و آن این است که وقتی پا به خیابان می‌گذارم از هر 10 نفری که می‌بینم شاید شش نفرشان هستند که به من لبخند می‌زنند و این هنوز میانگین خوبی است. درست است. او را به‌صورت غیر‌قابل درکی ستایش می‌کنند...

«‌خیلی ناامیدکننده است اگر ببینم که مردم دیگر از آنچه که انجام می‌دهم لذتی نمی‌برند و این ناامیدی به‌خاطر ارزش مادی‌اش نیست بلکه به‌خاطر ارزش دوست‌داشتن من است. من دلم می‌خواهد که مردم بعد از دیدنم خوشحال بشوند نه چیز دیگری. بله؛ اگر شما عکسی از من دیده باشید که در فیلم‌ها خیلی باحال یا بامزه یا رمانتیک بوده‌ام الان که با من یک‌جا نشسته‌اید می‌توانید ببینید که چه آدم کسل‌کننده‌ای هستم. اما من تمام تلاشم را می‌کنم تا توقعاتی که از من می‌رود را برآورده کنم. اگه به من بگویند که به‌اندازه کافی لبخند نمی‌زنم من در آینده لبخند بیشتری می‌زنم.»

سلمان خان می‌گوید، من خیلی خجالتی و منزوی هستم. مجبورم که کارهای عمومی را انجام دهم و انجام هم می‌دهم و این کارها را با شادی بسیاری می‌کنم. ولی نمی‌توانم آن‌ها را با خودم به خانه ببرم. من آدم خیلی حساسی هستم برای همین هم هست که خیلی صمیمی و دوست داشتنی و همه آن چیزهایی هستم که مردم توقع دارند باشم، ولی دوستان زیادی ندارم.

مطمئن هستم که این گفته‌اش چندان هم درست نیست. «نه؛ من خیلی‌زود رنجیده خاطر می‌شوم.»

و مصرانه می‌گوید « من زیاد آدم اجتماعی و اهل دوستی‌های ادامه‌دار نیستم.» ادامه می‌دهد« خیلی به‌ندرت پیش می‌آید که کسی باشد تا من احساساتم را با او به‌اشتراک گذاشته باشم. اعتقادم این است که احساسات آدم یک مسئله شخصی است و هیچ‌کس به جز خود شخص نمی‌تواند درک درستی از آن پیدا کند. بعضی‌ها فقط می‌توانند شنونده‌های خوبی باشند ولی هیچ‌کس نمی‌تواند مسائل احساسی را حل کند؛ برای همین من ترجیح می‌دهم آن‌ها را پیش خودم محفوظ بدارم.»

او برایم داستان یک دوست را تعریف کرد که یک‌بار زندگی‌نامه‌ای نوشته و او را کاملا نابود کرده بود. آن زن نوشته بود که موفقیت کمپانی تولیدی خان رو به‌افول است و بازیگران جوان‌تر و خوش‌قیافه‌تر به‌زودی او را از تخت عاجش به پایین می‌کشند.

می‌گوید«من با پسرم بیرون می‌رفتم و به‌شوخی به او می‌گفتم: آریان به عمه بگو کی بزرگترین ستاره است و او هم می‌گفت: شاهرخ‌خان! او نوشته بود به کسی بیشتر از پسرت احتیاح داری تا این را باور کنند، که خیلی آزا دهنده بود.» این خاطره همچنان او را آزار می‌دهد!

او می‌گوید «من دنبال آرامش نیستم. چون جوهر انسان از زمان تولد به‌دنبال جاودانگی و کشف چیزهای تازه است و این چیزها با ثبات و سکون اتفاق نخواهد افتاد.»

البته تصدیق می‌کند که ساعات زیادی را در دنیای ذهنی خود و خواندن به‌سر می‌برد و به پائیلو‌کوئلیو و فرانک هربرت اشاره می‌کند و می‌گوید «رنج نبر. با آن زندگی کن یا یاد بگیر که با آن زندگی کنی. من در ناآرامی هستم. من در ناآسودگی هستم. نه‌تنها با حس‌هایم بلکه با خیلی چیزهای دیگر. بنابراین وقتی مردم از من می‌پرسند که آیا تو خوشحالی من می‌گویم: نه؛ من آن آنقدر احمق نیستم که همه وقتم را به خوشحالی بگذرانم.»

