پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- ایزد مهر‌آفرین - سپیده آماده- در نیمه دوم بازی ستارگان فوتبال جهان با ستارگان ایران که جمعه 6 شهریور در ورزشگاه آزادی برگزار شد، به ناگاه مرد جوانی به میانه چمن ورزشگاه پرید.بر خلاف تصور مخاطبان اما فرد وارد زمین شده نه یکی از اهالی جنجالی فوتبال که «علی ملاقلی‌پور» پسر کارگردان فقید رسول ملاقلی‌پور بود که به نشانه اعتراض از کاهش سئانس‌های فیلم سینمایی‌اش به داخل چمن ورزشگاه آزادی آن هم در بازی ستارگان پریده بود. این عمل ملاقلی‌پور در روزهای اخیر با بازخوردهای متفاوتی روبه‌رو شد، به همین بهانه گفت‌وگویی با این کارگردان جوان و صد البته جنجالی سینما داشته‌ایم.

آقای ملاقلی‌پور! به عنوان اولین پرسش چه شد بین بازی ستارگان فوتبال جهان و ایران وسط چمن ورزشگاه آزادی پریدید؟

قبل از این اتفاق جریان‌هایی به وقوع پیوسته بود. شما نگاه کنید این جریان از جشنواره فیلم‌های کوتاه آغاز شد. من حتی به کسانی که به این رفتار من معترض بودند هم حق می‌دهم، چون آنها نمی‌دانند چه سلسله اتفاق‌هایی باعث این رفتار من شد. برخی نمی‌خواستند فیلم من دیده شود. خب در این میان آقای ایوبی خیلی به من کمک کردند اما بخشی از بدنه سینما که قدرت زیاد دارند، در بخش‌هایی سنگ اندازی کردند. من کلی فکر کردم که چه کار کنم که فیلمم دیده شود، از چند سال پیش جزوه‌ای به نام جزوه فروش نوشته بودم تا هر زمانی که وارد سینما شدم از آن استفاده کنم چون من معتقدم که باید تماشاچی را قلقلک داد. اینکه با هر روزنامه و خبرگزاری‌ای که به من زنگ می‌زند مصاحبه می‌کنم به این دلیل است که همه رسانه‌های طیفی از مخاطبان را دارند که برای من تفاوتی ندارد. اولین کلام جزوه‌ام این بود که در اکران، تنهای تنها هستی. من کسی بودم که با مشکلات یک کارگردان در روزهای اکران و بی‌خوابی‌هایش بزرگ شده بودم؛ کارگردانی که گاه خودش سرمایه گذاشت و شکست خورد یا گاهی اوقات هم اکران‌های موفقی داشت، در آن جزوه روش‌های مختلفی را برای دیده شدن فیلمم نوشتم.

رفتن به داخل چمن استادیوم آزادی حین بازی هم یکی از روش‌ها بود؟

یکی از روش‌های دو قطبی کردن فروش بود، در سیاست هم این اتفاق می‌افتد چون ایجاد دوقطب، باعث رقابت بیشتر می‌شود. این زرنگی من است که با فیلم دیگری دو‌قطبی ایجاد می‌کنم و این را من ایجاد کردم و در واقع اصلاً وجود نداشت.

با رفتن به زمین؟

بله. قرار بود تک قطبی باشد. سئانس‌های فیلم من گرفته می‌شود و آخرش هم می‌گویند که این اتفاق قانونی است. اگر این قانون است هفته دیگر باید سئانس‌های فیلم دیگری هم کم شود و اگر بگویند با آن فیلم بیشتر قرار‌داد بسته‌ایم، پس این چه قانونی است که رفتار سلیقه‌ای از آن منتج می‌شود. فیلم من فیلمی اخلاقگراست. به عنوان مثال در «قندون جهیزیه» بارها به مسئله روزی حلال پرداخته می‌شود.

اصلاً مانیفست فیلم روزی حلال است.

