پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- نيما احمدپور- اين دگرديسي اعتقادي از آن روي درخور بازخواني است، كه در هر دوره ديگري در تاريخ انقلاب و نظام اسلامي، احتمال وقوع رويدادي چون آن وجود دارد. اين مقال درصدد است كه زمينه‌هاي اين واقعه تاريخي را در روايت يكي از توجيه‌كنندگان كنوني آن بجويد. آقاي لطف‌الله ميثمي از اعضاي سازمان مجاهدين در آن روزگاران، تا هم‌اينك تغيير ايدئولوژي در اين سازمان را امري لاجرم و گريز‌ناپذير مي‌داند! و بر اين باور است كه امكان قرار دادن پايه‌هاي يك گروه مبارزاتي مسلح بر معارف قرآني وجود ندارد! اين مقال ترجيح داده است كه به جاي رجوع به پاره‌اي مستنداتِ مربوط به چهار دهه قبل، منطق اين دگريسي را در سخنان مدافع امروزين آن بجويد. اميد است اين بازخواني تاريخ پژوهان را مفيد و مؤثر افتد.

اختلافات نظري آيت‌الله طالقاني با مهندس بازرگان
بي‌ترديد اولين آبشخور فكري مؤسسان اوليه سازمان مجاهدين خلق، ديدگاه‌هاي قرآني چهره‌هايي چون آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني و مهندس مهدي بازرگان بوده است. با اين همه نمي‌توان از نظر دور داشت كه ديدگاه‌هاي اين دو نيز، كاملاً بر يكديگر منطبق نبوده و از آن گذشته، دگرديسي فكري در سازمان، لزوماً از نتايج ناگزير انديشه‌هاي آنان به شمار نمي‌رود. مهندس لطف‌الله ميثمي در تشريح پاره‌اي از اختلافات نظري ميان طالقاني و بازرگان بر اين باور است:

«آقاي طالقاني هميشه با آقاي بازرگان اختلاف فكري داشتند. مثلاً در زندان بحثي بود در‌باره قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه‌السواء بيننا و بينكم. آقاي بازرگان مي‌گفتند: «تعال يعني بيا»، آقاي طالقاني مي‌گفت: اين فراتر است، يعني انسان به خودش اعتلايي بدهد. يا يك بار در سال 52 در انجمن اسلامي مهندسين، يك نفر آيه ويل‌للمطففين را مطرح مي‌كند و نتيجه مي‌گيرد كه استثمار انسان از انسان ممنوع است، آقاي بازرگان مي‌گويد: اين حرف‌ها را توده‌اي‌ها مي‌زنند! شهيد بهشتي هم آنجا بوده و مي‌گويد: نه، اتفاقاً استدلالي كه آقاي طالقاني در مورد اين آيه كرده، بسيار استدلال قرآني و درستي است و مي‌شود نهي استثمار انسان از انسان را هم از آن نتيجه گرفت. اين اختلافات بوده.» (1)

