وقتی رضا عطاران بگوید حرفی ندارد، یعنی شما قرار است سخت‌ترین کار جهان را انجام بدهید. چون اصولا آدم کم حرفی است و این بار می‌گفت همان چند جمله‌ای را که معمولا درباره‌ی فیلم‌ها می‌گوید هم نمی‌تواند بگوید. اما خبرنگار 24، کنجکاو است شیوه‌ی کارش را کشف کند، این که چطور فیلم می‌سازد،‌ چطور یک موضوع را برای فیلم ساختن پیدا می‌کند و چطور از یک داستان دو خطی فیلمنامه‌ای مفصل می‌نویسد. اکران عمومی فیلم دراکولا فرصتی بود که عطاران حرف بزند.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!
 

*چرا این قدر از مصاحبه فرار می‌کنید؟‌ این که خواننده‌ها درباره‌ی شیوه‌ی کارتان یا خودتان چیزی بدانند نگرانتان می‌کند؟


رضا عطاران: نه، یک بخشش این است که کارهایی که دارم می‌کنم به ناخودآگاهم برمی‌گردد. چیزی نیست که خیلی به‌ش فکر کرده باشم؛ نمی‌دانم، شاید به خاطر تجربه‌ام است. همه‌ چیز خیلی حسی است، توضیح دادنی نیست. فقط هم در ایران نیست، فکر می‌کنم در همه جای دنیا هم آدم‌هایی که توی سینما کار می‌کنند خیلی نمی‌توانند جزئیات کارشان را توضیح بدهند. دلیل دیگرش هم این است که سخنور خوبی نیستم و آن چیزی را که باید دقیق توضیح بدهم درست و کامل نمی‌گویم... یک چیز دیگر هم هست ... راستش چیزهایی را که باید گفت هم نمی‌شود گفت! ما همه‌اش دور هم می‌نشینیم و بعد چیزهایی را که جوابش را می‌دانیم از هم می‌پرسیم و جوابش را هم می‌گیریم. عین یک دورهمی مدام دور هم جمع می‌شویم و حرف می‌زنیم و همین جور تکرار می‌کنیم.

*اما یک دلیلش همین نگفتنی‌هاست ...

عطاران:‌ خب بعضی چیزها را نمی‌َشود گفت، بعضی چیزها را هم نباید گفت. به نظرم اصلا مصاحبه نکنیم بهتر است!
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!


*یعنی جمع کنیم برویم؟

عطاران: آره! واقعا این مصاحبه‌ها به چه درد می‌خورد؟ نتیجه کار،‌ همانی است که مردم در سینما می‌بینند. بهتر است مردم همان را ببینند و چیزی و کسی هم مزاحمشان نشود.


*اگر بخواهید راز و رمز یک فیلم را باز کنید. خب، حق با شماست. اما گاهی فقط درباره‌ی شکل کار حرف زده می‌شود که بد هم نیست. 

تماشاگر متوجه می‌شود که چطور یک فیلم را ببیند بهتر است. صرفاً یک پیشنهاد است به او. راستش من فکر می‌کردم شاید می‌ترسید چیزی از کارتان یا زندگی‌تان لو برود که این قدر از حرف زدن ابا دارید.

عطاران: من دوست ندارم درباره‌ی زندگی شخصی‌ام حرف بزنم. فکر کنم هیچ کس دوست ندارد. خود شما دوست دارید؟

*نه،‌ اما همیشه درباره‌ی بازیگرها و سلبریتی‌ها کنجکاوی وجود دارد و آنها هم سعی می‌کنند با حرف‌هایی که درباره‌ی کارشان می‌زنند مانع کنجکاوی مردم بشوند.

عطاران: آخر آن بخش‌ها هم تکراری است. من در حدی که بتوانم و باید می‌گفتم، حرف زده‌ام اما بیشتر نمی‌شود توضیح داد.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!
 

*من خودم شخصاً درباره‌ی شکل کارتان کنجکاوم. این که چطور نقش را انتخاب می‌کنید، چطور روی آن کار می‌کنید، اصلاً‌ معیاری دارید یا نه.

عطاران: من هم مثل بقیه، اگر متن خوبی باشد، حتما قبول می‌کنم. کارگردان اگر آدم حسابی باشد خیلی چیزها مثل اندازه‌ی نقش یا شخصیت، مهم نیست، قبول می‌کنم. اما اگر کار اولی باشد یک چیزهایی مهم می‌َشود، مثلا او قبلا کجا بوده و اگر فیلمنامه‌اش خوب است می‌تواند آن را خوب در بیاورد یا نه.

