منوچهر آذری خاطرات بسیاری را در این مصاحبه بازگو کرده است. وی در ابتدا گفت: خیلی خاطره دارم. فقط ۴۰ سال است که در رادیو کار کرده‌ام. در این ۴۰ سال فعالیت سینمایی داشته‌ام، تئاتر و دوبله هم کار کرده‌ام.
 
 
آذری همچنین بیان می‌کند که درد دل هم برایتان زیاد دارم. نه اینکه بگویم دلم درد می‌کند، نه گله‌مندم.گلویش گرفته است و خودش می‌گوید به خاطر داد زدن زیاد است. چنین توضیح می‌دهد: در حال حاضر بیشتر کارهایم بر روی استیج است؛ البته نه آن استیجی که در شبکه‌های خارجی است. استیج جشن به مناسبت دهه فجر برای موسسه‌های مختلف یک ساعت روی صحنه می‌روم، می‌خوانم، لطیفه می‌گویم، ساز می‌زنم و همه این‌ها را روی استیج در یک ساعت اجرا می‌کنم.یکی از عکس‌هایی که منوچهر آذری همراه آورده، مربوط به حضور او در سریال «هزاردستان» علی حاتمی است.
 
منوچهر آذری: سالهاست با یک میکروفون مردم را می‌خندانم! 
 
 
او می‌گوید: در این سریال با آقایان داود رشیدی، محمد علی کشاورز، عزت‌ الله انتظامی، فروهر، فرهنگ مهرپرور و محمود بصیری بازی می‌کردم. در شهرک سینمایی رل دربان گراندهتل را بازی می‌کردم. من قرار بود در این سریال صحبتی نداشته باشم و فقط بگویم سلام و بفرمایید، اما علی حاتمی از بازی گرم من خوشش آمده بود. خب آن موقع هم من جوان سرحالی بودم. آن موقع دو دست لباس برایم دوخته شد و جزو افتخارات من بود که در آن سریال بازی می‌کردم. ابتدا قرار بود دو، سه قسمت بازی کنم، اما ۲۶ قسمت بازی کردم.این بازیگر یادآور می‌شود: از دیگر سریال‌های ماندگاری که بازی کردم «سلطان و شبان» است.منوچهر آذری ساز دهنی‌اش را هم همراه خود آورده است تا دقایقی برای ما بنوازد. او برای دقایقی قطعه‌هایی را با سازش برای ما اجرا می‌کند و می‌گوید: من نواختن ساز دهنی را بدون معلم و کلاس رفتن یاد گرفته‌ام.
 
او تاکید می‌کند: زندگی خیلی قشنگ است، ولی ما به خاطر مادیات، از این زیبایی‌ها و محبت‌هایی که خدا به ما داده است غافل می‌شویم. به نظر من بخشی از بهشت و جهنم همین‌جاست اگر بدی کنیم بدی می‌بینیم و اگر خوبی کنیم خوبی می‌بینیم. نباید زندگی را زیاد دست بالا گرفت. مملکت الان تبدیل به پارکینگ شده است به دلیل ماشین زیاد.

او درباره‌ فعالیتش در طول این سال‌ها می‌گوید: من خودجوش سال‌ها پشت میکروفن مردم را خنداندم، جوان بودم به فکر پول نبودم، با گروه حسن خیاط باشی آشنا شدم و به تلویزیون رفتم. قبل از این‌ها در دوره تحصیلی‌ام در مقطع راهنمایی رادیو درست کردم نه اینکه بسازم، برنامه رادیویی ساختم.
 
 منوچهر آذری: سالهاست با یک میکروفون مردم را می‌خندانم!
 
