به گزارش پارس،حکایت نقاشی و هنرمندان تجسمی هم از آن قصه های پر غصه روزگار است. تا چند سال پیش که اصلا کسی سراغی از اثر هنری نمی گرفت و اوضاع مالی هنرمندان تجسمی به مرحله بحران رسیده بود. کسی تابلوی نقاشی نمی خرید.از میان مردم هم آنهایی که تابلوی نقاشی دوست داشتند، دست بالا یک اثر کپی ارزان می خریدند و می زدند تنگ دیوار. فقط همان نقاش های قدیمی که از دوره قدیم ثروتی اندوخته بودند و با پول دربار یا ارث و میراث یا با هر روش دیگری توانسته بودند ثروتی بیندوزند ، هنوز نقاشی می کشیدند و جوانترها به کل این دندان لق را کشیده بودند و رفته بودند سراغ یک کار دیگر.
 
وقتی پای دلال ها و مافیا به هنر باز شد
اما از چند سال پیش که حرف حراج کریستی و تهران و فروش آثار هنری و این موارد آمد وسط هنرمندان جان تازه ای گرفتند و به هوای این که لابد قرار است فرجی در کارشان حاصل شود سفت و سخت چسبیدند به کار. دوباره بازار آثار هنری داغ شد و جوانترها آمدند وسط میدان و شروع کردند به خلق آثار هنری غافل از اینکه برایشان کیسه دوخته اند و نه آش عوض شده و نه کاسه.. شاید به همین دلیل هم بود که این دوره جوشش و خلق نقاشی طولی نکشید..
 
اگرچه ظاهر ماجرا رونق در بحث هنر و تجسمی و این قبیل چیزها بود اما واقعیت چیز دیگری بود.چند نفر از افرادی که با دلالی آثار هنری و کارهای دیگری صاحب ثروت هنگفت شده بودند به این فکر افتاده بودند که با یک تصمیم کارشناسی شده وارد گود هنرهای تجسمی شوند. گودی بی رقیب که فضای بکری برای کارکردن داشت و می توانست برای آنها حکم گنج را داشته باشد. حالا آنها وارد این گود شده بودند و توانسته بودند گنج را بیش از آنچه تصور می کردند صاحب شوند.گنجی که حتی صندوقچه اش هم به هنرمندان تجسمی نمی رسید.
 
اهرم فشار و گالری های زنجیره ای
این گروه توانستند با تاسیس چند گالری شبکه ای زنجیره ای و قدرتمند جهت اعمال نفوذ تشکیل دهند.یعنی این مجموعه گالری ها حکم اهرم فشار آنها را داشت. اگر کسی با آنها راه می آمد و آثارش را جهت فروش در حراجی ها با قیمت های بسیار کم و ناعادلانه به آنها می داد در آن گالری ها به او اجازه برپایی نمایشگاه می دادند .اگر هم راه نمی آمد و اثر نمی داد یا معترض می شد به سادگی توسط این شبکه قدرتمند بایکوت می شد.
 
اما این که چرا اصرار داشتند در حراج های خارجی مثل کریستی شرکت کنند و بعد هم دوباره حراج تهران را تقویت کردند هم دلیل مهمی داشت.آنها با یک راهکار ساده می توانستند از طریق حراج ها ثروتشان را چندین برابر کنند.آنها به سرعت شروع به خرید آثار کردند. آثاری که در کنار سایر فعالیت هایشان برای حضور در حراج ها می توانستند روی آن سرمایه گزاری خوبی کنند.
 
چند فرمول ساده
 
روش کار به این صورت بود که مثلا برای همین حراج تهران به سراغ یک هنرمند می رفتند و یک اثر او یا چندین اثرش را یکجا می خریدند.
 
در روش اول اثری را که مثلا هنرمند ۵ میلیون روی آن قیمت گذاشته بود را به قیمت یک میلیون تومان از هنرمند می خریدند .بعد شروع می کردند به مانور رسانه ای و بازاریابی روی این اثر.در نهایت هم همین اثر را در حراج با ترفندهایی که در آن کاملا توانمند هستند به قیمت ۱۰ میلیون تومان می فروشند.یعنی ده برابر پولی که به هنرمند و خالق آن اثر داده بودند.
 
در روش دوم هم مثلا ده اثر از هنرمندی را که مجموعا قیمت بیست میلیون تومان روی آن گذاشته بود را جمعا به قیمت ۵ میلیون می خرند. بعد یکی از این آثار را در نمایشگاه به قیمت ۱۰ میلیون تومان می فروشند.یعنی دو برابر قیمت کل آثار.
 
از سوی دیگر بعد از چهار پنج ماه آثار او را در همان گالری های زنجیره ای که دارند با قیمت مثلا هر تابلو سه چهار میلیون تومان به نمایش می گذارند.
 
کسانی هم که از نمایشگاه بازدید می کنند بی خبر از این بازی وقتی نگاه می کنند می بینند تابلویی که به حراج تهران رفته و در آنجا ده میلیون فروش رفته است حالا با سه چهار میلیون می تواند بخرد و...
تازه اینها فقط دو روش ساده است که این جماعت با آن از بازار نقاشی ثروت زیادی به دست آورده اند.
حالا هم که دیگر همه چیز حرفه ای تر شده است و حتی هنرمندان بقیه رشته ها بی آنکه بدانند این شعبده ها صرفا به خاطر سود کردن و ثروت اندوزی آن گروه است وارد میدان شده اند. به خیال این که دارند به هنرمندان تجسمی کمک کنند هرکدام یک گوشه کار را می گیرند و خبر ندارند که همه چیز به سمت افزوده تر شدن ثروت دلال ها و خصوصا همان گروه اصلی قدرتمند می روند و فقیرتر شدن هنرمندان و خالقان آثار.
*مشرق