دقیقاً، زن فیلم پا به پای قهرمان فیلم حاضر است موقت به خانه پدرش برگردد اما نان حرام نخورد. در پایان فیلم هم می‌بینیم که حرف زن است که به کرسی نشانده می‌شود.

بعد از این اتفاق دو جریان شکل گرفت، یک جریان این بود که می‌گفتند آفرین این فرد کسی بود که توانست و خواسته‌اش را علنی مطرح کرد و محافظه‌کاری نکرد و خیلی‌ها شما را با قهرمانان فیلم‌های حاتمی‌کیا و پدرتان قیاس کردند که جسارت به خرج دادید و اعتراضتان را با هر قیمتی که شده بروز دادید. واکنش دیگر در برابر این رفتار شما هم این بود که می‌گفتند این کار در شأن یک سینماگر و فیلمساز نیست و این فرد می‌توانست اعتراضش را به شکلی دیگر بیان کند، این جریانات هنوز هم ادامه دارد. نظر شما درباره این اظهارنظرها چیست؟

به نظر من مدافعان هر دو این جریان‌ها درست می‌گویند، من می‌دانستم چنین اتفاقی می‌افتد و رفتم که فضا را دوقطبی کنم.

دو قطبی رسانه‌ای؟

این که همه جا حرف از فیلم من است یعنی اینکه برده‌ام.

به چه قیمتی؟

به قیمت اینکه من مهر یک آدم جنجالی و حتی در ذهن بعضی‌ها جنجالی بد را خورده‌ام، این را هم از همان ابتدا می‌دانستم.

پس با این حساب اگر زمان بازگردد باز هم شما در آن روز بازی تیم منتخب جهان و هنرمندان به داخل چمن ورزشگاه می‌پرید؟

ممکن است در آینده باز هم همین کار را انجام بدهم.

یعنی برای فیلم بعدی هم اگر اکران خوبی به فیلمتان ندهند، باز هم به وسط زمین می‌پرید؟

نه فیلم بعدی همین فیلمم که هنوز اکرانش تمام نشده است. پیش از اینکه به داخل زمین بپرم می‌دانستم زمانی که از زمین بیرون بیایم، چه اتفاقاتی انتظارم را می‌کشد چون من یک استادیوم روی حرفه‌ای بودم.

نمی‌ترسیدید که این اتفاق به شخصیت‌تان لطمه بزند؟

بله می‌دانستم، حتی می‌دانستم این رفتار چه تأثیری در وجهه پدرم خواهد گذاشت ولی ماجرا چیزی فراتر از اینها بود، حق علی ملاقلی‌پور خورده شده است، به تعداد و قدرت نگاه نکن به میدان برو و شک نکن. خب شما نگاه کنید علی ملاقلی پور در استادیوم به کسی بی‌ادبی کرده است؟ وقت بازی حتی یک ثانیه خورده شده است؟ چه زمانی من به داخل زمین رفتم؟ می‌خواهم این را به شما بگویم که چقدر رفتار من دکوپاژ شده بود. زمانی که بازی متوقف بود و بازیکنی مصدوم شده روی زمین بود. در زمانی کمتر از ثانیه‌های زیرنویس خیلی از فیلم‌ها من رد شدم که حتی گزارشگر هم اعلام نکرد و سوئیچر هم سوئیچ کرد به یک قسمت دیگر زمین.

این مسئله کاملاً ایده خودت بود یا با همفکری فرد دیگری این کار را کردید؟

نه هیچ کس فقط خودم. الان همین فیلمم هم پر از ایده‌های ناب است. حتی این سکانس جزو سکانس‌های فیلمنامه بعدی‌ام بود، حتی چند روز قبل به صابر ابر گفتم صابر اگر سئانس‌های فیلم من را بخورند، می‌روم وسط زمین فوتبال و بی‌خیال سکانسی در فیلمنامه بعدی نوشته‌ام می‌شوم یا دوباره بازسازی‌اش می‌کنم.