آغازين بهانه‌هاي تغيير ايدئولوژي!
به گفته لطف‌الله ميثمي، نخستين الهامات براي تشكيل سازمان مجاهدين با رويكرد مبارزات مسلحانه، پس از صدور احكام محكوميت سران نهضت آزادي و از سوي آنان صادر شده است. به‌رغم داستان‌سرايي‌هاي اينگونه، تجويز مبارزات مسلحانه از سوي سران نهضت به ويژه شخص مهندس بازرگان، امري بعيد به نظر مي‌رسد. چه اينكه به‌رغم پيش‌بيني وي در دادگاه مبني بر اينكه «ما آخرين گروهي هستيم كه با حاكميت با زبان قانون سخن مي‌گوييم»، اولاً: نه خود وي در ادامه زندگي سياسي‌اش به مبارزه مسلحانه روي آورد و نه تا پايان حيات با دستاوردهاي فكري و عملي مجاهدين همدلي نشان مي‌داد. با اين همه پاره‌اي از نقل قول‌ها در توجيه شكل‌گيري سازمان پس از محكوميت سران نهضت، بدين قرار است: «در سال 1342سران نهضت‌ آزادي آقايان آيت‌الله طالقاني و مهندس بازرگان و دكتر سحابي و چند نفر ديگر به زندان‌هاي نسبتاً طويل‌المدت محكوم شدند. سال 42 دادگاه اولشان و سال 43 دادگاه دوم آنها بود. آنها پس از محكوميت در زندان قصر بودند. غير از سه نفري كه اشاره كردم، دكتر شيباني، دكتر محمدمهدي جعفري، عباس رادنيا، احمدعلي بابائي، محمد بسته‌نگار، ابوالفضل حكيمي و مهندس سحابي هم بودند كه حدود 12 نفر مي‌شدند. اينها در سال 43 به كميته نهضت آزادي دانشگاه پيام دادند كه شرايط بسيار پيچيده و ادامه نقش‌آفريني در آن، از كشش ما خارج است، بايد مولود جديدي متولد شود كه ما مي‌توانيم فقط رحم آن باشيم. اين پيامي كه از زندان دادند به پيام «مولود رحم» معروف شد. وقتي حنيف‌نژاد در شهريور 42 از زندان قصر آزاد شد، مرحوم بازرگان گفته بود: رفتي بيرون، اين بار ساده نيا، اين‌طوري بيا! و دستش را به شكل كلت كرده بود. مهندس بازرگان در سال 42 جزوه‌اي به نام «كوبا» نوشته بود كه از زندان بيرون داد و ما آن را با تراب حق‌شناس در بيرون چاپ كرديم. به ايشان گفتيم: آقا! اين خيلي تند و انقلابي است! گفت: مبارزه همين است ديگر! كتاب اسلام مكتب مبارزه و مولد را كه مرحوم بازرگان در سال 42 در زندان نوشتند، مي‌تواند ديدگاه‌هاي آن زمان ايشان را نشان بدهد كه خيلي انقلابي فكر مي‌كردند. قبل از آن هم، بيانيه «ديكتاتور خون مي‌ريزد» كه بعد از 15 خرداد نوشته شد و يكي از دلايل محاكمه سران نهضت آزادي بود، هم نشان از رويكرد جديد آقايان داشت. در واقع آن اعلاميه نقطه عطفي بود كه نهضت روحانيت را به حركت‌هاي روشنفكران و نيروهاي مذهبي و ملي پيوند مي‌داد و نشان داد حزبي به نام نهضت آزادي كه بيشتر روشنفكر و تحصيلكرده خارج هستند، نه تنها قيام 15 خرداد را تأييد مي‌كند، بلكه شاه را هم ديكتاتور خطاب و او را خونريز تلقي مي‌كند. اين پيامي كه از زندان قصر آمد، يك پيام جدي بود كه بر اساس آن مي‌بايست مبارزه با انديشه جديدي ادامه پيدا مي‌كرد. خود حنيف‌نژاد بيشتر تعبيرش اين بود كه آقاي طالقاني و مهندس بازرگان و دكتر سحابي نقش آن پيامبر ساموئل را دارند كه دنبال طالوتي هستند كه فرمانده بشود و با سپاه جالوت درگير شود كه اشاره‌اي است به‌ آياتي از سوره بقره كه: الم‌تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم اللّه موتوا ثم احياهم، كه از آن آيه شروع مي‌شود و به: قتل الطاغوت... مي‌رسد. يعني در وضعيت جديد بايد آدم‌هايي باشند كه هم مبارزه را يك علم بدانند و هم قدرت بدني داشته باشند. همان حرفي كه ساموئل به سران ملاء مي‌زند.» (2)

حنيف نژاد اعتقاد داشت: مبارزات قبل از15 خرداد علمي نبوده!
پيدا شدن توجيه براي انشعاب پايه‌گذاران مجاهدين از نهضت آزادي، راه را براي برداشت‌هاي خودبنياد آنان از معارف ديني و مبارزاتي هموار كرد. آنان ديگر خود را در محدوده نهضت آزادي نيز نمي‌ديدند و براي اتخاذ هر رويكردي آزاد بودند: «قاعدتاً همان موقع هم حنيف‌نژاد و ديگران به اين نتيجه رسيده بودند كه مبارزات قبل از 15 خرداد علمي نبوده! مثلاً مي‌گفتيم: مرگ بر اين دولت قانون‌شكن و فكر مي‌كرديم دولت سقوط مي‌كند و اگر مرحوم بازرگان علم را در حد علم‌الاشياء قبول داشت، حالا بايد علم‌الاجتماع هم مطرح مي‌شد. تفاوت مجاهدين با نهضت آزادي در همين بود كه حنيف‌نژاد و يارانش مي‌گفتند: نياز ما فقط علم‌الاشياء نيست، علم‌الاجتماع هم هست، يعني مبارزه بايد علمي باشد و مراحل خاصي را طي كند و تشكيلاتي و سازمان يافته باشد.» (3)

