پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- جواد نوائيان رودسري- پس از تصويب دو فوريت طرح «عدم کفايت سياسي» بني صدر، منافقين رسماً فاز مبارزاتي خود را تغيير دادند. مشي جديد آن ها براي ضربه زدن به نظام نوپاي جمهوري اسلامي، عمليات مسلحانه بود. در قاموس رفتاري منافقين، مبارزه سياسي عبارت بود از وارد کردن اتهامات سياسي و ارائه تصويري دروغين از مخالفان که آن ها را افرادي نامطلوب و ترسناک معرفي مي کرد. همين رويکرد، در اتخاذ فاز مسلحانه منافقين نيز، وجود داشت. منافقين هيچ گاه به صورت رو در رو با کساني که آن ها را دشمن خود فرض مي کردند، مبارزه مسلحانه نکردند. آن ها، پس از اعلام آغاز مبارزه مسلحانه، به ترور کور شهرونداني پرداختند که اصولاً نقششان در فعاليت هاي گروه هاي سياسي آن دوران، معلوم نبود. طي چند روز، ده ها نفر در تهران و ساير شهرها، توسط تيم هاي ترور سازمان منافقين به شهادت رسيدند. با اين حال، بمب گذاري در دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي، نخستين عمليات تروريستي منافقين بود که با هدف ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي، به صورت برنامه ريزي شده انجام شد.

کلاهي؛ نفوذي منافقين در حزب جمهوري اسلامي
«محمدرضا کلاهي»، عامل نفوذي منافقين در حزب جمهوري اسلامي بود. فردي با ظاهر و رفتاري حزب اللهي که توانسته بود اعتمادها را به خود جلب کند. «مهدي اصفهانيان» معروف به «سعيد شاهسوندي»، از سران گروهک منافقين که بعدها از آن ها جدا شد، در خاطراتش مي گويد:«روابط کلاهي با سازمان به صورت مخفي و با بخش هاي مخفي بود. آن موقع ما بخش «اطلاعات» و بخش «ارتش» داشتيم که بخش هاي غيرعلني محسوب مي شدند.» ظاهراً از نفوذي بودن «کلاهي»، تنها چهار نفر خبر داشتند: «مسعود رجوي»، «موسي خياباني»، «هادي روشن روان»(از کادرهاي اطلاعاتي) و «مهدي افتخاري»(مسئول بخش اطلاعات و معروف به فرمانده فتح ا...). «کلاهي» دانشجوي رشته برق دانشگاه «علم و صنعت» بود. او پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به سازمان منافقين پيوست. ابتدا عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت شد اما پس از مدتي، با برنامه از پيش تعيين شده سازمان منافقين، از انجمن اسلامي بيرون آمد و به عنوان پاسدار کميته انقلاب اسلامي، به فعاليت پرداخت و چندي بعد وارد حزب جمهوري اسلامي شد. «کلاهي» به عنوان فردي منظم معروف  بود. همين امر باعث شد مسئوليت هاي اجرايي در حزب جمهوري اسلامي را به او بسپارند. «اصفهانيان»، در گفت وگويي که خبرگزاري فارس آن را منتشر کرده است، مي گويد:«کلاهي، مسئول برگزاري جلسات حزب جمهوري اسلامي بود. او تکنسين برق هم بود و ضمناً، کارهاي فني و برق [دفتر مرکزي] حزب جمهوري اسلامي را هم به عهده داشت ... يکي از کارهايش اين بود که کارت هاي دعوت [اعضاي حزب] را تنظيم کند.» «کلاهي»، با اين توانايي و جايگاه، خيلي راحت مي توانست نقشه منافقين را اجرا کند. او زمان دقيق برگزاري جلسات، دستور جلسه و حتي نام افرادي را که در جلسه حاضر مي شدند، مي دانست. با اطلاعاتي که «کلاهي» در اختيار سازمان منافقين گذاشت، روز بمب گذاري تروريستي، 7 تيرماه 1360 تعيين شد.

