پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- جواد نوائيان رودسري- حزب توده از ابتداي تأسيس، حزبي وابسته به شوروي بود. با وجود اساسنامه اي که بر اصول ملي و ميهني تأکيد داشت، عمده فعاليت حزبي توده اي ها، بر همراهي با سياست هاي بلوک شرق و حکومت کمونيستي شوروي استوار بود. حزب توده، که عصاره اي از گروه ها و احزاب چپ گراي دوران پهلوي اول، مانند حزب کمونيست ايران و گروه 53 نفر، بود، پس از اشغال ايران، در شهريورماه 1320، همسو با اهداف شوروي در ايران، فعاليت خود را آغاز کرد. توده اي ها در ابتداي فعاليت توانستند اعتماد برخي طبقات محروم جامعه را به دست آورند. شعارهايي مانند برابري، آزادي، دفاع از طبقه زحمتکش و ... براي بسياري از مردم رنج ديده ايران، فريبنده و جذاب بود. با اين حال، ضرباهنگ موفقيت هاي اجتماعي حزب توده، پس از غائله آذربايجان و دفاع توده اي ها از دموکرات هايي که درصدد تجزيه ايران بودند، کُند و سپس متوقف شد. پس از کودتاي 28 مرداد و ممنوعيت فعاليت حزب توده در ايران، سران حزب ناچار شدند تشکيلات خود را به اروپا منتقل کنند. آن ها براي نزديک به 3 دهه، فعاليت هاي حزبي خود را در خارج از ايران ادامه دادند؛ فعاليت هايي که بازتاب چنداني در داخل کشور نداشت و به تدريج در مقابل فعاليت ساير گروه هاي مارکسيستي و نيز نهضت اسلامي مردم ايران، به رهبري امام خميني(ره)، رنگ باخت. با اين حال گروه هاي کوچک و معدودي از فعالان مارکسيست در ايران، همچنان با حزب توده مرتبط بودند. گروه هايي که در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي کوشيدند فعاليت حزب توده در ايران و نفوذ چهار دهه قبل آن را احيا کنند؛ نفوذي که با بي اعتمادي مردم و اقدامات گسترده اطلاعاتي و امنيتي رژيم شاه، عملاً نابود شده بود. برخي از اين گروه ها عبارت بودند از:

گروه نويد:
اين گروه در سال 1353ه.ش، توسط «محمدمهدي پرتوي» با نام مستعار «خسرو» و «رحمان هاتفي» با نام مستعار «حيدر مهرگان» به وجود آمد. گروه نويد در سال 1354ه.ش با مرکز حزب توده در آلمان شرقي تماس گرفت و در زمستان همان سال، نخستين شماره نشريه نويد را منتشر کرد. گروه نويد، پس از انتشار نشريه خود، به مهم ترين سازمان مخفي حزب توده در داخل کشور تبديل شد. اين گروه پس از انقلاب نيز به فعاليت خود ادامه داد و نقش مهمي در فعاليت هاي جاسوسي حزب توده، به نفع شوروي، بازي مي کرد.

گروه منشعب از چريک هاي فدايي خلق: 
گروهي ۱۰ نفره بود که پس از اتخاذ مشي غيرمسلحانه و به اصطلاح «توده اي»، از سازمان چريک هاي فدايي خلق منشعب شد و به حزب توده پيوست. رهبري اين گروه بر عهده «حسين قلمبر» و «فريبرز صالحي» بود. آن ها پس از انقلاب، دفتري در دانشکده فني دانشگاه تهران تأسيس کردند. اين دفتر نخستين محل حضور علني توده اي ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود.

تغيير سياست حزب توده، پس از پيروزي انقلاب
با پيروزي انقلاب اسلامي، حزب توده دست به تغييرات شتابزده در ساختار خود زد. «ايرج اسکندري»، دبير اول حزب، که ظاهراً تمايلات ليبرال مآبانه داشت، جاي خود را به «نورالدين کيانوري» داد. تمايل «کيانوري» به شوروي و سياست هاي آن، مشهور بود. او تلاش کرد با جلب اعتماد برخي نيروهاي مسلمان انقلابي و طرح شعار «جبهه متحد خلق»، خود را همسو با جريان انقلاب و حتي مدافع نظريات امام(ره) نشان دهد؛ اما با فاش شدن ارتباط او با سازمان هاي اطلاعاتي شوروي و فعاليت هاي جاسوسي گسترده، به نفع شوروي در ايران، تمام نقشه هايش نقش بر آب شد. «کيانوري» با استفاده از شبکه گسترده اي که توسط سازمان هاي مخفي حزب توده، مانند «سازمان نويد»، ايجاد شده بود، اطلاعات نظامي و سياسي مورد نياز شوروي را تهيه و ارسال مي کرد. اين در حالي بود که کشور در شرايط جنگي قرار داشت و عملکرد حزب توده، خيانتي آشکار به کشور محسوب مي شد. با کشف شبکه هاي جاسوسي حزب توده و بازداشت سران اين حزب، زواياي ديگري از خيانت هاي توده اي ها آشکار شد. آنچه در پي مي آيد، بخشي از متن بازجويي «محمدمهدي پرتوي»، رئيس تشکيلات مخفي حزب توده و سازمان نويد است که اخيراً، براي نخستين بار، توسط خبرگزاري فارس منتشر شده و نشان دهنده گوشه هايي از فعاليت هاي جاسوسي حزب توده، به نفع شوروي، در ايران است.