*اما اینها سلیقه‌ای است.

عطاران: دقیقاً، سلیقه خیلی تعیین کننده است. به نظر من دراکولا فیلم خیلی خوبی است اما از نظر خیلی‌ها ممکن است آن چیزی نباشد که از من توقع می‌رود. آن کاملا سلیقه‌ای است.

*اما این سلیقه به مرور شکل گرفته. الان یک بازیگر تازه کار ممکن است فکرکند که برای دیده شدن یک فیلم را بازی کند، اما شما که معیار این جوری ندارید. شما حتماً‌ به چیزهای دیگری فکر می‌کنید ...

عطاران: خب آره،‌ گاهی آدم از تکرار خودش خسته می‌شود و فکر می‌کند تنوعی به وجود بیاورد. توی کار ما چون مدام ازت می‌خواهند یک چیز موفق را دوباره بسازی، کار سخت‌تر هم می‌شود.

*پس تنوع نقش‌ها یکی از معیارهایتان است؟

عطاران: بله، اما گفتم که خیلی چیزهای دیگری هم هست.

*یادم هست زمانی گفتید که بازیگری آن قدر برایتان جدی نیست، نه این که جدی نیست ... بیشتر شبیه یک جور سرخوشی است.

عطاران: گفتم که اگر قرار باشد بین بازیگری و کارگردانی یکی را انتخاب کنم حتما بازی را انتخاب می‌کنم، چون بازی نزدیک‌تر است به بازی کودکانه، دلیلش هم این است که مسئولیت‌های کمتری داری و باید نقش را دربیاوری. توی این حالت به عنوان سرگرمی آدم بزرگ‌ها به بازی نگاه می‌کنی وی توی کارگردانی ایده خیلی مهم است، مدیریت کل گروه، حتی مسئولیت مالی هم مهم است و من واقعاً‌ هر بار کارگردانی می‌کنم بخشی از موهایی که برایم مانده است می‌ریزد و بخشی از آن هم سفید می‌شود.

 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!
 

*پس یک دلیل این که دیر به دیر فیلم می‌سازید این است که از کارگردانی کمتر لذت می‌برید؟

عطاران: لذت که کمتر است. چون درگیری‌ام بیشتر است.

*اصلا چی وسوسه‌تان می‌کند که فیلم بسازید؟

عطاران: همین دیگر، اینها را نمی‌توانم توضیح بدهم. تا صبح هم بپرسی نمی‌توانم توضیح بدهم!

*یک راهی پیدا می‌کنم که جواب بدهید! همین دراکولا را چی شد که ساختید؟ ایده‌ای که تشویقتان کرد فیلم خودتان را بسازید چی بود؟

عطاران: این که از نظر من اعتیاد مسئله‌ی خیلی مهم و بزرگی است ولی بهش توجه نمی‌شود.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!


*همین قدر کلی؟

عطاران:‌ بله،‌ و البته این که شما هر وقت می‌خواهید به‌ش نزدیک شوید می‌گویند بد آموزی دارد. در طول این سال‌ها، مراکزی وجود داشته که با اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر مبارزه کرده‌اند. خانواده‌ها هم که مدام مقابله می‌کنند ولی اگر درصد بگیریم در تمام خانواده‌های ما معتاد هست و تقریبا همه درگیر این موضوع‌اند. اگر مسئله‌ی مهمی نبود این تعداد آدم معتاد هم نبود . ببین همین الان من می‌خواهم این را بگویم هی باید به چیزهای دیگری نزدیک شوم که نباید ...

*خب بشوید. ایرادش چیست؟

عطاران: آخر همه‌اش مسئله است. ما این همه شعار داده‌ایم که داریم مبارزه می‌کنیم و آمار داده‌ایم و این‌ور آن‌ور گفته‌ایم که همه‌ چیز بهتر شده اما نتیجه‌اش این همه معتاد است. یعنی زیر این پوسته اتفاقات دیگری دارد می‌افتد. من توی فیلمم خواستم یک بخشی از این ماجرا را بگویم.

*اینها که نگفتی نیست.

عطاران: اصل مطلب را نمی‌گویم،‌ حواسم هست!

*اما به هر حال معلوم است که موضوعات اجتماعی وادارتان می‌کند که به‌شان فکر کنید و درباره‌شان قصه بسازید.