بهشتي7

شب 7 تير در خانه تيمي عباس آباد
کادرهاي اطلاعاتي سازمان منافقين، عمليات تروريستي انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را طراحي کردند. «اصفهانيان» مي گويد:«اين عمليات ... توسط کادرهاي بخش اطلاعات طراحي شد، ولي توسط مرکزيت سازمان و به طور مشخص مسعود رجوي، موسي خياباني و علي زرکش به تصويب نهايي رسيد.» شب 7 تيرماه 1360، تروريست ها در خانه اي تيمي، واقع در اتوبان عباس آباد، گرد هم آمدند. اصفهانيان مي گويد:«کساني [که] در آن خانه حضور داشتند شامل: علي زرکش، عضو کميته مرکزي سازمان که بعد از مسعود رجوي و موسي خياباني، نفر سوم سازمان بود؛ محمدعلي جابرزاده از مسئولين نشريه[مجاهد] و بخش تبليغي سياسي سازمان بود؛ من و خانمم بوديم، محمدرضا شادبختي از نويسندگان عضو تحريريه نشريه مجاهد بود، علي رضا معدنچي، محمدعلي توحيدي هم که مسئول دفتر مسعود رجوي بود؛ آن شب آنجا بودند. در شب حادثه تمامي ما به علاوه چند نفر ديگر در آن خانه تيمي خبر داشتيم که يک اتفاقي مي خواهد بيفتد. ما آنجا، دستگاه هايي داشتيم که به کمک آن ها، روي فرکانس هاي کميته ها، سپاه پاسداران و بعضي نهادها، شنود مي کرديم. علي زرکش به من گفت که برنامه، يک عمليات بزرگ است. طبعاً، جزئيات حادثه را، به خاطر مسائل حفاظتي و امنيتي، نگفت.» با اين حال، «اصفهانيان» و برخي اعضاي منافقين مي دانستند که هدف اصلي، ترور آيت ا...دکتر بهشتي است. چاشني بمب ها، قبل از تحويل دادن به «کلاهي»، توسط «موسي خياباني» چک شد. «اصفهانيان» مي گويد:«چاشني ها را شخص موسي خياباني در پايگاه مخفي و در وان حمام، طوري که جلوي صداي آن گرفته شود، تست مي کرد تا مطمئن شود که با گذشت نزديک به دو سال از انقلاب، فاسد نشده باشند؛ چون اصل انفجار با چاشني هايش بود، مواد منفجره به راحتي فاسد نمي شد، چاشني ها بودند که مي توانستند اشکالاتي ايجاد کنند. به همين دليل موسي خياباني شخصاً اين چاشني ها را کنترل مي کرد.» «کلاهي» دو بمب از سازمان تحويل گرفت: يکي براي زير تريبون و ديگري براي کنار ستون اصلي سالن. صبح روز 7 تيرماه، او تقريباً در سالن برگزاري جلسه تنها بود و توانست با استفاده از فرصتي که در اختيار دارد، بمب ها را جاسازي کند.

آخرين بحث مطرح شده در جلسه حزب
اندکي به ساعت 9 شب مانده بود. جلسه هفتگي حزب جمهوري اسلامي، مطابق برنامه، آغاز شد. طبق دستور جلسه، قرار بود درباره موضوع مهار تورم صحبت هايي شود. وزير بازرگاني هم آمده بود تا درباره مهار تورم مباحثي ارائه کند. حجت الاسلام «باغاني»، از نجات يافتگان حادثه 7 تير، در گفت وگويي که خبرگزاري مهر آن را منتشر کرده است، مي گويد:«وزير بازرگاني وقت پشت تريبون رفت تا موضوع تورم را مطرح کند و بحث پيگيري شود، ولي يکي از اعضا، با اشاره به عزل بني صدر از رئيس جمهوري، از سوي حضرت امام(ره)، به شهيد بهشتي پيشنهاد داد با توجه به اهميت انتخابات، موضوع جلسه را به انتخابات رياست جمهوري اختصاص دهيم ... شهيد بهشتي با تأييد اين مطلب گفتند: چون موضوع جلسه، مهار تورم است، بايد براي تغيير دستور جلسه راي گيري شود. پيشنهاد اين عزيز، از طرف دکتر بهشتي به راي گذاشته شد که همه اعضا موافقت کردند و بحث مهار تورم به جلسات بعدي موکول شد و بحث انتخابات رياست جمهوري در دستور جلسه قرار گرفت.»

شهادت دکتر بهشتي و يارانش
بحث درباره انتخابات رياست جمهوري آغاز شد. حجت الاسلام «باغاني» مي گويد: «براي شروع بحث انتخابات رياست جمهوري، اعضا از دکتر بهشتي خواستند آغاز کننده اين موضوع باشد و ايشان هم پذيرفت. آقاي استکي، نماينده مردم شهرکرد [در مجلس شوراي اسلامي] مشغول توزيع برگه هايي بين حاضرين در جلسه شد تا نظرات، پيشنهادها و تقاضاي وقت سخنراني، درباره انتخابات، مکتوب شود. دکتر بهشتي پشت تريبون رفت و پس از بيان مقدماتي گفت: بحث انتخابات رياست جمهوري يکي از مهم ترين مسائل کشور است و نبايد دوباره، يک عنصر در آب و نمک خيسانده دشمن به جامعه تحميل شود. در همين لحظه بود که انفجار رخ داد و فقط شعله هاي آتش و پايين آمدن سقف را به ياد دارم.» انفجار آن قدر مهيب بود که سقف سالن محل برگزاري جلسه فروريخت. در اين اقدام تروريستي، آيت ا... دکتر بهشتي و 72 نفر از اعضاي حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيدند.