خان، دارای سه فرزند است. آریان 19 ساله، ساهانا 16 ساله و آبرام سه ساله، به‌همراه همسرش گوآری؛ تهیه‌کننده فیلم. این زوج از سال 1991 با یکدیگر هستند، وقتی که گوآری 21 ساله و خان 25 ساله بود. خان تصدیق می‌کند «مشکل است که با یک سوپر‌استار ازدواج کنی» از او می‌پرسم آیا نمی‌ترسد که کودکانش به‌واسطه ثروت و شهرت او لوس بار بیایند؟ و او می‌گوید، ترس همیشگی‌ام است. بعد از سلامتی‌شان نگرانی دوم من این است که سایه شهرت من بر زندگی آن‌ها بیفتد و نگرانم که شهرتم هویت آن‌ها را ویران نکند. برای همین است که آن‌ها را برای تحصیل به خارج از کشور فرستادم تا بتوانند دریابند که می‌خواهند چه باشند. ماشااله بچه‌های من بسیار متعادلند اما بچه پدر مشهور بودن خب... من می‌خواهم آن‌ها از زیر سایه من بیرون باشند. حتی مشکلی ندارم که این سایه کمتر شود، اگر به نفع آن‌ها باشد.»
 

خجالتی و منزوی هستم/دوستان زیادی ندارم 

در مورد روند بازیگر شدن و مشهور شدنش با هم گپ می‌زنیم، می‌گوید که زنان در زندگی حرفه‌ای او بسیار تاثیر‌گذار بوده‌اند «خیلی زود پدر و بعدش هم مادرم را از دست دادم. اما زنانی که در زندگی من بودند، زنان بازیگر، به من کمک‌های شایانی کردند. هرچه که امروز دارم به‌خاطر کمک‌های آن‌هاست. آن‌ها بسیار پشتیبان من بودند و با بازی در فیلم‌های آن‌ها بود که اعتبار یافتم و شاهرخ‌خان شدم. هیچ‌کدام از آن‌ها به شهرت من دست نیافتند اما من هرچه دارم از لطف آن‌هاست. قصدم این نیست که مطنطن باشم.
 
مادهوری دیکسیت بود که در آن سال‌ها دست مرا گرفت و به صحنه‌های رقص برد و او بود که به من چیز یاد می‌داد نه من. جوهی جاوالا به من درس داد که چگونه در موقعیت‌ها کمدی رفتار کنم. کاجول به من گریه‌کردن را یاد داد و در پایان همه این‌ها بود که از شاهرخ‌خان یک سوپر‌استار بیرون آمد و من همه این‌ها را به‌خوبی می‌دانم و نمی‌توانم انکارش کنم. من هرگز نمی‌توانم فراموش کنم که هر آنچه اکنون هستم به خاطر وجود چنین همبازی‌‌هایی است. همه فتوت و خوبی و رفتارهای جنتلمن‌مآب که دارم به این دلیل است که من تشکر کردن را آموخته‌ام.

به او می‌گویم این خیلی نا‌امیدکننده است که او کالایی را برای تبلیغ انتخاب کند که مربوط به سفید‌کننده‌گی پوست است چرا که باعث می‌شود تیره‌پوست‌تر‌های آسیایی احساس زشت‌بودن و شرمندگی کنند؛ سه دلیلی که می‌تواند برای توجیه عمل خود بیاورد چیست؟ و خان می‌گوید: کارش قانونی بوده، هرگز به کسی نگفته چنین کاری بکند و هرگز به‌صورت شخصی از این محصول استفاده نکرده است. «من به آن‌ها گفتم، قصد ندارم که صورتم را با آن بشویم برای این‌که این کار را نمی‌کنم و خوشم نمی‌آید این کار را بکنم.
 
به من گفتند محصول، کِرمی است مخصوص مردان که روغن و لایه‌های مرده پوست را پاک می‌کند و در ایجاد روابط بهتر کمک می‌کند. من حالا می‌توانم به شما بگویم که هیچ کرمی نمی‌تواند به ایجاد رابطه موفق کمک کند حتی اگر به زیبایی حوری بشوید. آقایان، اگر می‌خواهید رابطه خوبی با مصرف‌کردن یک کرم به‌دست بیاورید متاسفانه نمی‌توانید. من می‌دانم که آن‌ها نباید دیگر از این تبلیغ استفاده کرده باشند و من هم چنین کاری را انجام نخواهم داد.
 
من فروشنده خوب‌رویی نیستم، من زیبایی نمی‌فروشم.» به او گفتم ولی عملش به‌صورت تحت‌الفظی همین معنا را می‌دهد، چون تبلیغ یک محصول است. و او گفت؛ ولی اگر این‌طور باشد شما می‌توانید در مورد هرچیزی که من تایید کنم همین را بگویید. فرض کنید که من مارک‌های لوکسی مثل مارک لویی‌ویتان یا تگ‌هیور را بفروشم، آیا از من سوال نخواهید کرد که این‌ها کالاهایی به‌دردنخور است و بر علیه زندگی فقراست؟ اگر حالا که من و شما در حال صحبت هستیم آن‌ها مشغول گسترس کمپانی‌هایشان نبودند، بله؛ در این صورت حرف شما درست بود. ولی من در این مورد کاره‌ای نیستم. و عقیده‌ام هم این است که آدم‌ها احتیاجی ندارند که حتما خوش‌چهره یا زیبا و قد‌بلند باشند یا صدای ویژه‌ای داشته باشند.»