از ورودتان به استادیوم تصویر نگرفتید؟

نه، من تنهایی رفتم استادیوم، توکلت علی الله کردم و خدا هم خواست. اتفاقاً اوستا کریم باورنکردنی کار می‌کند اینکه آدمی بیاید و بتواند وسط بازی بپرد میان زمین چمن خیلی سخت است. به نظر من باید به دست تقدیر هم فکر کرد. این مسئله در فیلمم هم هست می‌گوید، جنس چینی بندازی و کار بد بکنی، سر خودت می‌آید. چطوری می‌شود از این همه آدم رد بشوی و بروی داخل زمین، کاور کنار زمین باشد و برداری و بپوشی و بنشینی آنجا.

یعنی از روی سکوها پایین رفتید؟

نه از روی گیتی که فوتبالیست‌ها می‌روند داخل زمین.

آنجا چطوری رفتید؟

شلوغ بود و کسی به کسی نبود، من هم داخل رفتم. گفتم نترس و برو جلو. همین نترس برو جلو در نهایت این شد. در جریان مستندی که در حال ساختش هستم، داخل هواپیما بدون مجوز فیلم گرفته‌ام. نمی‌ترسم دیگر. حالا اگر گفتند نباید بگیری می‌گویم باشد نمی‌گیرم تمام شد و رفت. آخرش فیلمم را می‌گیرند دیگر، جرم که نکرده‌ام. شما نگاه کنید از رفتار من در جریان بازی ستارگان فابیو کاناوارو ناراحت شد یا یحیی گل محمدی؟ همه اینها بازیکنان حرفه‌ای بودند و بارها دیده‌اند که یک نفر می‌آید وسط زمین و می‌رود، آیاروی پیراهنم حرف بدی بود؟ رفتار ناشایستی کردم؟ وقت بازی را کشتم؟!

همه نگاه‌های منفی این است که این رفتار در حد یک فیلمساز نیست ونمی‌شود به این راحتی گفت که کار بدی نکرده‌اید! اگر همه مثل شما عمل کنند که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. به هر حال این یک کار خلاف‌ شأن بود.

اما این کار در شأن یک انسان که یک سنگ بزرگ روی پایش انداخته‌اند و دارد فریاد می‌زند هست. من اول انسانم و بعد فیلمساز یا سینماگر یا هر اسم دیگر. وقتی با چکش روی ناخنتان بزنند و بگویند صدایت در نیاید و این مسئله قانونی است، چه کسی داد نمی‌زند؟ من با بدبختی این فیلم را ساختم، آنقدر اس ام اس تبلیغاتی دادم خط تلفنم یک طرفه شد. پول ندارم قبض تلفنم را پرداخت کنم. من نیازمندی‌های روزنامه‌های شهرهای دیگر را جمع کردم و گذاشتم در خانه و پیام می‌دهم به شماره‌ها که فیلم کمدی اجتماعی «قندون جهیزیه» در فلان سینمای شهرستان در حال اکران است، فکری که شاید به عقل جن هم خطور نکند. من حتی خودم تراکت‌های فیلمم را در سطح شهر توزیع می‌کنم.

علی ملاقلی‌پور1

نمونه نداشتیم در سینمای ایران یک فیلمساز خودش اقدام به پخش تراکت فیلم‌هایش در سطح شهر کند؟

برای اینکه به کاری که کرده‌ام، ایمان دارم.

شما نگاه کنید این همه کارگردان فیلم اولی فیلم می‌سازند و فیلمشان یا به جشنواره می‌رسد یا نمی‌رسد یا اکران عمومی دارد یا اکران در گروه هنر و تجربه و در نهایت این کارگردانان به دنبال هیاهو و چنین فضاهایی نمی‌روند و شاید برایشان آنقدر هم مهم نیست که به هر نحوی که شده فیلم‌هایشان مخاطب داشته باشند.

به نظر من این به تعریف سینما باز می‌گردد.