بهشتي6

بهشتي زيستن و بهشتي شدن
سيدمحمد حسيني بهشتي در سال ۱۳۰۷ شمسي در اصفهان متولد شد. از ۴ سالگي وارد مکتب‌خانه شد. در مدت زمان کوتاهي موفق شد در کنار تحصيل علوم ديني، ديپلم خود را هم بگيرد، در ۲۳ سالگي مدرک کارشناسي فلسفه را اخذ کرد و هم زمان با آن در دبيرستان‌هاي قم در لباس روحانيت به تدريس زبان انگليسي مشغول بود. در سال‌هاي ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ درحالي‌که ۲۳ سال بيشتر نداشت جزو چهره‌هايي بود که در مسير ملي شدن صنعت نفت و راه‌انداختن تظاهرات ضد رژيم نقش مؤثري داشت. در آن سال‌ها هرچند مردم، بسياري از حقوق خود را احقاق کردند اما مشکلاتي که به وجود آمد، باعث شد اين حرکت مردم با کودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سرکوب شود. بعد از اين اتفاق، شهيد بهشتي به اين نتيجه رسيد که از دلايل شکست مردم در نهضت ملي شدن صنعت نفت، علاوه بر وجود تفرقه، غفلت و ناآگاهي جوانان و نبود تشکيلات منسجم براي جذب آن‌هاست. اين بود که بهشتي جوان تصميم گرفت براي حل اين مشکل، حرکت تازه‌اي را آغاز و تشکيلات منسجمي براي سازماندهي و تربيت جوانان ايجاد کند. شهيد بهشتي معتقد بود يک حرکت اصيل در بلندمدت جواب مي‌دهد و آگاهي در آن، حرف اول را مي‌زند، براي همين ابتدا بايد به تربيت نسل جوان پرداخت. براي همين دبيرستان «دين و دانش» را در سال ۱۳۳۳، در قم تأسيس کرد. دبيرستاني که نخستين تجربه عملي آموزش و پرورش در يک محيط مذهبي بود . تسلط بالاي سيدمحمد به زبان‌هاي انگليسي و عربي باعث شده بود به راحتي کتاب‌هاي علمي را مطالعه کند و به جايي برسد که احساس کند ديگر در دانشگاه‌هاي کشور استادي که بتواند اشکالات فلسفي‌اش را برطرف کند وجود ندارد. هرچند در آن زمان ادامه تحصيل يک طلبه در خارج از کشور اقدام عجيبي بود، اما در امتحان اعزام به خارج از کشور شرکت کرد و با نمره بسيار بالايي پذيرفته شد. درحالي‌که مصمم بود تدارکات سفرش را براي ادامه تحصيل بچيند، به پيشنهاد دوست صميمي خود مرتضي مطهري پايش به جلسات استادي باز شد که زندگي اش را متحول کرد. شرکت در جلسات درس علامه طباطبايي چنان روي سيدمحمد تأثير گذاشت که عطاي ادامه تحصيل در خارج از کشور را به لقايش بخشيد. در فاصله سال‌هاي ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۸ دوره دکتراي فلسفه را هم در حالي در دانشکده الهيات تهران گذراند که در قم اقامت داشت و در روستاها و شهرهاي اطراف هم براي مردم عادي منبر مي‌رفت. به اين ترتيب سيدمحمد در حالي که ۳۱ سال بيشتر نداشت، در چند جبهه موفقيت‌هاي چشمگيري کسب کرد. بهشتي جوان که به دليل تسلط کافي بر زبان‌هاي عربي و انگليسي از منابع غيرفارسي هم براي مطالعه سود مي‌جست براي طلبه‌ها کلاس آموزش زبان انگليسي برگزار مي‌کرد. مدتي بعد در سال ۱۳۳۹ به فکر اصلاح ساختار و سازماندهي دقيقي براي حوزه‌هاي علميه افتاد و سرانجام پس از همفکري با دوستانش به اين نتيجه رسيد که بايد تحولي اساسي در دروس طلاب علوم ديني ايجاد شود. براي رسيدن به اين هدف با همکاري آيت‌ا... قدوسي «مدرسه حقاني» را تأسيس و آن را به پايگاهي براي تربيت طلبه‌هاي جوان و انقلابي تبديل کرد. شهيد بهشتي با شناخت دقيق از وضعيت جامعه و نيازهاي طلاب، درس‌هايي مثل جامعه‌شناسي، اقتصاد، روان‌شناسي و... را به برنامه درسي مدرسه حقاني اضافه کرد تا طلبه‌ها با علوم جديد بيگانه نباشند. مأموران رژيم بارها به اين مدرسه هجوم بردند و طلبه‌ها را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند. در سال ۱۳۴۱ هم‌زمان با اوج‌گيري مبارزات اسلامي مردم به رهبري امام خميني(ره) فعاليت‌هاي بهشتي نيز بيشتر شد. سخنراني معروف ايشان در روز عيد مبعث بعدها به اصرار دانشجويان به يک کار تحقيقاتي تبديل شد. از سال ۱۳۴۲ مبارزه با رژيم وارد مرحله تازه‌اي شد، به دنبال دستگيري امام(ره) شهيد بهشتي جوانان زيادي را بسيج کرد و با خود به حرم حضرت معصومه(س) برد و اعتراض شديدي به اين اقدام رژيم کرد. چندي بعد اين مرد بزرگ به فکر تغيير کتاب‌هاي تعليمات ديني مدارس افتاد. بعدها مسيرش را تا پيروزي انقلاب در خدمت اسلام ادامه داد تا اين که سمت هاي مهمي را در اوايل انقلاب عهده دار شد و در هفت تير 1360 همراه ياران وفادارش به شهادت رسيد.