 
او ادامه می‌دهد: از همان ۱۳ سالگی عاشق رادیو بودم و رادیو هم گوش می‌کردم، چرا که رادیو، آن موقع سلطان بود، تلویزیون نبود و رادیو خیلی جذابیت داشت. هنرمندان بزرگی در رادیو بودند؛ مثل فروزنده اربابی، کمال‌الدین مستجاب‌الدعوه که از دنیا رفته‌اند. این‌ها مجریان برنامه‌های رادیویی بودند. من آن موقع در رادیو نبودم و رادیو را گوش می‌کردم. علی زرندی هم در رادیو بود که فوت کرده است. ایشان آن موقع در رادیو صدای یک پیرزن را به اسم شاباجی خانوم درمی‌آورد. آنقدر جذاب و با نمک بود که در رادیو غوغا می‌کرد.
 
آذری در مورد  جمعه ایرانی و صبح جمعه با شما که خود در کودکی مخاطب پرو پا قرص رادیو بوده است، می‌گوید: جوانی به نام عبدالکریم اصفهانی هم بود، که فردی مثل او آنقدر با استعداد ندیده بودم. ایشان صداهای گویندگان رادیو را تقلید می‌کرد. آن موقع مردم برای صبح‌های جمعه رادیو سر و دست می‌شکستند. آذری در ادامه به هنرمند می گوید، از زمانی که من خودم را شناختم رادیو برنامه‌ای داشت به نام صبح‌های جمعه که ۹ تا ۱۱ پخش می‌شد. اوایل عنوان این برنامه «شما و رادیو» و تهیه‌کننده آن شاهرخ نادری بود. که در آن هنرمندانی همچون حسین امیرفضلی و غلامحسین بهمنی بازی می‌کردند. شاهرخ نادری به عنوان یکی از تهیه‌کنندگان بزرگ رادیو ایران ثبت خواهد شد. پس از آن آقای سعید توکل «صبح جمعه با شما» را تهیه کرد. آن موقع نوارها روی ریل ضبط می‌شد و شاهرخ نادری استاد این کار بود. ما برنامه را ضبط می‌کردیم؛ به هر حال وسط آن‌ها تپق زده می‌شد. بایست این بخش‌ها از نوار حذف و تدوین می‌شدند. شاهرخ نادری نوار ریل‌ها را با تیغ می‌زد و کوچکترین حرف را از نوار درمی‌آورد، اما حالا بر روی فلش مموری این کار انجام می‌شود.
 
آذری درباره‌ خاطره‌هایش با فرهنگ مهرپرور می‌گوید: در مدرسه در جشن‌ها و اعیاد خیلی نمایش بازی می‌کردیم، نمایش‌های تاریخی، کمدی بازی می‌کردیم، آن سال‌ها جشنواره‌هایی برای مدارس می‌گذاشتند و می‌گفتند هر مدرسه‌ای یک نمایش اجرا کند. در تالار فرهنگ که تالار نمونه ایران بود، من نمایش یعقوب لیث صفاری را روی صحنه بردم که خودم آن را ایفا کردم، در تالار فرهنگ بود که با فرهنگ مهرپرور آشنا شدم. تالار فرهنگ سن دارد و زیر سن جایگاه خوبی دارد، سالن خیلی زیبایی بود. فرهنگ مهرپرور پانتومیم را از مدرسه دیگری اجرا می‌کرد و خیلی تبحر داشت. چقدر روی آن فکر کرده بود، خدا شاهد است. من آنجا کُپ کردم، کاری که تاکنون کسی سراغ آن نرفته بود. از آنجا بود که ما خیلی دوست و صمیمی شدیم. بعدها که ما رادیو آمدیم کارهایی می‌کرد که بی‌نظیر بود. ایشان سال‌های سال برای مملکت و برنامه‌های کودک مملکت زحمت کشید اما الان کسی یادی از او نمی‌کند.
 
 منوچهر آذری: سالهاست با یک میکروفون مردم را می‌خندانم!
 