عطاران: آره، برایم جالب می‌شود و فکر می‌کنم که چرا نمی‌شود به شکل بهتری حرف زد.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!


*شکل بهتر یعنی چطور کاری؟ همین الان کلی فیلم و سریال داریم درباره‌ی اعتیاد ...

عطاران: اینها اگر خوب بودند که تأثیر می‌گذاشتند.

*خب، فکر می‌کنید باید فیلمی بسازید که تأثیر بگذارد؟

عطاران: دوست دارم این اتفاق بیفتد.

*چطور به ایده می‌رسید؟

عطاران: توی دراکولا نزدیکی خون و اعتیاد به شکل سنتی و ارتباط جالبی که بین خونخواری و اعتیاد هست برایم جالب بود و زد به سرم که آن را بسازم.

*و فکر کردید که این جوری تأثیر بیشتری می‌گذارد ...

عطاران: برایم جالب بود. به هر حال این که آدم‌ها را با خودشان مواجه کنی و آنها خودشان را بدون هیچ دستکاری روی پرده ببینند وحشتناک است دیگر. دیدن این که دراکولا با همه‌ی خونخواری‌اش از معتاد بودن بهتر است خیلی‌ها را می‌ترساند. خیلی هم بامزه است!

*و این ترس را دیده‌اید؟

عطاران: کم و بیش.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!


*پس تأثیرش را گذاشته ...


عطاران: نمی‌دانم. روی بعضی‌ها تأثیر گذاشته و سعی کرده‌اند مشکل درست کنند.


*چه جور مشکلی؟

عطاران: ببین ..

*آهان، نمی‌شود درباره‌شان حرف زد! بگذریم. الان دو تا نکته مشخص شد:‌ یکی این که موضوع اجتماعی که همه‌گیر می‌شود برایتان جالب می‌شود و فکر می‌کنید یک جوری سمت آن بروید که هم جذاب باشد و هم تأثیر گذار. خب،‌ این روند طولانی نیست؟ یعنی هیچ وقت طرح آماده برای کار ندارید؟

عطاران: طرح که زیاد دارم.

*نوشته شده یا توی ذهن؟

عطاران: نوشته‌ام. اما گسترشش بستگی دارد که بخواهم آن را بسازم یا نه. اگر احساس کنم که الان دوست دارم یک کاری انجام بدهم روی آن کار می‌کنم.

*چه جور می‌فهمید که الان وقتش است یک طرح را گسترش بدهید؟

عطاران: نمی‌دانم ... خیلی حسی است. یک چیزهایی ذهنم را درگیر می‌کند و به این نتیجه می‌رسم. هر دفعه هم یک چیز است. اما کاملا حسی است. 
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!
 

*برای گسترش طرح، آن را با جزئیات می‌نویسید یا این که نه، فکر‌ می‌کنید چون قرار است آن را بسازید کافی است که فقط خط داستانی و سر و ته موضوع مشخص باشد؟

عطاران: تقریباً همه چیز توی فیلمنامه هست.

*بداهه وجود ندارد؟

عطاران: توی تمرین‌ها ازش کمک می‌گیرم. مثلا دراکولا خیلی نزدیک است به آن چیزی که نوشته‌ام. البته خیلی چیزها ازش حذف شده اما آن چیزی که هست به متنی که نوشته‌ام خیلی نزدیک است.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!
 

*مسئله‌ای که معمولا در مرحله ی اجرا به وجود می‌آید، تفاوت لحن است. فکر کنم توی کمدی ماجرا پیچیده‌تر هم هست. شوخی‌ای که نوشته می‌شود خیلی به لحن فیلم و لحن بازیگر بستگی دارد تا درست همان اندازه خنده‌دار و بامزه به نظر برسد. مثلا فیلمنامه‌ی سن پطرزبورگ خیلی خنده‌دار است اما لحن و اجرای بهروز افخمی آن را تغییر داده. شما موقع نوشتن به لحن اجرا هم فکر می‌کنید؟

عطاران: ببین، خیلی متفاوت است. مثلا یک وقتی می‌دانم سرصحنه می‌خواهم چه کنم و کلی می‌نویسم و موقع تمرین می‌گویم که بچه‌ها، این صحنه این نکته را دارد، رویش کار کنیم تا دربیاید. هم دیالوگ‌ها را در می‌آوریم و هم جزئیات. گاهی هم نه، کامل و دقیق می‌نویسم.