مسجد بهشتي، بهشت مسلمانان هامبورگ!
ساختماني نيمه کاره کنار درياچه آلستر در خيابان شونه آوزيشت شهر هامبورگ رها شده بود. شونه آوزيشت به آلماني يعني منظره زيبا، اما چند سال بود که اين ساختمان ناتمام، شونه آوزيشت را زشت کرده بود. ساختماني که قرار بود مسجد ايراني ها شود؛ مسجدي که آيت ا... بروجردي دستور ساختش را شروع کرده بود و آقاي محققي را هم فرستاده بود که به کارهاي مسجد و ايراني ها رسيدگي کند اما سال 1340 آيت ا... بروجردي از دنيا رفت و دو سال بعد هم آقاي محققي مريض شد و از هامبورگ برگشت و باز هم ايراني ها ماندند با يک مسجد نيمه کاره و شکايت مردم و شهرداري هامبورگ. آيت ا... حائري و آيت ا... ميلاني که نامه هاي ايراني هاي مقيم آلمان به دستشان مي رسيد تصميم گرفتند بهشتي را بفرستند تا کارها را سرو سامان دهد. بهشتي به کارهايش دل بسته بود؛ هم به تحقيق و هم به مبارزه. سختش بود رها کند برود، دغدغه ديگري هم داشت بايد با خودش کنار مي آمد و مي فهميد براي چه مي خواهد برود. خيلي با خودش کلنجار رفت. آخر فکر کرد من که مي خواهم در راه خدا تلاش کنم، حتما خدا هم به راه خودش هدايتم مي کند...

بهشتي5

مسجدي براي همه مسلمانان
آپارتماني که در هامبورگ اجاره کرده بود سه اتاق داشت. دو تا از اتاق ها را کرد دفتر مسجد... کم کم که ساختمان نيمه کاره، سر و شکل مسجد به خودش گرفت، کارهايي را که در خانه مي کرد، برد زيرزمين مسجد. اسم مسجد، مسجد ايرانيان در هامبورگ بود. اين اسم نمي گذاشت غيرايراني ها در آن جا جمع شوند. اسمش را عوض کرد و در دفتر ثبت اسناد هامبورگ آن جا را به نام «مرکز اسلامي هامبورگ» ثبت کرد. ديگر مسلمان هاي غيرايراني هم پايشان به اين مرکز باز شد، اما فقط اسم نبود که مسلمان هاي کشورهاي ديگر را به طرف مسجد مي کشاند، روي گشاده اين امام جماعت جديد مسجدي ها را چند برابر کرده بود. وقتي کسي مي رفت پيشش از جا بلند مي شد و با لبخند احوالپرسي مي کرد و خيلي گرم دست مي داد. به حرف هاي مردم خوب گوش مي داد و تا جايي که مي توانست کارشان را راه مي انداخت. نامه هايي را که به دفتر مسجد مي فرستادند خودش مي خواند و رسيدگي مي کرد. حتي اگر نامه اي برايش نوشته بودند که گوشت ذبح اسلامي مي خواهند هر هفته برايشان مي فرستاد...

