من یک بسیجی ام 

هر وقت صحبت مي كرد فكر ميكرديم روحانيه

مي گفت : نه من يه بسيجی ام !

هروقت كار ميكرد ، فكر ميكرديم مهندس يا استاكاره

میگفت : نه من يه بسيجی ام

هروقت به زخمي ها كمك مي كرد فكر ميكرديم دكتره

می گفت : نه من يه بسيجی ام !

به روز زاغ سياهش رو زديم و تو جلسه ستاد پيداش كرديم لباس سبز با آرم سپاه تنش بود .گفتيم ديگه لو رفتی ، تو يه سپاهي هستي !

گفت : نه من يه بسيجي ام !   

هدیه به روح بلند شهید مهدی باکری