*اما توی اجرا هم به‌ش دقت می‌کنید. مثلا ردکارپت یا بزنگاه خیلی رئال بودند و دوربین خیلی قاب قشنگ و مرتب نداشت. راحت قاب تصحیح می‌شد و بازیگرها راحت جلوی دوربین بودند. بی‌ریختی آن پلان‌ها کاملا حساب شده بود چون قرار نبود جلب توجه کند.

عطاران: خب، توی ردکارپت می‌خواستم به مستند نزدیک شوم. در طول فیلم هم دو – سه پلان گرفته بودیم که خیلی قشنگ بود اما به خاطر همین قشنگی،‌ اشتباه بود و به بقیه‌ی فیلم نمی‌خورد و ریختیمشان دور. الان کاملا یکدست به نظر می‌رسد.

*آن زمان دوست داشتید که بیشتر رئال کار کنید و به فضای مستند نزدیک بشوید ...

عطاران: آره،‌ اما چون خودم خیلی کار کردم و الان هم همه کار می‌کنند فکر کردم تغییری بدهم. دوست داشتم  یک فانتزی را که در سینمای جهان وجود دارد و برایش تاریخی هم ساخته‌اند به ایران بیاورم و با فضای خودمان کار کنم.
 

رضا عطاران:من از پیر شدن و مردن می‌ترسم!


*می‌خواستید آن را رئال کار کنید؟

عطاران: اول فیلم جمله‌ای نوشته‌ام که: در این فیلم هیچ چیز واقعی نیست، اما همه چیز واقعی به نظر می‌رسد. می‌خواستم همین را در فیلم دربیاورم.

*و این برای خودتان یک تجربه‌‌ی تمام شده است؟

عطاران: بله،‌ الان ردکارپت یک جور است، دراکولا یک جور دیگر. بعدی قطعاً‌ فرق می‌کند. 

*پس به این تنوع فکر می‌کنید؟

عطاران: آره.

*اما به ما نمی‌گویید فیلم بعدی‌تان چه جوری است؟

عطاران: نه! نه که نخواهم بگویم، دقیق نمی‌دانم چه جوری کار می‌کنم!

*اما یک چیز در کارهایتان ثابت است: این که الان کمدی شما یک نوع کمدی وحشت است ...

عطاران: یعنی فیلم ترسناک می‌سازم؟!

*شاید، اما منظور من فیلم‌هایی است که وقتی تماشاگر می‌بیند به آن می‌خندد اما یک چیزی آن زیر می‌لولد و اذیتش هم می‌کند. مثلا توی ردکارپت «توهم» بود و اینجا خود اعتیاد. جوری با موضوع مواجه می‌شوید که تماشاگر را می‌ترساند. اصلا شاید یک دلیلی که گفتید نمی‌شود درباره‌ی خیلی چیزها حرف زد همین شکل پرداختن باشد. مثلا توی بزنگاه هم این وجود داشت. آن زمان هم مسئله‌ی اعتیاد روی اعصاب خیلی‌ها بود؛ کسی نمی‌گفت چرا درباره‌ی اعتیاد کار کرده‌اید، می‌گفتند که چرا این جوری با آن مواجه شده‌اید و رندی و بامزگی و ترسناکی را قاطی کرده‌اید.

عطاران: آره، چون انتخاب موضوع این جوری بوده. وقتی شما درباره‌ی اعتیاد حرف می‌زنید دیگر مسئله فقط خنده‌دار نیست،‌ ترسناک هم هست. من می‌توانم از کنارش بگذرم و به مواد کشیدن آدم‌ها بخندم؛‌ این جوری کار خاصی نکرده‌ام. اما اگر تماشاگر،‌ خودش یا رفیقش یا خانواده‌اش را ببیند ترسناک می‌شود و ممکن است رویش اثر هم بگذارد.

*فقط دراکولا نیست. توی ردکارپت هم موضوع توهم جدی است. یک سیاهی لشگر بلند می‌‌شود و می‌رود کن و می‌خواهد فیلمنامه‌اش را به اسپیلبرگ بدهد تا بسازد. به نظرم همان اندازه‌ای که خنده‌دار است ترسناک هم هست.

عطاران: بله!

*پس شما درباره‌ی ترس فیلم می‌سازید!

عطاران: (می‌خندد)

*حالا یا ترس‌های خودتان یا ترس‌های دیگران.

عطاران: شاید به هر حال هم ترسناک است و هم درباره‌ی ترس. راستش همین چیزهاست که نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. خیلی چیزهاست که می‌توانم به زنم بگویم و با او حرف بزنم اما اینجا نمی‌توانم.