حذف مستحبي ها براي حفظ وحدت
روزهاي جمعه نماز جمعه را خودش مي خواند، شيعه و سني پشت سرش صف مي بستند. خطبه ها را به آلماني مي گفت. مي خواست شيعه و سني از هم فراري نباشند. يک بار با چند نفر از ترک هاي ترکيه که حنفي بودند از محبت اهل بيت(ع) مي گفت. آن ها گفتند مگر مي شود مسلمان بود و اهل بيت را دوست نداشت؟ به نظر او هم قصه ناصبي ها و دشمن اهل بيت از قصه ديگر برادران مسلمان جدا بود. براي همين هم کارهايي مي کرد که امام جماعت هاي ديگر نمي کردند. موقع اذان گفتن هم جمله هاي مستحبي اش را نمي گفت. تصميم گرفته بود وحدت مسلمانان از ذکر مستحبي برايش مهم تر باشد. اين تصميم را وقتي گرفته بود که نوشته هاي مستشرقان اروپايي را درباره پيامبر و اسلام خوانده بود. مي ديد نوشته اند دو گروه مسلمان اطراف پيامبر را گرفته اند که هر کدام ديگري را تکفير مي کند.
منبع: کتاب سيد محمد حسيني بهشتي، به قلم افسانه وفا، انتشارات روايت فتح صفحات 22 و 26.

داستانک هايي درباره يک زندگي بهشتي
بازي‌اش توي واليبال حرف نداشت؛ به سه زبان عربي، انگليسي و آلماني حرف مي‌زد و به طلاب، انگليسي درس مي‌داد. نعلين نمي‌پوشيد و به قول خودش با به‌ظاهر غيرمذهبي‌ها هم سروکار داشت. حاضر نبود کسي حتي پشت سر بدخواهانش هم بد بگويد. او در خيلي ويژگي‌ها از جمله انتقادپذيري، صبر و تحمل مخالف، در بين ياران انقلاب کم‌نظير بود. کسي که بهشتي بود و بهشتي شد. در ادامه چند داستانک برگرفته از منابع مختلف را تقديم مي‌کنيم:

اسلام با صداقت رشد مي‌کند نه دروغ
يکي گفت: «الان بهترين موقعيت، براي کمک به پيروزي انقلاب هم هست، نيت بدي هم که نداريم پس آمار شهداي ١٥ خرداد رو بالا مي‌گيم، خيلي بالا، اين ننگ به رژيم هم مي‌چسبه!» بهشتي بدون تعلل گفت: «با دروغ مي‌خواهيد از اسلام دفاع کنيد؟ اسلام با صداقت رشد مي‌کنه نه دروغ!»

بهشتي4

اسلام يک چيز است، رفتار ما چيز ديگر
[در بازگشت از اقامتي چندين ساله در آلمان براي تبليغ دين اسلام] مي‌گفت هرچه از غرب به طرف کشورهاي اسلامي نزديک‌تر مي‌شديم، بي‌نظمي و بلبشو هم بيشتر مي‌شد! ترسيدم بناي فکري بچه‌ها به هم بريزه؛ توجيه‌شون کردم که اين‌ها ربطي به اسلام نداره. اسلام يک چيز است، رفتار ما يک چيز ديگر!

بي‌توجه به تهمت‌ها
بهش مي‌گفتند: «انحصارطلب، ديکتاتور، مرفه، پولدار.» دوستانش گفته بودند: «چرا جواب نمي‌دي؟ تا کي سکوت؟» گفته بود: «مگه نشنيديد که قرآن ميگه ان ا... يدافع عن الذين آمنوا؛ يعني يه وظيفه براي منه که ايمان آوردنه، يکي هم براي خدا که دفاع کردنه. دعا کن وظيفه خودم رو خوب انجام بدم اون کارش رو خوب بلده... .»

برگرفته از کتاب «صددقيقه تا بهشت» اثر مجيد تولايي

ادب در کلام لازم است
خارج که بوديم، به اتفاق دکتر بهشتي نزديک قبرستان قدم مي‌زديم، دو سگ در آن نزديکي ديدم، مي‌دانستيم که قبر مارکس هم همان‌جاست. گفتم: «اين دو تا سگ هم دارند مي‌روند سر قبر مارکس.» و به دو تا سگي که داشتند مي‌رفتند، اشاره کردم! شهيد بهشتي بلافاصله رو به من کرد و گفت: «اگر ما با فکر مارکس مخالف هستيم نبايد به او توهين کنيم. ادب در کلام لازم است، چه فرد کافر باشد چه مسلمان.»    
برگرفته از پايگاه مشرق

