«دختر شینا»، اتفاق ارزنده‌ای در حوزه کتاب سال 94 بود. اثری پرمخاطب با نظرگاه‌های دلبرانه‌ای از سوی اهالی فرهنگ و هنر که بارها از سوی «سوره مهر» بازنشر شد و به اشکالی مختلف چون نمایشنامه‌ای رادیویی، فایل صوتی الکترونیکی و تیزر سینمایی درآمد و مهم‌ترین اتفاق رخ‌داده برای «دختر شینا»، تقریظی بود که توسط مقام معظم رهبری بر این اثر شکل گرفت.


به گفت‌وگویی قابل توجه با خالق این اثر و ارائه نقدی تحلیلی بر این کتاب برتر ادبیات دفاع مقدس پرداختیم و حال گفت‌وگو با بهناز ضرابی‌زاده، نویسنده کتاب «دختر شینا» پیش روی شما است.

 

 

 

خانم ضرابی‌زاده از دلایل نگارش اثری خاطره‌نگارانه چون «دختر شینا» بگویید.

فکر می‌کنم سرنوشت آدم‌ها با برخی اتفاقات رقم خورده است. در واقع برخی وقایع برای آدم‌ها تعیین‌شده و همچون الهامی شاعرانه برای نویسنده رخ می‌دهد، برای من هم سوژه نگارش زندگینامه قدم‌خیر محمدی‌کنعان چنین بود. سال 1387 تصمیم گرفتم رمانی برای بزرگسالان بنویسم. در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس به دنبال سوژه‌ای برای نگارش بودم و در بررسی پرونده‌ها و فیلم‌ها قسمت شد و به پرونده شهید حاج‌ستار ابراهیمی رسیدم که نامش برایم آشنا بود. براساس کنجکاوی زنانه به اطلاعات پرونده‌شان توجه کردم و دریافتم همسر حاج ستار در زمان شهادت‌ وی خیلی جوان بودند و در روستای قایش از شهرستان رزن استان همدان زندگی می‌کنند. از آن لحظه همسر این شهید در ذهنم جا گرفت و سوالات مختلفی به سراغم آمد. این درگیری ذهنی در نهایت منجر به جست‌وجو برای یافتن آدرس و مشخصات قدم‌خیر محمدی‌کنعان شد.

 

«دختر شینا» اتفاقی بزرگ در ادبیات داستانی سال گذشته بود که موجب شناخته‌شدن شما شد. پیش از نگارش این کتاب چه تجربیات و سوابقی در عرصه نویسندگی داشتید؟

از کودکی به نویسندگی علاقه داشتم و از نوجوانی می‌نوشتم و با کانون پرورش فکری هم در ارتباط بودم. «دختر شینا»، هفتمین اثر منتشرشده از من بوده و پیش از این کتاب‌های «گنجشک سبز و آبی» که برگزیده کتاب سال دفاع‌مقدس شد، «بابای 9 سالگی» که برگزیده کتاب سال کودک و نوجوان شد، «مرغ شل» که کتاب طنز اجتماعی برای نوجوانان است، «سیب آرزو» شامل 2 داستان نوجوانانه، «آدم برفی» که کتاب سال سلام بچه‌ها شد و «آن روز سه‌شنبه بود» از من به چاپ رسیده است. این توضیح نشان می‌دهد من پیش از «دختر شینا» هم در زمینه ادبیات کودک و نوجوان و در موضوع دفاع‌مقدس فعال بوده و به جوایزی هم رسیده بودم، اگر چه «دختر شینا» مسیر متفاوتی برایم رقم زد.

 

چه مسیری طی شد تا به نگارش زندگی زنی مقاوم از دوران دفاع‌مقدس دست بزنید؟

 خانم قدم‌خیر محمدی‌کنعان در ابتدا تمایلی برای انجام گفت‌وگو و بیان خاطراتش نداشت، فرزندش به من گفت وی علاقه‌ای به این کار ندارد اما من با علاقه و سماجت عنوان کردم جدا از انجام گفت‌وگو، دانستن زندگی وی برای من به شخصه ارزشمند است و دوست داشتم از زبانش به چگونگی زندگی‌اش پی ببرم. بالاخره در اسفندماه سال 1387 توانستم با خانم محمدی‌کنعان تماس بگیرم و صحبت کنم و از تمایلم برای دیدار و گفت‌وگو حرف بزنم، وی این مساله را به زمانی دیگر واگذار کرد. اما با وجود گذشت چند ماه از آن تاریخ هنوز نام و یادشان در ذهنم باقی بود. بعد از تماسی دوباره و پیگیری‌هایی که کردم بالاخره قدم‌خیر خانم مرا به‌عنوان یک دوست در خانه خود پذیرفت و اولین دیدارمان رخ داد.