توجيهات تغيير ايدئولوژي!
شايد اولين و بنيادين‌ترين پرسش درباره دگرديسي اعتقادي مجاهدين، سؤال از چرايي آن باشد. مدافعان ديروز و امروز اين رويكرد، سؤالات خود را «مهم» و «جاندار» قلمداد مي‌كنند: «سؤال جانداري بود، هر تفسيري را كه نگاه كنيد، نمي‌توانيد قانع بشويد يعني انسجام ندارد. مثلاً يكي مي‌گويد حروف مقطعه، محكمات است. يكي مي‌گويد احكام عبادي محكمات است، چون فقها روي آيات و احكام شكي ندارند. اگر احكام عبادي، محكمات است، پس صفات خدا مي‌شود متشابه؟» (4)

لطف‌الله ميثمي در توجيه «جاندار»بودن اين پرسش‌ها، به نكاتي اشاره مي‌كند كه سخت سست و بي‌بنياد به نظر مي‌رسد. سخن گفتن از چرايي اين سستي، موكول به مجالي است كه يك گزارش تاريخي قطعاً فاقد آن خواهد بود، با اين همه مروري بر استدلالات كنار گذاردن قرآن، خالي از لطف نيست: «در سال 52 و 53 كه من بيرون بودم، سؤالي مطرح بود كه هنوز هم ادامه دارد. سؤال جانداري است كه هنوز هم پاسخ قانع‌كننده‌اي به آن داده نشده است. در‌باره اينكه بچه‌ها گفتند قرآن راهنماي عمل، بايد گفت كه: عشق آسان نمود اول، ولي افتاد مشكل‌ها! در عمل كه افتادند، ديدند قرآن محكم دارد، متشابه دارد، ناسخ دارد، منسوخ دارد. بعد هم مفسرين مشهور مي‌گويند كه هنوز مرز بين اينها مشخص نشده و در طول تاريخ هم اين مرز، سيال بوده است. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان مي‌گويند درصد زيادي از آيات قرآن، متشابهند كه بايد ايمان داشت و عمل نكرد. محكمات قرآن كه به قول آقاي لاهوتي كه آن موقع مي‌گفت: 30درصد قرآن است و 70 درصدش متشابه است! در‌باره محكمات 16 نظر در الميزان آمده كه محكمات چه هستند؟ البته آقاي جوادي آملي هم نظري را اضافه كرده كه مي‌شود 17 تا. من هم نوارهاي ايشان را گوش داده‌ و هم تفسيرشان را خوانده‌ام. اگر يك سازمان مذهبي بخواهد اين را راهنماي عمل قرار بدهد، بايد خودش را درگير اين مسائل بكند: متشابهات را كه بايد ايمان داشت و عمل نكرد، به محكمات هم كه بايد عمل كرد؛ 17 تا نظر با بنياد متفاوت روي آن هست. اين چه جوري بايد در سازمان عملي شود؟ در يك سازمان مسلحانه، 17 تا انشعاب مسلحانه پيدا مي‌شود! اين است كه آمدند و گفتند آموزش قرآن را متوقف كنيم، چون انسجام را از دست مي‌دهيم! پس با تعطيل آموزش قرآن، سازمان عملاً فعاليت بر مدار دين را تعطيل كرد. از اين رو دوگانه مجاهدين ماركسيست شده و ماركسيست نشده، بي‌مبناست... شما بايد شرايط آن دوره را درك كنيد. آنها مي‌گفتند ما حالا داريم با شاه و دربار و صهيونيسم درگير مي‌شويم و ديگر نمي‌توانيم در درون خودمان هم اختلاف درست كنيم. اين سؤال همين‌طور باقي بود. ما هم وقتي به زندان رفتيم، تمام مدت روي اين مسئله كار كرديم. آقاي طالقاني هم در تفسير سوره آل‌عمران بحث كردند. ما آمديم بيرون و در اين 30 سال گذشته، واقعاً همه عمرم را روي اين مطلب گذاشته‌ام. چندين بار در‌باره محكمات و متشابهات قرآني رساله نوشتم و در 100 نسخه و 200 نسخه تكثير كرديم و در اختيار صاحب‌نظران قرار داديم. به حوزه رفتيم و آقاي محقق داماد و آقاي معرفت كنگره‌اي در‌باره محكمات و متشابهات گذاشتند. ما رفتيم آنجا و صحبت كرديم.»‌(5)