همان روش سابق را دارم
شهيد بزرگوار آيت‌ا... بهشتي، در دوراني که به دليل ترور مقامات مملکتي از سوي گروه‌هاي ضدانقلاب، لازم بود شخصيت‌ها محافظ و پاسدار داشته باشند فرمودند: «اينک که ضرورت ايجاب مي‌کند ما چنين وضعي داشته باشيم، تا جايي که امکان دارد مي‌کوشم که همان روش سابق را داشته باشم. مثلاً هرگز اجازه نمي‌دهم پاسداران در خودرو را براي من باز و بسته کنند، بلکه مقيدم به اين که حتماً خودم اين‌گونه کارها را انجام دهم.»
برگرفته از کتاب «سيماي فرزانگان»، صفحه ۲۹۶

به خاطر توهين به من با کسي برخورد نکنيد
بازار سخنراني داغ بود. يک بار که دعوتش کرده بودند ورامين که سخنراني کند، آن‌قدر سروصدا کردند و عليه او شعار دادند که صحبتش را نيمه‌کاره رها کرد و برگشت تهران. خبر رسيد که دادستان ورامين يک عده از آن‌ها را که سروصدا مي‌کردند دستگير کرده، سريع تماس گرفت: «کسي را به خاطر من دستگير نکنيد و اگر کسي را به جرم اهانت به من و شعار عليه من بازداشت کرده‌ايد، حتماً آزاد کنيد.» بعد هم چند بار تماس گرفت و تا مطمئن نشد که همه آزاد شده‌اند دست برنداشت.
برگرفته از کتاب «داستان‌هايي درباره شهيد دکتر بهشتي»، صفحه ۱۲۸

توجه ويژه به حقوق افراد
قرار جلسه داشتيم. منتظر بودم. سر ساعت آمد. بلند شدم و دست دادم. گفت: «من اين وقت را براي تو کنار گذاشته بودم، اما الان يک کار فوري مملکتي پيش آمده. اجازه هست به آن کار برسم؟» شانه‌ام را انداختم بالا و گفتم: «کار من خيلي هم مهم نيست. بعد هم اين حرف‌ها چيست؟ من آن‌قدر به شما ارادت دارم که...» پريد وسط حرفم، گفت: «بحث ارادت نيست. بحث حق و حقوق آدم‌هاست. اجازه ندهي، نمي‌روم.»

همان، صفحه ۱۱۷

بهشتي3

خلوت با خانواده در روزهاي تعطيل
خيلي دوست داشت جمعه يک غذاي ساده درست کنيم و برويم خارج از شهر؛ معمولاً مي‌رفتيم جاجرود. يک جاي خلوت پيدا مي‌کرديم، ماشين را پارک مي‌کرديم، زيرانداز مي‌انداختيم و واليبال بازي مي‌کرديم.

همان، صفحه ۴۹

اهل مريدبازي نبود
يک بار از دبيرستان کمال بيرون آمدم، يکي از نمازگزاران مسجد محل که از آقاي بهشتي خوشش آمده بود آمد جلو و سلام کرد. بهشتي جوابش را داد. بعد متوجه شد طرف کاري ندارد. از آن آدم‌هايي است که دوست دارد پشت سر روحاني جماعت راه بروند. ازش پرسيد: «حال شما خوب است؟» گفت: «خدا را شکر.» او هم مثل هميشه لبخند زد و گفت: «حال من هم خوب است. مرحمت عالي زياد!»
همان، صفحه ۴۰

جلوي شايعه را بگيريد
شعار مي‌دادند «مرگ بر سازشکار!» و منظورشان بهشتي بود. مي‌گفتند خط سازش و مسامحه با آمريکا را دنبال مي‌کند! مي‌گفتند و مي‌نوشتند که «بهشتي آمريکايي است و براي امپرياليست‌ها خوش‌رقصي مي‌کند!» شايعه قوي بود که در زندان‌ها شکنجه مي‌کنند. رفته بود از دادسراي انقلاب و زندان اوين بازديد کند. خانمي جلويش را گرفته بود که بچه‌ام را در زندان شکنجه کرده‌اند. دستور داده بود متهم را بياورند. از او سؤال کرده بود. از مسئولان زندان هم پرسيده بود و به مادر طرف نشان داده بود که ادعاي شکنجه واقعيت ندارد. مادر زنداني هم عذر خواسته بود. مي‌گفت: «اگر پيگيري کنيم و کار را به نتيجه برسانيم، جلوي شايعه‌ها را خواهيم گرفت.» همان، صفحه ۱۴۳

شيوه مشاوره شهيد بهشتي
کنکور قبول شده بودم. وقت انتخاب رشته بود. رفتم پيش پدرم که مشورت کنم. گفت: «توقع نداري که بگويم چه رشته‌اي بروي؟ من حرف‌هاي اصلي را برايت مي‌گويم و چند نفر را معرفي مي‌کنم که با آن‌ها مشورت کني و بعد خودت تصميم نهايي را بگير.»
همان، صفحه ۴۶

