با همه ی دلتنگی ها در جمع شهدای گمنام حیران و غمگین می چرخید در حالیکه عکس فرزندش در دستهایش .

 خادمان شهدا میگفتند مادر اینها شهدای گمنام هستند و بی نشان .

 اما تلاش مادر بیشتر و بیشتر میشد .

و باز هم تکرار می کردند خادمان شهدا حرف هایشان را . مادر اینها شهدای گمنام هستند .

مادر به حرف می آید و می گوید شما که مادر نیستید نمیتوانید مرا درک کنید مادر عطر وجود فرزندش را حس میکند حتی اگر نشانی نداشته باشد . من فرزندم را میشناسم. به آخرین تابوت می رسد و بعد می خنددو لبخندی از شوق می زند . تناقض رفتاری مادر موجب کنجکاوی خادمان می شود.علت لبخند را جویا می شوند .مادر می گوید خیالم را حت شد که فرزندم در جمع این شهدا نیست . این یعنی که خانم فاطمه الزهرا (س) برای فرزندم مادری میکند . خیالم راحت شد.

هدیه به روح مادران شهدای گمنام