مسعود رجوي و «ديناميسم قرآن!»
همانگونه كه اشارت رفت، رهبران مجاهدين پس از جدايي از نهضت آزادي، به طور كلي راه تفسير و تأويل و حتي طرد و تخطئه معارف ديني و آيات قرآني را به روي خود گشوده ديدند و هريك به تغيير ايدئولوژي، جنبه‌اي متفاوت بخشيدند. كار به جايي رسيد كه مسعود رجوي با انتشار جزوه‌اي به نام«ديناميسم قرآن»، بسياري از دوستان سابق خود را شگفت‌زده ساخت: «مسعود رجوي در سال 51 در زندان قصر يك كاري كرد به نام «ديناميسم قرآن.» ما اين را به زندان شيراز برديم و مهندس سحابي خواند و گفت: خيلي جرئت مي‌خواهد كه كسي اين تقسيم‌بندي را بكند! به هرحال زيربنا را گرفته بود محكمات و روبنا را هم متشابهات. اين چيزي نبود كه ما مي‌خواستيم، ولي كار گستاخانه‌اي بود. يكي با كليد فهم ارسطويي به سراغ قرآن مي‌رود، يكي با كليد فهم ديالكتيكي، يكي با كليد فهم هرمنوتيكي كه اين درست نيست. در فهم قرآن بايد از راه خود قرآن برويم.» (6)

امام خميني و ماجراي تغيير ايدئولوژي!
داستان مواجهه امام خميني با برون‌داد فكري مجاهدين در نجف، آشكارتر از آن است كه قابل انكار باشد. با اين همه از اين ملاقات كه طي آن حسين روحاني و تراب حق‌شناس جزوات سازمان را براي مطالعه به امام تحويل دادند، رواياتي متفاوت نقل مي‌شود. روايت لطف‌الله ميثمي از نحوه برخورد امام با فرآورده‌هاي فكري مجاهدين نيز، خواندني و درس‌آموز است: «داستان از اين قرار است كه دوستان كتاب‌هاي مجاهدين را مي‌برند به نجف و به امام مي‌دهند. بعد مرحوم امام اينها را مي‌خوانند و مي‌گويند: از توي اينها معاد در‌نمي‌آيد! بچه‌ها مي‌گويند: كتاب راه انبيا، راه بشر الهام گرفته از كتاب‌هاي بازرگان است. ايشان مي‌گويند: آن كتاب را بياوريد من بخوانم. كتاب راه طي شده را مي‌برند. مي‌گويند: حروف اين كتاب ريز است، چاپ درشت اين را بياوريد! چاپ درشت كتاب را مي‌برند. امام مي‌خوانند و مي‌گويند: از توي اين هم معاد در‌نمي‌آيد! صحبت‌ها در اين حد بوده، اما اينكه اشكالش چيست چيزي نگفته‌اند. براي خود من، اين قضيه سؤال بود و مي‌گفتم اگر امام ديده بودند كه حاملان اين جزوه‌ها قرآن و نهج‌البلاغه را حفظ هستند، پس اين يك رشد قرآني براي نسل جوان بوده است. خود ما مي‌رفتيم كوه و يك قرآن كوچك داشتيم و دائماً حفظ مي‌كرديم. سوره‌هاي آل‌عمران، يوسف و... را حفظ مي‌كرديم. مرحوم امام با پديده جديدي روبه‌رو بودند كه اينها از يك سو قرآن را حفظ هستند و از سوي ديگر، افكار متفاوتي را عرضه مي‌كنند، لذا به ياد يك موجود منافق مي‌افتند! من نمي‌دانم و در اين حالت امام مانده‌‌ام كه چرا در مورد آن بچه‌ها چنين تصوري داشتند، حنيف‌نژاد واقعاً رشد قرآني اعضا را بالا برد و اعتلا داد. نهج‌البلاغه در كتابخانه‌ها خاك مي‌خورد و بالاخره در سازمان بود كه رونق پيدا كرد. همه بچه‌ها هم كه منافق نبودند. خوب بود كه امام در آن موقع نظرشان را اعلام مي‌كردند و مي‌گفتند كه اين سازمان به چه دلايلي منحرف است. بسياري از بچه‌هاي صادق و مذهبي سازمان اگر نظر امام را مي‌دانستند، اين گفته را مي‌گرفتند و روي آن كار مي‌كردند.» (7)