«آران» و «حسين»؛ نمايندگان حزبِ برادرِ بزرگ تر!
« سال 58، کيانوري چندين بار روي تهيه اطلاعات و اسناد فني مربوط به ساختمان سلاح هاي آمريکايي اف14، موشک هاي فونيکس و هارپن، به من تاکيد کرد و گفت که به دست آوردن اين اطلاعات اهميت جهاني دارد و در مبارزه تسليحاتي بين دو سيستم (امپرياليسم و سوسياليسم) فوق العاده تاثير خواهدداشت و خلاصه با کلي از اين استدلالات، بر لزوم تلاش در اين زمينه تاکيد بسيار کرد. من مسئله را با بهرام، احمد و هوشنگ، که در آن موقع مسئولين تشکيلات مخفي بودند و زير نظر من کار مي کردند در ميان گذاشتم. بهرام توانست ... تعدادي از کتاب هاي فني را تهيه کند و براي من بياورد که اين ها نزد من ماند تا اين که يک روز، جوانشير[رابط کيانوري] با من قرار خياباني گذاشت (در خيابان وزراي سابق) و بسته حاوي کتاب هاي مذکور را از من گرفت و برد. در آغاز سال 59، يک روز کيانوري، طي يک قرار خياباني، به من گفت که ارتباط با يک نفر «نماينده حزب برادر بزرگ تر، همسايه شمالي» را به من خواهد داد و تاکيد کرد که او در مورد تهيه بقيه اسناد و دفاتر مربوط به همان سلاح هاي آمريکايي با تو صحبت خواهد کرد و تو آنچه را مي خواهد برايش تهيه کن و باز هم همان سفارش ها و توجيهات قبلي را تکرار کرد. من سر قرار رفتم ... و او خود را«آران» معرفي کرد ... پس از آن هم چند نوبت ديگر آران را ديدم. او يکي دوبار مشخصات تايپ  شده کتاب هاي فني را که مي خواست (به زبان انگليسي) به من داد و من هم آنها را به هوشنگ، احمد و افضلي مي دادم که هر کدام را مي توانند تهيه کنند. تعدادي را هوشنگ تهيه کرد که به آران دادم.»

شيوه هاي جاسوسي و پاکت هاي مشکوک
«حسين يک بار چمداني کوچک به من داد که حاوي يک دستگاه عکسبرداري از روي کتاب يا اوراق بود. او گفت براي کم شدن حجم تجهيزات، از روي کتاب هاي فني مذکور عکس بگيريم و فيلم آن را به او بدهيم (چند حلقه فيلم هم داد و گفت اين فيلم ها را در ايران نمي توانند ظاهر کنند). در فاصله اي که من با حسين تماس داشتم، يکي دو بار هم يادداشت دربسته به من داد که به کيانوري بدهم و من هم دادم (از محتواي يادداشت خبري ندارم). يکي دو بار هم کيانوري يادداشتي، در پاکت سربسته، به من داد، که به حسين دادم. از مضمون آن خبري ندارم. در تابستان سال 59، حسين يک راديو (يک راديوي 5 موج عادي و ساخت ژاپن بود)، همراه با متني تايپ شده، حاوي علامت هاي راديويي، به من داد و گفت که راس ساعت 9، به مدت 5 دقيقه، راديو را روي طول موج متوسط (عدد طول موج يادم نيست) روشن کنم و گوش بدهم. او گفت که به عنوان آزمايش، علامتي راديويي ارسال خواهد کرد. قرار بود در صورتي که با من کاري داشته باشند، از اين سيستم براي مطلع کردنم استفاده کنند. از اين سيستم فقط يک بار، آن هم به صورت آزمايشي، استفاده شد. حسين، در مورد اين که فرستنده اين علامت هاي راديويي کجاست، چيزي نگفت؛ اما من تصور مي کنم فرستنده در سفارت شوروي قرار داشته است.»

از رادارهاي ايران چه خبر؟
«در نيمه دوم سال 59 (يا اوايل سال 60)، کيانوري از من خواست که اطلاعاتي درباره سايت هاي رادار، که قبل از انقلاب در اختيار آمريکايي ها بوده است، به دست بياورم و بفهمم که آيا هنوز هم آن سايت ها فعال هستند يا نه؟ من پيگيري اين مسئله را از هوشنگ (شاهرخ جهانگيري) و افضلي خواستم. افضلي اطلاعاتي در اين مورد شفاهاً به من داد که من همانجا يادداشت کردم. يادم هست که افضلي گفت يکي از سايت ها در خوزستان منهدم شده و به تصرف نيروهاي عراقي درآمده است. اين يادداشت ها را به کيانوري دادم.»

اطلاعاتي براي نماينده دوستِ شمالي
«اوايل سال 59، روزي کيانوري با من قراري گذاشت و گفت اين قرار براي نماينده دوستان شمالي ماست (آن طور که او گفت از حزب کمونيست)؛ اين ارتباط را حفظ و اسناد فني درخواست شده را تهيه کنيد و به آنها بدهيد. من سر قرار رفتم (محل قرار جلوي يک کتاب فروشي در انتهاي خيابان ونک بود) و تماس برقرار شد. مأمور شوروي قيافه اي شرقي داشت و به زبان فارسي دست و پا شکسته صحبت مي کرد. او هر بار ليستي از اسناد فني مي آورد و روي تهيه آن ها اصرار مي کرد. بعد از حدود يک ماه و نيم، او گفت که مدت اقامتش در ايران تمام شده است و فرد ديگري، با من تماس خواهد گرفت. من حدود يک ماه بعد با مأمور جديد آشنا شدم. دو يا سه ماه با او ارتباط داشتم. بخشي از اسنادي را که خواسته بود تهيه کردم. يکي دو بار هم کيانوري پاکت پستي سربسته اي به من داد تا به او بدهم. يک بار هم در جريان بازداشت قطب زاده، از من خواست خلاصه اي از جريان را بنويسم و به او بدهم که نوشتم.»