*بابا اینها این قدر هم شخصی نیست!

عطاران: شخصی نیست، توضیح دادنی نیست.

*چرا؟

عطاران:‌ نمی‌شود ... همه چیز را نمی‌شود گفت.

*بگذارید بحث را عوض کنیم. من فکر می‌کنم دارید از زندگی معمول ایرانی‌ها چیزهایی را بیرون می‌کشید که خیلی معمولی است وارد کار شما می‌شود و اینجا شکل دیگری پیدا می‌کند. اما همین‌ها لحن و ویژگی‌ای به کار شما داده که از باقی آثار متفاوتش کرده. یک جور کمدی ایرانی که از جزئیات زندگی استفاده کرده. دنبال یک جور کمدی ایرانی می‌گردید؟

عطاران: این که من دنبال کمدی ایرانی‌ام حرف گنده‌ای است ...

*شاید!

عطاران: راستش کار خیلی سختی است. به‌ش فکر کرده‌ام که کمدی‌ای بسازم که مردم ایران با آن حال کنند. اما فکر نمی‌کنم توانسته باشم. کسانی که کار سینما می‌کنند دوست دارند مدل مملکت خودشان کار کنند. بعضی پیدا می‌کنند بعضی هم نه. بعضی مثل اصغر فرهادی مدل جهانی‌اش را پیدا می‌کنند و سراغ موضوعات انسانی می‌روند که برای مردم همه‌ی کشورها مهم است. من توی کمدی دوست داشتم خیلی ایرانیزه کار کنم. می‌خواستم و می‌خواهم ایرانی‌ها با آن حال کنند. نه این که فقط بخندند، به‌ش فکر هم بکنند. چون ایرانی‌ها آدم‌های جالبی هستند. طنز هم بینشان قوی است. الان اگر نیتت خندیدن باشد به دابسمش و جوک‌ها بیشتر از دراکولا می‌خندی. اما شاید لازم است که کمی جلوتر هم برویم. من خودم هنوز چنین چیزی را پیدا نکرده‌ام. یعنی به آن کمدی ایرانی که می‌گویی نرسیده‌ام. اگر پیدا کرده‌ بودم حتما توی کارم می‌دیدید. دارم تلاش می‌کنم ...


*خب چون آدم‌ها را با ترس‌ها مواجه می‌کنید به دردسر می‌افتید.

عطاران: یک جورهایی.

*یادم هست توی گفت و گوهای قبلی به خود ما هم گفته‌اید که بازیگری یک راه برای فرار از ترس‌هاست.

عطاران: آره، همیشه گفته‌ام. با این کار کمش می‌کنم.

*اما در کارگردانی با آن مواجه می‌شوید؟

عطاران: دقیقاً.

*خودتان از چی می‌ترسید؟

عطاران: بعضی می‌گویند من از پیر شدن و مردن می‌ترسم،‌ یک عده‌ای هم می‌گویند که نه، خیلی راحت با آن مواجه می‌شوم. اما ترس‌ها چیزهای مشترکی هستند، فقط بعضی یک راه‌هایی پیدا می‌کنند که احساس بدی در آنها به وجود نیاید. این آدم‌ها هم من و شما نیستیم. آنها فهمیده‌اند که چطور زندگی کنند و نگران ترس‌هایشان نیستند. من خودم به اینها حسودی‌ام می‌شود.

*مثلا شما از چی می‌ترسید؟ از این که پیر شوید یا فیلم روشنفکری بازی کنید؟

عطاران: نه، من از فیلم روشنفکری بدم نمی‌آید!

*نمی‌ترسید فیلمی که ساخته‌اید شکست بخورد؟

عطاران: می‌دانی، من می‌خواهم همین رویه را ادامه بدهم. می‌دانم اگر بزنگاه یا ترش و شیرین بسازم می‌گیرد،‌ اما همین رویه برایم جذاب‌تر است. هم متنوع‌تر است هم تجربه‌ی جدیدی است. من دوست دارم این فیلمم نسبت به کار قبلی‌ام تماشاگر بیشتری داشته باشد. مهم نیست به چی فکر می‌کنند، دوست دارم این فیلمم تماشاگر بیشتری داشته باشد. خوشم می‌آید. فکر می‌کنم آن چیزی که برای من مهم بود آنها را جذب کرده.


*اما به شکست فکر می‌کنید.