یعنی به شخصیت کارگردان باز نمی‌گردد؟

به شخصیت هم باز می‌گردد، لزومی ندارد همه شبیه هم باشند اما من با این طرز تفکر این رفتار را دارم. بعضی‌ها به من می‌گویند با این کارهایی که انجام می‌دهی به مجوز فیلم بعدی فکر کرده‌ای؟ می‌گویم بله. من اصلاً گرفتار فیلم بعدی نیستم، مگر می‌دانم چند روز دیگر زنده هستم؟ من فیلم اولی نیستم فیلم آخری هستم یک فیلم آخری چنین کاری می‌کند نه یک فیلم اولی. کسی که فکر می‌کند شاید دیگر نباشد. در پایان«قندون جهیزیه» شما با فیلمسازی روبه‌رو هستید که شاید فکر کنید این روند ادامه پیدا کند یا فیلمسازی که دیگر کارش را ادامه ندهد. ماجرا همین است. به باور من هنر دمیدن روح تعهد در انسان‌هاست. زمانی که یک ظرف کوچک از حقیقت را فهمیدی باید انتقالش بدهی هر کس خواست بشنود و هر کس نخواست نشنود.

پس از حواشی ورود به استادیوم، مطمئناً خیلی‌ها با شما تماس گرفتند که بیایید صحبت کنیم و جریان چیست، این اتفاق یک تبلیغات رسانه‌ای برای شما و فیلم‌تان بوده است، تصور این همه حمایت رسانه‌ای را داشتید؟

حمایت رسانه‌ای نه اما می‌دانستم که رسانه‌ها متوجه ماجرا می‌شوند. رسانه‌ها بدون توجه به جناح سیاسی‌شان از این فیلم حمایت کرده‌اند. در میان فیلم‌های امسالمان چند فیلم بوده که از جوان و وطن امروز تا اعتماد و مردم سالاری از آن حمایت کنند؟ مهم این نیست که فیلم من چقدر بفروشد مهم این است که چقدر تأثیر می‌گذارد. فیلم «قندون جهیزیه» در تنهایی و روی صورت کاراکتر اصلی داستان تمام می‌شود. اینکه درصدی از صاحبخانه‌هایی که این فیلم را می‌بینند به خودشان بیایند و خود را به جای مستأجرانشان بگذارند و از حقشان بگذرند فیلم تأثیرش را گذاشته است، خدا کند پس از دیدن این فیلم 100 صاحبخانه اجاره شان را اضافه نکنند. من در فیلمم به آیات قرآنی هم نقب زده‌ام، مانند قومی که دچار عذاب خدا شدند. در سکانسی از فیلم همسر صابر ابر به استفاده او از ادوات چینی و بی‌کیفیت برای تعمیر وسایل مردم اعتراض می‌کند و او در پاسخ می‌گوید یک مو از خرس کندن غنیمت است و اگر به این حرف‌ها باشد الان باید سر چینی‌هایی که این همه جنس بی‌کیفیت تولید می‌کنند بلای عظمایی آمده باشد که همان لحظه اخبار اعلام می‌کند که سیل بزرگی در چین جان صدها نفر را گرفته است. این نشان می‌دهد که از هر دست بدهی از همان دست هم می‌گیری. قانون طبیعت این است، هر کاری انجام بدهی برای خودت هم پیش می‌آید.

