در چهار پرده 
پرده اول:
یک قطعه زمین داشت. بعد از یک سال که بهش سرکشی کرد، یک نفر توی آن خانه ساخته بود و ساکن شده بود. وقتی فهمید طرف جهادی است، گفت: کارش اشتباه بوده، ولی حتماً احتیاجش بیش تر بوده؛ من زمینم رو بخشیدم.

پرده دوم: گفت: من توی دنیا از یک چیز خیلی لذّت می برم و اون رو مدیون پدر و مادر هستم؛ می دونی چیه؟ گفتم: نه، چی می تونه باشه؟ گفت: از اسم خودم. هر وقت اسم خودم رو می شنوم، یا زمانی که کسی من رو به این اسم صدا می زنه، خیلی لذّت می برم.

پرده سوم: به اسم شهید دقت کردی؟ چه ترکیب قشنگی محمد.....نشانده ی راه ، حسین....اندام گلگونش یوسف....پاکیش، الله.....

پرده چهارم: خواب دیده بودم شهید می شود. بعد از 15 روز دیدمش. از موتور پیاده شد و گفت: شاید دیگه هم دیگر رو ندیدیم؛ کاری ندارید؟ من دارم می رم. گفتم: از تو بعیده. تو که اهل این حرف ها نبودی.

آرام گفت: به خدا قسم دو ساله که به خاطر رفاقت با شماها موندم. بعد از شهادت اکبر، این دو سال رو فقط به هوای شما صبر کردم؛ بیش از این ظلمه که بمونم؛ انصاف بده. اون طرف خیلی ها منتظرم هستند.

شهید محمد حسین یوسف اللهی جانشین واحد اطلاعات وعملیات لشگر ثارالله