 
او ادامه می‌دهد: بعد از اینکه دوستی‌مان با فرهنگ مهرپرور شکل گرفت، او برای کار در بانک عمران استخدام شد و من به هنرهای دراماتیک رفتم. او در قسمت تبلیغات بانک، طرح تبلیغاتی ارائه می‌داد. او در این کار هم او عجوبه بود. در نقاشی صورت بچه‌های رادیو با قلم حرفه‌ای بود. ادای من را هم درمی‌آورد چقدر زیبا. بازیگر کمدی بود، نقاش بود و… در بانک عمران که کار می‌کرد برای من هم کار پیدا می‌کرد و برای تلویزیون کار تبلیغی اجرا می‌کردیم. آن موقع با پول این کار ۲۵۰ تومان حقوق گرفتیم، یک روز با هم برای خرید بیرون رفتیم و همه این‌ها برای من خاطره شد.
 
آذری یادآور می‌شود: استادان بزرگی آن موقع در رادیو بودند و هیچ وقت تو جرأت نمی‌کردی جلوی آن‌ها رول بازی کنی. وقتی از میان همه این افراد داوطلب شدم، برای اجرای یک رول ضربی، خیلی از اجرایم خوششان آمد و دست راست حسن خیاط باشی شدیم. کسی که الان در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای دوبله کار می‌کند.
 
این هنرمند سپس با اشاره به دشواری کار هنر می‌گوید: برای کار هنری در این مملکت باید دو شغل داشته باشی؛ اول جایی مشغول شوی و بعد سراغ کار هنری بروی. حسن خیاط باشی برنامه‌ای طنز در تلویزیون با عنوان «خارج از محدوده» داشت. از همان موقع در کار طنز افتادم. آن برنامه را اجرا کردم که خوب بود. پس از آن برنامه‌ای در ۱۳ قسمت به نام شبکه صفر درست کرد. این برنامه خیلی گرفت. اطلاعات هفتگی سال ۴۵، ۴۶ را بگیرید روی جلد آن عکس من، آقای جاویدنیا و بسیاری از چهره‌های مطرح موسیقی و سینما دیده می‌شود. آن موقع مثل الان نبود که اگر بخواهیم صدای کسی را تقلید کنیم، خط قرمز باشد. من الان آن ور آب بروم بیشتر طرفدار دارم تا اینجا. اما اینجا ماندم چون مردم را دوست دارم عاشق‌شان هستم. ما به این مملکت وفا داریم. دوست داریم بمانیم و کار کنیم.
 
این هنرمند ادامه می‌دهد: اصلا آدم‌های بزرگ و درستی در رادیو بودند، آدم‌های ماندگار، پخته، صداهای خوب، گوینده‌هایی بزرگ، منوچهر نوذری، آقای منافی، امیر فضلی، بهزاد فراهانی، ثریا قاسمی، توران مهرزاد، شمسی فضل‌اللهی، نصرالله محتشم و … . یک آدم‌های استخوان درشت. وقتی آن صدای پر ابهت نصرالله محتشم را می‌شنیدم به خودم می‌گفتم من می‌خواهم بروم در مقابل این‌ها چه بگویم.حالا این آدم‌ها را در رادیو پیدا کنید و به من نشان بدهید. معلوم نیست این آدم‌های بی‌مزه، که گوینده هستند چه کاره‌اند. رادیو را گرفته‌اند. نه صدایی نه حرفه‌ای، نه چیزی!
 
منوچهر آذری: سالهاست با یک میکروفون مردم را می‌خندانم! 
 
 
 