ماجرای مشکلات اکران از چه قرار بود؟

شرایط اکران فیلم ما بسیار دشوار است، در بسیاری از سینماها سئانس‌هایی در حد شوخی به ما داده‌اند، مثلاً من نمی‌دانم آیا کسی ساعت 10 صبح یا 12 ظهر به سینما می‌رود جز معدود منتقدان یا تماشاچیان خاص سینمایی یا افرادی که از سر بیکاری آن ساعت روز به سالن‌های سینمایی می‌روند. همه می‌دانیم که مردم ما از ساعت 5 و 6 بعد‌ازظهر به بعد به سینما می‌روند و ما در برخی از سینماها در ساعات بعد‌از ظهر تنها یک سئانس داریم. حتی اگر سینماهای ما سالن پر هم برود باز هم فروش چندانی نخواهیم داشت و ما را به شکست در اکران محکوم کرده‌اند. در چنین شرایطی هم من با تمام قوا می‌جنگم برای اینکه شکست نخورم و هر کاری از من برآمد انجام دادم و هر کاری بر بیاید هم انجام می‌دهم. اگر این تصمیم شورای صنفی برای کاهش سئانس‌های فیلم ما قانونی است پس چرا این قانون در خصوص سایر فیلم‌هایی که همزمان با ما یا پیش از ما اکران شدند اتفاق نیفتاد؟

زمانی که فیلم شما به جشنواره راه پیدا نکرد، بسیاری نبود کیفیت لازم را دلیل این اتفاق دانستند اما مشاهده فیلم شما نشان می‌دهد که این اثر، از برخی از آثار حاضر در جشنواره چیزی کم نداشته است، به نظر شما چه ماجرایی باعث راه پیدا نکردن فیلم شما به جشنواره فیلم فجر و ادامه این ماجرای محدودیت سالن‌های اکران شد؟

اصل ماجرا نگاه ناصحیحی است که در سینما وجود دارد و عموم افرادی که وارد این عرصه می‌شوند را به این سمت وا می‌دارد اینکه اگر می‌خواهی فیلمت وارد جشنواره شود باید نوع خاصی از سینما را دنبال کنی، البته فیلم‌های اول امسال هم فیلم‌های خیلی خوبی بودند اما این رویکرد در مقابل فیلم‌های کوتاه هم وجود داشت. به عنوان مثال فیلم‌های کوتاه من به جشنواره فیلم کوتاه تهران هم راه پیدا نکرد در حالی که نظر منتقدان به آثار کوتاه ما در تقابل با این رویکرد وجود داشت. شاید این مسئله به این دلیل است که نمی‌خواهند سینمای قصه‌گو و کلاسیک به معنای اصولی رشد پیدا کند.

مدیریت سینمایی در هر دوره‌ای به دنبال فیلم‌های با محتوای صحیح و مخاطب‌پسند است.

فیلم ما هم تمام این خصوصیت‌ها را دارد. محتوا و حرف‌های خوب دارد و با مردم هم ارتباط برقرار می‌کند. ماجرا همین است فیلم به معضلات می‌پردازد، اما پایانی امیدوار‌کننده دارد، فیلم پایان باز ندارد که مخاطبان را در میانه راه به حال خود رها کند و تماشاچی افسرده از سالن بیرون نمی‌آید. حرف فیلم درباره گذشت و فداکاری است اینکه صاحبخانه از حق خودش می‌گذرد. یکی از بزرگ‌ترین راه‌حل‌های مشکل مسکن جوانان این کشور را من در این فیلم مطرح کرده‌ام که خود مردم به داد هم برسند و صاحبخانه‌ها کمی مقابل مستأجرها کوتاه بیایند و مستأجرها به چشم بد به صاحبخانه‌‌شان نگاه نکنند، فیلم ما درباره همدلی است. چالش سینمای ما سینمایی است که قصه نمی‌گوید و به همین دلیل است که این روزها همه از لزوم قصه سخن می‌گویند. من طی سالیان سال همه نقدها و روزنامه‌ها را مطالعه می‌کردم. ما به لحاظ ساختار باید مانند‌هالیوود قصه بگوییم اما از نظر مفهومی حرف خودمان را بزنیم. من داستان یک خانواده ایرانی- اسلامی را تعریف کردم و یک فیلم قصه‌گو، شاداب و مخاطب‌پسند به دور از طعنه، کنایه و بی‌ادبی به کسی به گونه‌ای که خانواده‌ها جرئت کنند برای تماشای فیلم به سالن‌ها بیایند و فیلم شوخی‌های زشت نداشته باشد. تمام نکاتی که در طول 14 سال دستیاری یاد گرفته بودم را به کار گرفتم آن هم نه تنها دستیاری پدرم بلکه زیر دست همه اهالی سینمایی کار کردم و فیلمم را هم در بخش خصوصی و بدون هیچ پشتوانه‌ای ساختم اما بایکوت ادامه دارد. این روزها داستان زندگی من هم مثل داستان زندگی کاراکتر واله فیلم بایکوت شده است، کسی که همیشه فرار می‌کند، من هم در زمین فوتبال فرار کردم. واله زمانی که فهمید راه درست چیست کار خودش را انجام داد، بدون توجه به اظهار نظر دیگران. من هم کار خودم را انجام می‌دهم.

