به گزارش پارس به نقل از تسنیم مراسم بزرگداشت ارتحال سید آزادگان حجت الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی امروز یکشنبه دهم خرداد ماه با حضور حجت الاسلام ابوترابی نائب رئیس مجلس شورای اسلامی، سردار فضلی جانشین سازمان بسیج مستضعفین و جمعی از آزادگان، بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی، امیر گلفام رئیس بنیاد حفظ آثار ارتش، جمعی از نمایندگان مجلس  و خانواده معظم شهدا و ایثارگران در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد.
سردار فضلی در ابتدای این مراسم گفت: مرحوم ابوترابی که عمر شریفش را وقف انقلاب و اسلام کرد همرزم شهیدان رجایی و بابایی و چمران در عرصه های مختلف بوده اند چه در زمان قبل انقلاب چه مجاهدت های بعد از پیروزی انقلاب تا اسارت. اما بسیار مفید و پر فایده، ارزشمند بود چون اهل عمل به قرآن و احکام الهی بودند امام وقتی می خواهد این آحاد را معرفی کند می گوید انقلاب سه پایه دارد اول قرآن دوم عترت و سوم مردم. اینگونه مردم عمر خود را وقف مردم و انقلاب کرده اند.
وی ادامه داد: تاریخ درمورد آزادگان و شهدای عزیز زنده انقلاب اسلامی خوب داوری می کند. جبهه و در دفاع مقدس که نمیدانم با جانهای مردم چه کرده است چون تها قطعه ای سراغ داریم که به احکام الهی عمل شده است همین دفاع مقدس است. خالق آن همین رزمندگان در رکاب امام هستند در جبهه هم پیشروی داریم هم عقب نشینی، هم اسارت هم شهادت.
جانشین بسیج مستضعفین گفت: روز 25 مرداد سال 69 بود فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه درحال بازدید از لشکر ده سیدالشهدا در پادگان دوکوهه بود. خبر ساعت دو اعلام کرد فردا آزادگان به ایران برمی گردند. برآن شدیم اجازه بگیریم به استقبال آن ها برویم. تعدادی از لشکر سیدالشهدا به همراه مقادیر از امکانات شبانه به قصر شیرین رفتیم. دیدیم مقدمات استقبال در حال فراهم شدن است فرماند هقرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشکر 81 به قصر شیرین آمدند. جلسه ای تشکیل دادند و تقسیم کار کردند. معلوم بود فرصتی برای کار چندان پیدا نکردند. من اعلام آمادگی کردم و مسئول ستونی شدم که می خواست به استقبال آزادگان برود.
سردار فضلی ادامه داد: 18کیلومتر داخل خاک ما بین قصر شیرین و خسروی هنوز عراقی ها بودند قرار شد 50 اتوبوس و 50 آمبولانس برای آوردن آزادگان مهیا باشد. همه چیز ساماندهی شد و به مرز رسیدیم. برای بارگشایی معبر به دنبال تخریب چی بودند قرار بود تشریفات نظامی در قصر شیرین مهیا باشد. گفته شد ما باید اول اسرای عراقی را تحویل بدهیم و بعد در سر پل ذهاب اسرای خودمان را تحویل بگیریم. کلی مذاکره کردیم و مقاومت کردیم تا کمی عراقی ها کوتاه آمدند. گفتند فقط اتوبوس می تواند بیاید. اما ما آمبولانس باید می رفتیم تا برخی آزادگان صدمه دیده را ببریم با کلی بحث، به پنج آمبولانس رضایت دادند.
سردار فضلی تصریح کرد: من گفتم چرا انقدر سخت گیری دارند می کنند که دیدم همه فرماندهان سپاه و فرماندهان نظامی و رزمندگان آمده اند و می گویند هرکس می تواند اتوبوسی را کنترل کند میتواند به عنوان راننده کاروان را همراهی کند. هرکس یک اتوبوس را پذیرفت. در مسیر به مرز خسروی رسیدیم دیدیم عراقی ها در منظریه عراق آن سوی مرز منتظر هستند وقتی در شیب قرار گرفتیم ونزدیک شدیم دیدم خیمه خیلی بزرگی برپاست که از درز خیمه سرهای زیادی بیرون آمده. پرسیدم این ها آزاده های ما نیستند؟ نزدیکتر که شدیم وقتی دوباره آن سرهای بیرون آمده از خیمه را دیدم با تمام قوا گفتم «الله اکبر».
وی افزود: دیدم هزاران عزیز آزاده یک پارچه تکبیر گویان در دشت منظریه الله اکبرشان بلند شد. عراق ما را به خط کرد برای مذاکره آمدیم. به قرارگاه عراقی ها رفتیم. من فرماندهان تیپ ها که همراهمان بودند گفتم برای آزادگان برادری و پدری کنیم و استقبال خوبی صورت دهیم. عراقی ها ما را دائم متفرق می کردند و ما باز صفی را ایجاد می کردیم تا آنها با شکوه سوار اتوبوس شوند.
جانشین سازمان بسیج مستضعفین اظهار داشت: ساحت حدود یک ظهر بود می خواستیم برگردیم در اتوبوسی که بودیم یکی گفت می شود خودتان را معرفی کنی؟ شروع کردم به معرفی. یکی از آزادگان در گوشم گفت خدایی خودت هستی؟ گفتم شک داری؟ گفت به خدا که ما هنوز شک داریم انقدر این خبیث ها در حق ما بد کرده اند که باورمان نمی شود. یواشکی در گوشم گفت من احمد هستم. احمد روزبهانی. گفتم با داود روزبهانی نسبتی داری؟ گفت پسرعموی من است. گفت من در کردستان توسط ضدانقلاب با چند گونی شکر تعویض شدم.
سردار فضلی اد امه داد: به قصر شیرین که نزدیک شدیم به حدی جمعیت برای استقبال از آزاده آمده بود که قابل توصیف نیست خیلی از شخصیت های لشکری و کشوری، خیلی از رزمندگان آمده بودند نه میسر شد که برای تشریفات آزادکان را پیاده کنیم نه شرایط اجازه داد حتی برای نماز ظهر آن ها را پیاده کنیم. همه جا مملو از جمعیت بود. به سرپل ذهاب رسیدیم هزاران قربانی در مسیر برای آزادگان فدا می شد. همه برای استقبال سنگ تمام گذاشتند. به پادگان الله اکبر رسیدیم اذان مغرب و عشا شده بود. تازه آزادگان میخواستند از خودرو پیاده شوند. هرکدام از آزادگان که پیاده میشدند سجده شکر می کردند با آب حرف می زدند می گفتند چندروزی بود که برای ما آب را هم بسته بودند.