 
آذری سپس ادامه می‌دهد: یک روز دفتر حسن خیاط‌باشی آمدم، ایشان گفتند که می‌خواهیم به رادیو برویم، من خوشحال شدم و گفتم کدام رادیو؟! گفتند رادیو ایران ما را دعوت کرده، هر جمعه یک نفر برنامه کار می‌کند، یک جمعه تابش، یک جمعه فرخزاد، یک جمعه هم حسن خیاط باشی قرار است در رادیو برنامه داشته باشد. رفتیم وارد رادیو شدیم. استودیو هشت را به ما دادند. برنامه «دوخت و دوز» از حسن خیاط باشی. آن موقع طنزنویس‌های بزرگی بودند. می‌خواهم بگویم چگونه در رادیو ماندم. یک آهنگ به من دادند که خواننده‌ای می‌خواند. یک ارکستر مختص رادیو بود و انوشیروان روحانی هم پشت آن می‌زد. این آهنگ را به من دادند راجع به گرانی و ارزانی. حمید قنبری من را دید و صدا زد. مثل اینکه علی حاتمی من را الان صدا بزند. به من گفت بیا بیرون بیرون آمدم و گفت تو موسیقی می‌زنی؟ ضرب از کجا بلدی؟ چقدر خوب می‌خوانی. هر سه شنبه رادیو می‌آیی؟ شما را در اختیار هماهنگی رادیو می‌گذارم تا از شما دعوت کنند که بیایی. خیلی خوشحال شدم آن موقع واقعا اگر قلبم نگرفت، خدا را شکر کردم. شور و هیجانی در من به وجود آمد که نمی‌دانی، نمی‌دانی و نمی‌دانی … درست مثل زمانی که با همسرم نامزد شدم.
 
آذری پس از بیان خاطره‌هایش می‌گوید: خاطرات زیاد است، الان می‌بینم که عمرم را ۴۰ سال در رادیو گذاشتم، کارهای زیادی کردم. سال‌های سال در «صبح جمعه با شما» کار کردم. کم کم آقای تابش آمد و رفت، آقای نوذری آمد، برنامه گرفت، دست و دلباز گرفت، من کارمندیان را می‌گفتم، شوت‌زاده گرفت. فرهنگ مهرپرور بود، گرفت و گرفت و گرفت تا اینکه آقای نوذری فوت کرد. شهلا ناظریان، شوکت حجت از دوبله آمدند. کسانی که اکنون در گوشه و کنار کار می‌کنند اما لنگه آن‌ها وجود ندارد.او در بخش پایانی صحبت‌هایش می‌گوید: می‌خواهم انتهای کلامم را به سمت گله‌هایی که دارم ببرم.
 
 منوچهر آذری: سالهاست با یک میکروفون مردم را می‌خندانم!
 
 
 
این هنرمند ابتدا می‌گوید: گفتن گله‌ها فایده ندارد. بعد از ۴۰ سال خدمت صادقانه در رادیو و تلویزیون باید در خانه بیکار بنشینم. من که نمی‌توانم بگویم آقای رییس به من کار بده، یکی آمد و این برنامه را قطع کرد. به سلیقه‌اش نمی‌خورد. ولی بچه‌های ما که این وسط بودند. «جمعه ایرانی» را ۱۲ سال با مردم کار کردیم، آقای توکل سلامتی‌اش را در این راه گذاشت و بیمار شد. متاسفانه من حالا کاری در رادیو ندارم و آنجا نمی‌روم.
 
 
او ادامه می‌دهد: ما با هفتاد نفر در «جمعه ایرانی» کار می‌کردیم. برنامه را قطع کردند. اشکالی ندارد، حتما خواستند تغییراتی اعمال کنند ولی ما که خدمت کردیم جایمان کجاست، یک دفعه ما بد شدیم، جز ایجاد شادی و نشاط برای مردم چه کردیم. ما تأیید شده از بالا تا پایین بودیم. الان همه هنرمندان جمعه ایرانی پخش شدند. هیچ کدام نیستند. جمع کردن ۷۰ نفر هنرمند کار سختی است. آقای ضرغامی گفته بودند «جمعه ایرانی» قله طنز رادیو است. حالا قله طنز به دره طنز افتاده است.
 
آذری سپس با انتقاد از بازیگران تکراری در مجموعه‌های نمایشی تلویزیون، می‌گوید: شما سریال‌های در حال پخش تلویزیون را ببینید، من بازیگر سینما بودم، زندگی سالمی داشتم اما الان جایم کجاست؟ در سینماجایم کجاست؟ ما الان در جای خودمان نیستیم. عین یک سیاره دور از جاذبه زمین در حال چرخ زدن هستیم. . الان علنا ما کنار گذاشته شدیم. ما همچنان کار می‌کنیم روزی‌رسان خداست.