اوتیت من شرف الجمال فنوناً/ و لقد فتنت بها القلوب فتوناً

قد کوّنت للحسن فیک جواهر/ فیها دعیت الجوهر المکنوناً

یا من اعار الظبّی فی فلواته/ للحسن جیداً سامیاً و جفوناً

انظر الی جسمی التحیل و کیف قد/ اجریت من دمع العیون عیوناً

سهرت عینی فی هواک صیابة/ و ملئت قلبی لوعة و جنوناً


از شرف جمال و زیبائی، فنونی داده شده‏ ای/ که دلها را به آن فنون مفتون کرده‏ ای

گوهرهایی برای نیکوئی در تو هستی پیدا کرده/ که در آن گوهر مکنونی پنهان است

ای کسی که عاریه داده‏ ای به آهوهای بیابانها/ گردن بلند و چشمهای نیکوئی برای زیبائی

 به جسم ضعیف من نگاه کن و ببین که/ چگونه از اشک چشمان خود چشمه‏ هائی جاری کرده ‏ام

بیدار داشتم چشم خود را در هوای تو/ و پر کردم دل خود را از سوزش دیوانه بودن در عشق تو
 
منبع: کتاب جنة العاصمة