آيت‌الله طالقاني و ماجراي تغيير ايدئولوژي!
لطف‌الله ميثمي در‌باره موضع آيت‌الله طالقاني در مواجهه با پديده تغيير ايدئولوژي، توصيفي غريب به دست مي‌دهد:

«ايشان معتقد بود كه جمعي از آدم‌هاي خوش‌نيت و صادق كه گل سرسبد جامعه هستند، با مشكلاتي روبه‌رو شده‌اند! اين مشكلات فكري را بايد حل كرد. ديدگاه ايشان اين‌طوري بوده!‌» (8)

اين توصيف عجيب در حالي صورت مي‌گيرد كه هم‌مسلكان ميثمي در آن روزگار، آيت‌الله طالقاني را به بيرون از شهر تهران بردند و وي را تهديد كردند كه در صورت ايستادگي در برابر تغييرات كشته خواهد شد! با اين همه آقاي ميثمي در جاي ديگري از گفته‌هاي خويش به آنچه آيت‌الله در‌باره «برگشيدگان تغيير ايدئولوژي» در سال 58 بيان داشته است، اشاراتي دارد: «در ماه‌هاي اول سال 58، رجوي در يكي از محافل گفته بود كه آقا در سه مورد موي دماغ شده! يكي اينكه رهبري امام را قبول دارد، ولي ما روي اين قضيه، حرف داريم. دوم اينكه مي‌گويد اگر لازم باشد من و امام سوار تانك مي‌شويم و مي‌رويم و در كردستان مي‌جنگيم، درحالي كه ما با كردها اتحاد استراتژيك داريم. يكي هم سر ماركسيست‌هاست كه ايشان در خطبه‌هاي نمازش گفت مگر اينها دست‌هايشان پينه‌زده كه متولي كارگرها شده‌اند؟ درحالي كه ما با ماركسيست‌ها اتحاد استراتژيك داريم... آخرين ملاقات من با ايشان يك ماهي قبل از فوت ايشان بود. يادم هست ماه رمضان و نزديك افطار بود. در آنجا گفتند: مجاهدين مي‌خواهند ريش مرا بگيرند و دنبال خودشان بكشند! اينها اگر اسلامي عمل كنند، همه ما حمايتشان مي‌كنيم، همه نگراني من از اين بابت است كه اينها دو باره به خانه‌هاي تيميشان برگردند.» (9)

و كلام آخر
همانگونه كه در صدرِ اين مقال اشارت رفت، اين نوشتار تنها هدف عبرت‌آموزي از يك رويداد تاريخي و نشان دادن علايم يك بيماري وخيم اعتقادي را مي‌جويد. سست پايگي اعتقادي، موجب بدعت‌ها و تفسير‌هاي خود‌‌بنياد از معارف آن مي‌شود و نهايتاً حاملان اين تفاسير را به سرمنزل «ارتداد» سوق مي‌دهد و حكايت همچنان باقي است...

تمامي مستندات، از گفت‌وشنود آقاي لطف‌الله ميثمي با كتاب ماه فرهنگي- تاريخي يادآور ويژه‌نامه آيت‌الله طالقاني برگرفته شده است.