درباره ماجرای نبود قصه در سینما می‌گفتید.

بله نبود قصه در سینما از باوری شروع شد که می‌گفت سینمای ما نمی‌تواند در برابر سینمای ‌هالیوود قد علم کند که به نظر من این باور، باور غلطی است، مثلاً اصغر فرهادی در فیلم‌هایش قصه گفت و توانست در بالاترین جایگاه‌های سینمایی دنیا جای بگیرد. از همان سریال «روزگار جوانی» و «داستان یک شهر» فرهادی قصه خطی می‌گفت و به شعور تماشاچی احترام می‌گذاشت و همین الان هم در آثارش قصه خطی روایت می‌کند و مردم با آن ارتباط برقرار می‌کنند و شاید تنها تفاوتش با قصه‌پردازی کلاسیک این باشد که پایانش کمی باز است و آن هم نه کاملاً وگرنه کل داستانش براساس فرمول است و گره دارد و کنجکاوی ایجاد می‌کند و تماشاچی دوستش دارد. متأسفانه این روزها خلط مبحثی میان فیلمسازی و سینما‌گری ایجاد شده است، خیلی از ما فیلمسازیم اما سینماگر نیستیم، سینما چیست؟ صنعت، هنر و رسانه. صنعت یعنی تماشاچی و عرضه و تقاضا، هنر یعنی نوآوری، خلاقیت و نگاه نو یا دمیدن روح تعهد در انسان‌ها. رسانه هم یعنی اینکه بتوانیم مفهوم خودمان را به مخاطبان منتقل کنیم. شما نگاه کنید چند تا از فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند سینمایی هستند؟ لزوماً فیلمی که دست روی نوآوری گذاشته نمی‌تواند سینمایی باشد، بلکه فیلم است و تفاوت در این مسئله است علی ملاقلی‌پور نمی‌خواهد فیلمساز باشد و دوست دارد سینماگر باشد. من پشتم می‌لرزد اگر وارد سینما بشوم و ببینم که سالن خالی است.

نگاهی که شما دارید در فیلمتان مشهود است و «قندون جهیزیه» فیلمی نیست که مخاطب در زمان پخش به ساعتش نگاه کند و گذشت زمان در فیلم محسوس نیست. منطق روایی در فیلمنامه و ساختار کار به چشم می‌خورد و گره‌افکنی‌های صحیح و سکانس چینی‌های مناسب در این اثر به گونه‌ای است که مخاطب را تا پایان فیلم به حال خودش نمی‌گذارد.

واقعیت این است زمانی که قلم را در دست گرفتم تا بنویسم، اولین چیزی که به آن فکر کردم این بود که تماشاچی این صحنه را دوست دارد؟ آیا کنجکاو می‌شود و قهرمانانم را دوست دارد؟ با آنها همذات‌پنداری می‌کند؟ حتی در نوع پلان گرفتن و رفتار کاراکترها به این فکر می‌کردم که این آدم‌ها چه کسانی هستند و از کجا آمده‌اند و از جنس آدم‌های ایران هستند یا نه. ما در «قندون جهیزیه» بالا شهر و پایین شهر نداشتیم و در پایان فیلم بین صاحبخانه و مستأجر همدلی ایجاد می‌شود و تمام کدورت‌ها از میان می‌رود و به صورت نمادین پلانی گرفتم که یک نظافتچی همه کثیفی‌ها را پاک می‌کند.