به انگليسي و آلماني مسلط بود
قرار بود امام(ره) ششم بهمن بيايد. بختيار فرودگاه‌ها را بست. مدافعان انقلاب رفتند و در دانشگاه تهران تحصن کردند. جلسه‌اي مطبوعاتي هم بود. خبرنگاران کشورهاي ديگر هم آمده بودند. بهشتي به زبان‌هاي انگليسي و آلماني مصاحبه کرد. 
همان، صفحه ۶۲

رعايت حق‌الناس در همه حال
توي تظاهرات همه چيز مناسب بود که براي مردم سخنراني کند. ازش خواستيم، قبول کرد يک ماشين کنار خيابان پارک بود. گفتم: «برو روي اين و براي مردم صحبت کن.» گفت: «ماشين مردم است، حق‌الناس است.» نرفت. 
همان، صفحه ۵۶

برخورد شهيد بهشتي با منتقدان
حکم رئيس صداوسيما را او بايد مي‌داد، چون رئيس شوراي انقلاب بود. يک نفر را به او معرفي کردم و گفتم: «هم صداوسيما را مي‌شناسد، هم با کار فني راديو و تلويزيون آشناست، اما يک مشکل مهم دارد.» پرسيد: «چه مشکلي؟» گفتم: «مخالف شماست.» گفت: «خب باشد. اين‌که نشد عيب. اگر شرايط مديريتش را دارد، حکمش را بزنم برود کارش را شروع کند.» 
همان، صفحه ۸۹

تصميماتش بر پايه پژوهش علمي بود
مي‌خواستند قانون اساسي بنويسند. يک عده را مأمور کرد که قانون اساسي 80-70 کشور ديگر را ترجمه کنند و در اختيارش بگذارند. مي‌خواست همه چيز بر پايه پژوهش علمي باشد.    
همان، صفحه ۷۱

بهشتي2

يک نکته تربيتي با ارزش
مي‌گفت: «اگر کودکي خودش مي‌تواند به چيزي برسد، شما حق نداريد به او کمک کنيد. اگر به او کمک کنيد، ديگر آن چيز براي بچه ارزش واقعي‌اش را ندارد و ارزشش کم مي‌شود.» مي‌گفت: «زماني معلم به شاگردش کمک کند که شاگرد قبلاً خودش نهايت تلاشش را کرده باشد و عاجز از حل مسئله باشد.»
همان، صفحه ۶۰

جوان‌ها مديران خوبي هستند
گفت: «براي دبيرخانه شوراي انقلاب آدم معرفي کنيد. جوان باشند و سابقه فعاليت اجتماعي و دانشجويي داشته باشند.» گفتم: «فقط جوان باشند؟» گفت: «بله. يک مدير لايق دوازده ويژگي دارد. از اين دوازده تا، جوان‌ها ده تا را دارند. انرژي دارند، آرمان خواهند، هنوز گرفتار تعارف و زدوبندهاي رايج نشده‌اند و دو کاستي اساسي هم دارند: دانش و تجربه کافي ندارند. اگر بتوانيم اين دو خلأ را پر کنيم، يک عمر خيالمان راحت است.» 
همان، صفحه ۷۰

پرهيز از عوام‌فريبي
گفتم: «الان خانه شمال و جنوب شهر يک قيمت است. شما خانه قلهک را بفروش. برو پايين‌شهر خانه بخر که جلوي شايعه‌ها را هم بگيري.» داشت مسواک مي‌زد. مسواکش را که زد، گفت: «اين مسواک من چند مي‌ارزد؟» گفتم: «هيچي. مسواک مستعمل که قيمتي ندارد.» گفت: «به خدا تمام دنيا اندازه اين مسواک براي من ارزش ندارد. اما اين کار نوعي فريبکاري است. مردم بايد من را همين‌طوري که هستم بپذيرند نه کمتر، نه بيشتر.»    
همان، صفحه ۱۳۷

طرفدار فعاليت اجتماعي خانم‌ها بود
خيلي طرفدار فعاليت اجتماعي خانم‌ها بود. هميشه تشويقمان مي‌کرد که دستکم در جلسه‌هاي سخنراني حاضر باشيم. بچه داشتم؛ يک ساله و دو ساله. باز مي‌گفت مقاله بنويس، ترجمه کن! چند تا مقاله ترجمه کرده بودم و با اسم مستعار توي روزنامه چاپ شده بود. فهميده بود. وقتي آمد خانه روزنامه را نشانم داد، گفت: «حالا شد!»
همان، صفحه ۴۴

جمعه ها براي خانواده
آمده بودند درِ خانه بهشتي که يک مقام سياسي خارجي مي‌خواهد شما را ببيند. گفت: «قراره به فرزندم ديکته بگويم. جمعه‌ام متعلق به خانواده است.» نرفته بود! «بابا آب داد. بنويس پسر بابا!»