 

 

 

 

اولین دیدارتان چه زمانی شکل گرفت و چه خاطره‌ای را در بر داشت؟

اردیبهشت‌ماه سال 1388 برای اولین بار با یک جعبه شیرینی به منزل وی رفته و به احوالپرسی و گفت‌وگویی صمیمی دست زدم که آغازی بر دوستی ما بود. این را هم خدمت‌تان عرض کنم که در آن زمان اصلا فکر نمی‌کردم دیدار پیش‌آمده که در حد نیم ساعت بود، منجر به اتفاقی ویژه چون «کتاب شینا» شود. من فکر می‌کنم از لحظه‌ای که با خانواده شهید ابراهیمی و قدم‌خیر خانم آشنا شدم تا زمان نگارش و به سرانجام رسیدنش، خود قصه جالب و مفصلی همچون داستان اصلی دارد. داستانی که در نهایت با رضایت گسترده مردم از کتاب همراه شد و استقبال و شرایط کم‌نظیری را رقم زد.

 

چه شد که قدم‌خیر خانم به شما برای بیان خاطرات زندگی‌اش اعتماد کرد؟

در اولین جلسه با وی که دخترانش زهرا و سمیه خانم هم حضور داشتند، سعی کردم با صداقت و رفاقت توجه‌شان را برای گفت‌وگو جلب کنم. اگر چه در آن دوران پیش‌بینی موفقیت اثر دور از ذهن من و دیگران بود و در این مسیر کمک قابل توجهی از سوی دخترخانم‌های آن زن گرانقدر انجام شد تا به یادآوری زندگی ایشان کمک شود. تقریبا تا پایان شهریورماه سال 88 دیدارها و گفت‌وگوها ادامه یافت و من براساس طراحی برنامه‌ریزی‌شده‌ای به انجام گفت‌وگو از دوران کودکی تا جوانی ایشان پرداختم. در این مسیر سعی کردم به سوالاتم نظمی مناسب ببخشم و برای جلسه آینده محور گفت‌وگو را تعیین کنم تا ایشان به تمرکز فکری آن دوره مشغول باشند. در آن دوران ایشان دچار بیماری شدند و یک روز با حضور در محل کارم گفتند که من به دنبال درمان هستم و می‌خواهم آخرین خاطراتم را بیان کنم که جلسه خاص و قابل‌توجهی از یادآوری خاطرات همسر شهیدش بود که اشک من و قدم‌خیر خانم را درآورد. بعد از آن قضیه چند ماهی گرفتار بودم و نتوانستم ارتباطی داشته باشم و پس از تماسی با دخترخانم ایشان متوجه شدم وضع جسمی خوبی ندارند.

 

در آخرین دیدارتان چه گذشت و نگاه و پیام خاصی از سوی این همسر شهید رخ داد؟

پس از چند ماه در دی‌ماه سال 88 بود که به دیدار قدم‌خیر خانم رفتم که وضعیت مساعدی نداشت و در حالت کما به سر می‌برد. به محض حضورم در منزل ایشان بچه‌ها شروع به گریه کردند و دست مرا گرفتند و نزد مادرشان بردند. در یک لحظه متوجه شدم چند قطره اشک از کنار چشمان قدم‌خیر خانم جاری شد که همراه با لبخند کمرنگ و ملیحی از رضایت بود و این آخرین ارتباط شکل یافته میان ما بود. چند روز بعد هم ایشان درگذشت.

 

از مهم‌ترین اتفاقات رخ داده برای شما دیدار با مقام معظم رهبری و تقریظ ایشان بر کتاب «دختر شینا» بود. از آن روز تاریخی بگویید.