خیلی‌ها پس از پایان این فیلم می‌گویند، آیا این اندیشه فیلمسازی شما در سایر آثارتان هم ادامه پیدا می‌کند؟

خدا کند که در این نگاه نمانم و رشد کنم، چون انسان باید رشد کند و به تکرار نیفتد.

فیلم جنگی هم می‌سازید؟

فیلم جنگی ساختن مهم نیست، مفهوم فیلمی که می‌سازی مهم است، وقتی جنگ آغاز شد ما هیچ فیلم جنگی در سینما نداشتیم اما این همه جوان رفتند و در جبهه‌های جنگ حاضر شدند، چون به دلیل تفکر انقلابی حاکم بر جامعه آدم‌های دهه 50 و 60 به این مسئله رسیده بودند که باید همدلی و فداکاری داشته باشند. مثلاً روابط خوب میان همسایه‌ها، نذری پخش کردن که در فیلم «قندون جهیزیه» دیده می‌شود. این فرهنگ متأسفانه الان کمرنگ شده است. الان هم فرهنگ فداکاری و از خود‌گذشتگی در فیلم‌ها مهم است اینکه ما فیلم جنگی بسازیم اما در آن فرهنگ فداکاری نباشد، تأثیری در حال آدم‌های جامعه ندارد. از این مهم‌تر باید فیلم در خصوص جنگ با نفس ساخته شود، آدمی که با نفس خودش درگیر است نمی‌تواند سرباز اسلام باشد.

بین فیلم‌های پدر کدام فیلم‌ها به باورهای شما نزدیک است و بیشتر دوستشان دارید؟

«بلمی به سوی ساحل» خیلی فیلم نابی است. «قندون جهیزیه» هم ناب است و امیدوارم این نابی از دست نرود. بعضی‌ها می‌گویند اگر می‌خواهی ناب بمانی نباید زیاد فیلم بسازی، آخرین فیلم پدرم «میم مثل مادر» هم روح خیلی خوبی دارد و فیلم «مجنون» هم مضمون اجتماعی‌اش خیلی خوب بود. این چند فیلم‌ حال‌های خیلی خوبی دارد چون فیلم را باور داشته و در اثرش غرق بوده است و قشنگ حال فیلم را می‌چشیده است. اگر تند تند فیلم بسازیم، دیگر زیاد حال خودمان نیست.

خودتان قصد ندارید فیلم نیمه کاره پدرتان را بسازید؟

نه. من که می‌گویم فیلم آخری هستم، ما نمی‌دانیم که اجل چقدر به ما فرصت می‌دهد. روزی علی حاتمی حسن کچل را ساخت اما آخرین فیلمنامه‌اش محمد بود که اجل مهلتش نداد. اصلاً علی حاتمی قبل از انقلاب هم فیلم‌های خانوادگی و اخلاقی می‌ساخت چون علی حاتمی ذاتا مسلمان بوده است. من دوست داشتم که علی حاتمی محمد را می‌ساخت اما نشد. علی حاتمی از فیلمسازانی بود که در جشنواره‌ها حقش را خوردند و نگذاشتند فیلم‌هایش بفروشد. «میم مثل مادر» در جشنواره جایزه نگرفت اما کار خودش را کرد. خب هر کسی می‌تواند رفتار من را آنالیز کند، یکی از مهم‌ترین مولفه‌های رفتار من ایمانی است که به کاری که انجامش می‌دهم دارم، نه از سر کله‌شقی. البته سنین جوانی جسارتی را به آدم‌ها می‌دهد و شاید رفتار من در 10 سال بعد، دیگر مثل امروز نباشد.