«عادت نمی‌کنیم»، فیلم سینمایی به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان، و نوشته خود کارگردان با همکاری سارا سلطانی است. کارگردانی که پیشتر فیلم «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» را در کارنامه دارد. «عادت نمی‌کنیم» یا «آااادت نمی‌کنیم» که گویا با تغییر املای تیتر خود سعی در آن دارد که القا نماید فیلم متفاوتی است، و با وجود بهره بردن از حضور بازیگران شناخته شده ای چون هدیه تهرانی، محمدرضا فروتن، ساره بیات، و حمیدرضا آذرنگ، نتوانسته در برآوردن انتظارات مخاطب چندان موفق باشد. 

 
تقلیدی نه چندان موفق از سینمای فرهادی!

 

علیرغم اینکه فیلم بی درنگ ما را به یاد سینمای اصغر فرهادی می‌اندازد، حتی سکانس پایانی فیلم، که به راحتی می‌توانست حذف شود، و در واقع زیباتر بود اگر حذف شود، به نحوی غیر قابل چشم پوشی، شبیه سکانس پایانی فیلم «چهارشنبه سوری» با حضور هدیه تهرانی است.

البته به نظر نمی‌رسد که پیروی به جا از سبک کارگردانی موفق فی نفسه اشکالی داشته باشد، اما در «عادت نمی کنیم» این پیروی ناشیانه به نظر می‌آید. زیبایی سینمای فرهادی (با وجود مشکلاتی که دارد) در استفاده از جزئیاتی است که هر چند ریز و کوچک در پایان مشخص می شود که هوشمندانه در خدمت داستان اصلی بودهف و یک پازل بزرگ را کامل می‌کند. اما در این فیلم جزئیاتی مطرح شد که در پایان جواب مناسبی به آن‌ها داده نشد. علت ایست قلبی فرنوش چه بود و چه ارتباطی با باردار بودنش داشت؟ در داستانی که سیما برای مهتاب تعریف می‌کند چه اهمیتی دارد که سیما خودش ماجرا را دیده یا دخترش؟ تعریف کردن این داستان برای احمدرضا چه گره‌ای از داستان باز خواهد کرد که به صورت تصمیم بزرگ سیما مطرح می‌شود، طوری که گویا نقطه عطف داستان است؟

 
 
تقلیدی نه چندان موفق از سینمای فرهادی! 
 
 
 

اما از همه اینها که بگذریم آزار دهنده ترین بخش فیلم شخصیت منفعل و پرداخت نشده احمدرضاست که دلیل هیچ یک از کارهایش قابل درک نیست. سکوت او در مقابل همگان از جمله همسرش و وکیلشان در برابر مساله مهمی که تمام زندگی اش را در لبه پرتگاه قرار داده از چه روست. بی تفاوتی او و پرهیز از هرگونه عملی برای بازگرداندن همسرش توجیهی ندارد. و ما فقط از صحبت‌های دیگران واداشته می‌شویم که بپذیریم او همسرش را دوست دارد. اما هیچ نشانی از این علاقه را در رفتارهای سرد او نمی‌بینیم. همین شخصیت البته برای دانشجوی معمولی‌اش سنگ تمام گذاشته و برای مرگ او هم عزاداری می‌کند، که همه این‌ها نمی‌تواند توجیهی داشته باشد جز اینکه کارگردان دلش می‌خواسته مخاطب را گیج کند تا گره داستان باز نشود، مگر به دلخواه او.

در این میان بازی‌های درخشان حمیدرضا آذرنگ و ساره بیات که بی‌شک نقطه توازن فیلم است، و البته تا حدی هم مرهون شخصیت پردازی مناسب این دو است. در مقابل شخصیت محمدرضا فروتن بسیار پرداخت نشده است و در نتیجه از بازیگر هم نمی‌توان انتظار بازی خوبی داشت. فیلم در کنار این‌ها نشانه‌های خوب و جذابی هم دارد. سیگار کشیدن‌های پیاپی شخصیت منصور و معده درد دائمی‌اش، نهیب زدن همسرش و گلایه از سیگار کشیدن هایش، و در نهایت اینکه خود سیما در خفا سیگار می‌کشد. همچنین توجه وسواس گونه سیما به خانه و فرزندان، و تلاش برای زنی تمام و کمال بودنش، در کنار خشم همیشگی ای که پنهانش می‌کند و نشان از عدم رضایت درونی او از وضع زندگی‌اش دارد.

شاید اگر کارگردان به جای تقلیدی نه چندان حرفه ای از سبک دیگری سعی در بیان ایده هایش با زبان خودش داشته باشد بتوان منتظر کارهای موفق تری از او بود.