در دهه اخیر و با افتتاح سالن های متعدد تئاتر و تبلیغات وسیعی که آشکارا با هدف برگشت سرمایه از جانب سایت های فروش اینترنتی بلیط تئاتر به طور عام و صاحبان سالن‌ها و گروه‌های تئاتر و البته سرمایه گذاران به طور خاص انجام گرفت و همچنین بازگشایی تعدادی سالن شیک و جذاب که در درجه اول نه از نظر معماری ساختمان یا اجراهای حرفه ای که داشت؛ بلکه از نظرهای دیگر محیطی یعنی مدعوینش مورد توجه و اقبال قرار گرفت؛ باعث رونق ناگهانی نگاهی به تغییرات دهه اخیر در تئاتر کشور شدند.
 
چرا تئاتر به این روز افتاد؟ 
 
وقتی نظارت کم‌رنگ شد 
 
 سرخوردگی گروه زیادی از عدم دریافت حمایت از سوی مسئولین مربوطه و عدم تقسیم و تخصیص مساوی امکانات سالن های اصلی نمایشی موجود تا آن زمان؛ همه و همه  این موارد به تدریج باعث رونق گرفتن سالن های نوپا شد و در نتیجه باعث شد تا تعداد اجراها بطور تصاعدی بالا رفت و بالطبع حساسیتی که در مورد محتوا و فرم هنری اجراهای مختلف، وجود داشت به نوعی رنگ باختند و تئاترهای غیرحرفه‌ای‌تر و کم‌محتوا تر نیز به این قصرهای مجلل راه یافتند. حداقل در ماه های ابتدایی ورود این سالن ها به چرخه تئاتر کشور و استقبال قابل توجه و البته جالب توجه از سوی مخاطبینی که چندان با تئاتر آشنا نبودند؛ به این صورت بود که در سالن انتظار گویی مهمانی بزرگی برپا بود و حضور گرم مهمانان به تدریج به دیدن نمایشی هم در حاشیه آن مهمانی منجر می شد.
 
چرا تئاتر به این روز افتاد؟ 
 
 
بال‌و‌پر دادن به تئاترهای مبتذل 
مخاطب حرفه‌ای تئاتر در ابتدای این تغییرات دچار سردرگمی و استیصال شده و نمی دانست دیگر به چه اعتماد کند؛ چون حتی نام وپیشینه کارگردان و دیگر عوامل هم تضمینی برای دیدن تئاتری حرفه ای و هنری و جدی محسوب نمی‌شد. قهوه خانه زری خانم و پری خانم که روزگاری مخصوص تئاترهایی نظیر گلریز و بولیگ عبدو بودند و مخاطب خاص خودشان را هم داشتند راهشان به سالن های حرفه ای تئاتر باز شد؛ البته به اقتضای مکان اسامیشان نیز اندکی تغییر پیدا کرد. با این احوال آن نوع تئاتر که بدون هیچ ادعایی قصد خنداندن مخاطب خاص خودش را دارد به مراتب شریف تر است از تئاترهایی که با پز و ادای روشنفکری و ادعاهای واهی با سوادی، کارهای به شدت ضعیف تری حتی در مقایسه با آن کمدی های عامیانه به خورد مخاطبشان می دهند.
 
چرا تئاتر به این روز افتاد؟ 
 
 
 آغاز سقوط
 
 تعداد تماشاگران تئاتر در فاصله زمانی کمی خیلی بیشتراز گذشته شد و بالطبع این افزایش با تفاوت سلیقه ایشان نیز همراه بود و دیگر همان گروه خاص و مختصر سابق نبودند که به داشته‌ها قناعت کنند و این گروه تازه به تئاتر رسیده؛ امیال و خواسته های خودش را به تئاتر تحمیل کردند. آنچه بعد از گذشت چند سال شاهدش هستیم چیزی نیست به جز این که آن‌ها آشکارا تا حدود زیادی موفق بودند و باعث نحیف تر شدن هنر تئاتر نسبت به قبل شدند. وقتی کارگردان های باسوادتر تئاتر دیدند که استقبال از تئاترهایشان روز به روز کمتر می شود؛ پس آن‌ها مواضعشان را تعدیل کردند و به جای یک قدم چندین و چند قدم به خواسته مخاطبین احتمالی نزدیکتر شدند و ناگفته پیداست که این آغاز سقوط یک هنرمند است که وظیفه اصلیش که خلق ونمایش یک اثر هنری و به وسیله آن ارتقا بخشیدن سطح فرهنگی جامعه است، را به هر دلیلی از یاد ببرد.
 
چرا تئاتر به این روز افتاد؟ 
 
 
چهره‌‌های بی‌حوصله 
 
البته این عارضه فقط گریبان نمایشنامه نویس و کارگردان را نگرفت؛ بلکه بازیگری هم که دید کارهایش دیده نمی شود؛ دلسرد شد و به تعبیر همانها، انرژیش را حرام نکرد ولی این ذخیره انرژی در نهایت برای فردی که امضایش را روی اجرایش می گذارد؛ در دراز مدت به هیچ وجه ارزان تمام نمی‌شود. متاسفانه نمونه هایش را بسیار می توان دید؛ مثال بازیگری که قبل از معروفیت واقعا برای نقش هایش زحمت می‌کشید و طعم خوش اجراهای سال های گذشته‌اش هنوز در خاطر مخاطبین حرفه ای تئاتر باقی مانده است؛ همین امروز با چهار اجرای پشت سر هم در دو نمایش مختلف به جایی رسیده که حتی بازی ساده هم برایش سخت شده است. چرا؟ چون می داند چهره شده است و مخاطب همین که او را مقابل خود ببیند کافی است؛ اما او اگر فقط کمی باهوش بود به ماندگار شدن فکر می کرد و با مرور ساده بر زندگی حرفه‌ای چند بازیگر ماندگار درمیافت که راز ماندگاری صرف انرژی و تلاش زیاد است. خاک صحنه‌خوردن و عرق ریختن برای اجرای درست نقش درکنار کمی شانس در انتخاب نقش های درست همه و همه برای ماندگاری لازمند و البته بیش از هرچیزی با آن ذخیره انرژی در تضادهستند. ناگفته پیداست که حفظ رتبه هنری که با سختی یا حتی با شانس کسب شده؛ کار ساده ای نیست و تلاش زیادی را می طلبد.