پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محسن مهدیان- این روزها اتهام و افترا و هتک حرمت در میان رسانه ها و شبکه های اجتماعی و میان اهل سیاست میدان مسابقه و مسارعه است. از این بدتر سکوت کردن مقابل این ظلم هاست.

چطور ممکن است ضدانقلاب و اصلاح طلب و انحرافی علیه یک نفر بسیج شوند و البته انتظار حق گفتن و حق شنیدن داشته باشیم؟ تا اینجای ماجرا این بدگویی و تهمت ها افتخار است و اما ماجرا از وقتی سخت میشود و دیگران را رنجیده می کند که برخی دوستان و خودی ها هم در غفلت یا تغافل این صحنه سازی ها و بدگویی ها قرار گرفته و بی محابا زبان به طعنه و کنایه ناروا و خلاف شرع بگردانند.

مسعود سلطان پور را سالهاست جریان ضدانقلاب و گونه های افراطی اصلاح طلب و اخیرا هم انحرافی های نقاب دار تخریب می کنند. اما این همه تخریب و تندی برای چیست؟

این قلم صرفا برداشت و شناخت شخصی خودم از این برادر ایمانی را می نویسم و معتقدم اگر جایی حق دیدیم و نگفتیم بی تقوایی و خلاف عدالت و حق حقیقت را ادا نکردیم.

چون سلطانپوری میان جامعه متدین ما بسیار کمیاب است. هم اهل سیاست و مواضع انقلابی. هم اهل کار میدانی و کار اجتماعی و مردمی. هم اهل کار خیر و انفاق هوشمندانه. هم اهل هیات و هیات داری.

یک حزب اللهی متخصص که هم دغدغه انقلابی گری دارد و هم کارآمدی. کم جوان متخصص داریم که علم و توان و ثروت خود را به خدمت اقتصاد کشور آورده باشد و ضمن بیان مواضع سیاسی، انقلابی گری را در عمل و تخصص اثبات کرده باشد. کم انقلابی دغدغه مند داریم که فراتر از شعار سیاسی اهل کار میدانی در کف خیابان و اقدام مردمی باشد.

برای پول خرج کردن در کار خیر، کم آدم نداریم اما فرد باهوشی که بداند پولش را کجا خرج کند و به تعبیری اهل انفاق برای کار خیر فرهنگی باشد، بسیار معدود و کم شمارند. شاید کمتر کسی باشد که اساسا با انفاق فرهنگی آشنا باشد. انفاق فرهنگی را تا امروز وظیفه حاکمیت دانستیم. سلطانپور شهره است به اینکه به جوانان متدینی که برای انقلاب کار می کنند کمک و حمایت می کند. بدون هرگون چشم داشتی. بارها به چشم دیدم که به جاهایی که سالهاست کمک می کند نقدهای جدی دارد و اما ذره ای در کمک کردن به این بچه های انقلابی دچار تردید نشده است.

شاید کمتر شنیده باشیم که فردی برای سبک زندگی و ارتقای زندگی ایرانی-اسلامی اهل کار خیر و انفاق باشد. اهل کتاب چاپ کردن و کار اجتماعی کف خیابان باشد. این همه نیز به جهت ورودی است که در حوزه های مختلف علمی و دینی و سیاسی داشته است. هم اهل سیاست است و هم اهل تخصص و درس دین خوانده و فلسفه و هم صاحب تحلیل و خوش نظری است.

سلطانپور از خاندان روحانیت و خانواده ای است که به پاکی و نیکی و مردمداری شهره اند.

با اینکه به بسیاری از گروه های حزب اللهی سیاسی انتقاد دارد اما تاکید داشت که این بچه های متدین و انقلابی باید دور هم جمع شوند. وحدت از پایین میان نیروهای انقلابی را سلطان پور فهمید و تشکیل یک تشکل انقلابی و مودت ساز میان حزب اللهی را کلید زد. جالب اینکه همان قرارگاهی که با فکر و حمایت این برادر ایجاد شد بعدها او را کنار گذاشتند و اما یکجا نشنیدم که گلایه کند و قرارگاهی که خود با رفقای نزدیکش تشکیل داده بود را تخطئه کند.

اتهام نزدیکی به هاشمی که بارها از سوی دوست و دشمن علیه سلطانپور مطرح شده است اتهامی بس ناروا و در نهایت بی اخلاقی است. خاندان سلطانپور بجهت آشنایی دیرینه ای که با خانواده هاشمی داشته است طبیعی است که اهل رفت و آمد و مراوده باشد. اما به روشنایی روز می ماند که با افکار و رفتار و مواضع سیاسی خانواده هاشمی مشکل اساسی داشته و دارد. چه بسا بارها وبارها نیز به جهت سیاسی علیه مواضع غلط هاشمی و خانواده اش کارسازی سیاسی و فرهنگی کرده است.اینکه کسی انقلابی گری اش را خرج رفاقتش نکند مذموم است یا قابل تقدیر؟

با فردی مثل زنگنه بجهت سالها کار نفتی، آشنایی دارد. اما امروز اهلش بهتر می داند که یکی از سرسخت ترین مخالفان قراردادهای نفتی جنجالی در دولت فعلی، سلطانپور است. اینکه کارشناسی و تخصصش را پای آشنایی نمی سوزاند مذموم است یا قابل تقدیر؟

در نهایت اینکه سالهاست او را با ادعای ناروا و دروغ های پی در پی مورد اتهام قرار می دهند. شاید یکبار هم در دفاع از خودش سخنی نگفته و پاسخی نداده است. همین نیز از بزرگ منشی و رفتار این آدم است. امثال سلطانپور در این کشور بسیار معدودند. باید قدر داشته هایمان را بدانیم.