بهشتي1

رازهايي از پيام حضرت امام(ره) در پي شهادت آيت ا...بهشتي
بهشتي خاري در چشم دشمنان اسلام بود

«بسم ا... الرحمن الرحيم
انالله و انااليه راجعون
ملتى که براى اقامه عدل اسلامى و اجراى احکام قرآن مجيد و کوتاه کردن دست جنايتکاران ابرقدرت و زيستن با استقلال و آزادى قيام نموده است، خود را براى شهادت و شهيد دادن آماده نموده است و به خود باکى راه نمى‏دهد که دست جنايت ابرقدرت ها از آستين مشتى جنايتکار حرفه‏اى بيرون آيد و بهترين فرزندان راستين او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثى نيست که از مواليان ما که حيات را عقيده و جهاد مى‏دانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزيز خود از آن پاسدارى مى‏کردند، به ملت شهيدپرور ما رسيده است؟ مگر عزت و شرف و ارزش هاى انسانى، گوهرهاى گرانبهايى نيستند که اسلاف صالح اين مکتب، عمر خود و ياران خود را در راه حراست و نگهبانى از آن وقف نمودند؟

منافقان ملت ما را نشناخته اند
ننگتان باد اى تفاله‏هاى شيطان و عارتان باد اى خودفروختگان به جنايتکاران بين المللى که در سوراخ ها خزيده و در مقابل ملتى که در برابر ابرقدرت ها برخاسته است، به خرابکاري هاى جاهلانه پرداخته‏ايد. عيب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوى آن و نه از ملت مسلمان و انگيزه فداکارى او اطلاعى داريد. شما ملتى را که براى سقوط رژيم پليد پهلوى و رها شدن از اسارت شيطان بزرگ، ده ها جوان عزيز خود را فدا کرد و با شجاعت بي مانند ايستاد و خم به ابرو نياورد، نشناخته‏ايد. شما ملتى را که معلولانشان در تخت هاى بيمارستان ها آرزوى شهادت مى‏کنند و ياران را به شهادت دعوت مى‏کنند، نشناخته‏ايد. شما کوردلان با آن که ديده‏ايد با [به] شهادت رساندن شخصيت هاى بزرگ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده‏تر و عزم آنان مصمم‏تر مى‏شود، مى‏خواهيد با به شهادت رساندن عزيزان ما، اين ملت فداکار را از صحنه بيرون کنيد. شما تا توانسته‏ايد به فرزندان اسلام چون شهيد بهشتى و شهداى عزيز مجلس و کابينه با حربه ناسزا و تهمت هاى ناجوانمردانه حمله کرديد که آنها را از ملت جدا کنيد، و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوايى همه‏تان بر سر بازارها زده شد، در سوراخ ها خزيده و دست به جناياتى ابلهانه زده‏ايد که به خيال خام خود ملت شهيدپرور و فداکار را با اين اعمال وحشيانه بترسانيد و نمى‏دانيد که در قاموس شهادت واژه وحشت نيست.

بهشتي خار چشم دشمنان بود
ملت ايران سرافراز است که مردانى را به جامعه تقديم مى‏کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين کرده بودند و دشمنان خلق گروهى را شهيد نمودند که براى مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزيز! اين کوردلان مدعى مجاهدت براى خلق، گروهى را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صديق خلق بودند. گيرم که‏ شما با شهيد بهشتى، که مظلوم زيست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود، دشمنى سرسختانه داشتيد؛ با بيش از هفتاد نفر بي گناه که بسيارى‏شان از بهترين خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند، چه دشمنى داشتيد؟ جز آن که شما با اسم خلق، از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب مى‏باشيد ... اينجانب بار ديگر اين ضايعه عظيم را به حضور بقية ا...- ارواحنا له الفداء- و ملت هاى مظلوم جهان و ملت رزمنده ايران، تبريک و تسليت عرض مى‏کنم. من با بازماندگان شريف و عزيز اين شهدا، در غم و سوگ، شريک و رحمت واسعه خداوند رحمان را براى اين مظلومان و صبر و شکيبايى را براى بازماندگان محترم آنان، از درگاه خداوند متعال، خواستارم. رحمت خدا و درود بى‏پايان ملت بر شهداى انقلاب از 15 خرداد 42 تا 7 تيرماه 60 و سلام و تحيت بر مظلومان جهان و مظلومان ايران در طول تاريخ.
روح ا... الموسوى الخمينى
‏9 تيرماه 1360»
منبع: صحيفه امام(ره)؛ج‏15؛ ص: 1