حقیقتا وقتی معصومه، دختر قدم‌خیر خانم به من اطلاع دادند باید به دیدار رهبری بروم روی پای خودم بند نبودم. وقتی خبر را شنیدم خیلی خوشحال شدم و در 24 ساعتی که فرصت برای دیدار آقا بود واقعا نمی‌دانستم در زمین یا آسمان هستم! درواقع حالت خاصی از اشتیاق در من وجود داشت که اصلا قابل توصیف نیست. ما در جلسه‌ای تقریبا خصوصی با خانواده شهید ابراهیمی و چند خانواده شهید دیگر به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم. حضرت آقا به احوالپرسی خانواده شهید ابراهیمی پرداختند و اشاره به کتاب «دختر شینا» کردند و اینکه آن را خوانده‌اند و خوش‌شان آمده است. در آن لحظه که از زبان ایشان اشاره شد که کتاب خوبی است و خوب به جزئیات پرداخته است، شیرینی خاصی برایم رخ داد. در واقع پاداش تلاش‌هایم را گرفتم. در حقیقت وقتی متوجه شدم مقام معظم رهبری کتاب را خوانده‌اند و از آن خوش‌شان آمده است، حلاوت خاصی برایم پیش آمد و خستگی‌ام در رفت. تایید آقا برایم افتخار بزرگی بود و فکر کردم بزرگ‌ترین جایزه ممکن را با نگاه ایشان گرفتم.

 

آقا به شما توصیه و اشاره خاصی درباره نگارش کتاب هم صورت دادند؟

وقتی ایشان سوال کردند آیا نویسنده کتاب هم در جمع حضور دارد؟ بنده بلند شدم و خدمت‌شان عرض ادب و احترام کردم. ایشان هم لطف کردند، از بنده تشکر کردند و خسته نباشید گفتند، از کتاب تعریف کردند و عنوان داشتند نیمی از ارزش شهدا مدیون همسران و مادران آنهاست و این جملات برای بنده و دیگر افراد حاضر آموزنده بود. جلسه پربرکت و ارزشمندی بود و من در تمام لحظات آن دیدار فکر می‌کردم روح قدم‌خیر خانم هم حضور دارد و او هم از اتفاق رخ‌داده خوشحال است. خوشبختانه تلاش‌های همه ما برای شکل‌گیری خاطرات در کتاب «دختر شینا» با اظهار علاقه آقا و تقریظ رخ داده به ثمر نشست و نشان داد نقش بانوان مومن کشورمان در طول تاریخ این سرزمین و در دوران دفاع‌مقدس چقدر ارزشمند و قابل ستایش است.

 

قصه «دختر شینا» در صورت زنده ماندن قدم‌خیر محمدی‌کنعان تا کجا می‌توانست ادامه داشته باشد؟

فکر می‌کنم همچنان قصه «دختر شینا»‌ها ادامه خواهد داشت. از روز اولی که دنبال ثبت خاطرات این زن مقاوم و صبور رفتم، تصمیمی قاطع گرفته بودم کار خوب و ارزشمندی را به سرانجام برسانم و در این مسیر تمام توان و دانشم را به کار بستم تا اثری فاخر را به جا بگذارم. در آن دوران به دلیل شرایط بیماری و وخیم شدن حال قدم‌خیر خانم موقعیتی برای ثبت ادامه زندگی وی وجود نداشت و چه بسا اگر زمان و فرصت مناسبی پیش می‌آمد می‌توانستم ادامه زندگی خانم محمدی‌کنعان پس از شهادت همسرشان را هم به نگارش درآورم.

 

در این ایام با توجه به استقبال قابل‌توجه از کتاب «دختر شینا» علاقه‌مند شدید به ثبت خاطرات دیگر زنان عرصه مقاومت بپردازید؟

بله! پس از «دختر شینا» به نگارش خاطرات زهرا پناهی‌روا، همسر سردار شهید علی چیت‌سازیان از افتخارات این سرزمین پرداختم که در دست انتشار است و امیدوارم در نمایشگاه کتاب سال 95 به دست مخاطبان برسد. شهید چیت‌سازیان انسانی نمونه بود که می‌تواند الگوی مناسبی برای جوانان باشد. هدفم در آینده این است که با اتفاقات خوب رخ داده برای کتاب «دختر شینا» به انتشار خاطرات دیگر زنان صبور و مقاوم دفاع‌مقدس بپردازم و عزم خود را جزم کردم تا با تاکید مقام معظم رهبری درباره توجه به زندگی همسران و مادران شهدا به این مساله بپردازم و امیدوارم فرصت مناسبی برای به سرانجام رساندن این خاطرات داشته باشم، چرا که رسالت ما نویسندگان، نگارش زندگی قهرمانان شهید و زنان مقاوم انقلاب اسلامی است تا ارزش‌های والای این افراد در جامعه فراموش نشود.