عطاران: قطعاً. حتی موقع نوشتن می‌فهمم که اگر یک کارهایی بکنم خنده‌دارتر می‌شود اما می‌گویم حیف است، بگذار این نکته را بگویم.

*یعنی به پیام و اینها فکر می‌کنید؟

عطاران: حالا دیگر!

*مواظب باشید، این بلای روشنفکری است!

عطاران: خب آره، من روشنفکرم!

*اما عطاران یک تصویر دیگر هم دارد. همه می‌گویند رضا عطاران روی نوار فروش و موفقیت است و دست به هر چیزی بزند طلا می‌شود.

عطاران: از خدا می‌خواهم تمام شود.

*واقعاً؟! چرا؟

عطاران: دشمنی‌ها خیلی زیاد شده...

*به شما حسادت می‌کنند؟

عطاران: حسادت هم هست. ولی این که از هر طرف سعی کنی اتفاقات خوب برای کسی نیفتد ترسناک است. مثلا می‌بینی که یک نفر کامنت گذاشته که نروید فیلم عطاران را ببینید. بعد می‌فهمی که این دوست فلانی است و پیش خودت فکر می‌کنی که اوه، این آدم به آن یکی آدم ربط دارد و همین طور که پیش می‌روی و چیزهای دیگری را می‌فهمی همه چیز وحشتناک می‌شود. بعضی بازیگرها قبلا به شوخی و حالا کمی جدی به من می‌گویند بگذار ما هم کار کنیم. می‌گویم مگر من نمی‌گذارم کار کنید؟ می‌نشینم و مرور می‌کنم و می‌بینم من در یک سال، دوتا فیلم کار کرده‌ام اما آن بازیگر شش یا پنج فیلم کار کرده است. به‌شان می‌گویم الان کی باید بگذارد آن یکی کار کند؟! به من چه که یک فیلم شش ماه روی پرده می‌ماند. اگر خوب است و می‌فروشد که باید بماند، اگر هم نه که باید برش دارند. این را هم من تعیین نمی‌کنم. حتما قانونی هست ...

*سالی چند تا فیلم به‌تان پیشنهاد می‌شود؟

عطاران: خیلی.

*همه‌ی فیلم‌های سینمای ایران؟

عطاران: نه،‌همه‌اش نه!

*ولی بیشترشان به‌تان پیشنهاد می‌َشود!

عطاران: ببین،‌ من ‌می‌دانم خیلی‌ها بازی‌شان از من بهتر است. هم من می‌دانم هم مردم. اما نمی‌دانم چرا مدام از من می‌پرسند به چه دلیل فیلم‌هایت می‌فروشد. من از کجا بدانم؟ واقعاً دلیلی برایش ندارم. من نمی‌دانم چرا مردم یکی را به دیگری ترجیح می‌دهند. همه می‌دانند که بازی یک بازیگر دیگر از من بهتر است اما مردم بیشتر اوقات یکی دیگر را انتخاب می‌کنند. شاید بشود تحلیلش کرد اما خود بازیگر نمی‌داند که چرا این اتفاق می‌افتد. من که کار خاصی نمی‌کنم تا فیلمم بفروشد. بازی می‌کنم، مثل همیشه. برای همه‌ی فیلم‌ها هم انرژی می‌گذارم. اما یکی بیشتر می‌فروشد و محبوب‌تر می‌شود چرا،‌ من نمی‌دانم.

*اما نظر مردم برایت مهم است، حتی بیشتر از منتقدها و سینماگرها.

عطاران: از روز اول منتقدها برای من مثل باقی مردم بودند، بخشی از تماشاگران یک فیلم. اما آنها خطرناک‌اند چون باید حرفشان را بزنند و بگویند که حرفمان مهم است! مردم عادی بی‌خطرترند که آنها هم دارند خطرناک می‌شوند. الان می‌آیند دویست خط کامنت و پست می‌گذارند که فیلم‌ آقای فرهادی خوب نبود و بازی‌اش فلان بود و آن صحنه‌ این جوری بود و تمام اینترنت باعث شده که مردم مثل منتقدها اظهار نظر کنند.

*همه چیز ترسناک شده.

عطاران: دقیقاً.

*می‌بینید، از هر جا شروع کنیم به ترس می‌رسیم. واقعا نمی‌خواهید درباره‌ی این موضوع حرف بزنید؟

عطاران: حرف زدیم که. من فکر نمی‌کردم همین قدر هم توضیح بدهم!