از وقتی‌که خبر کاندیداتوری دختر حاج قاسم سلیمانی در انتخابات شورای شهر تهران رسانه‌ای شده، موافقان و مخالفان زیادی به آن پرداخته‌اند. برخی انتقادات ناظر به اصل نامزد شدن خانم سلیمانی و برخی نیز متمرکز بر قرارگیری ایشان در یکی از فهرست‌های انتخاباتی است. سعی دارم بدون موضع‌گیری و صرفا از باب انصاف و اعتدال، نکاتی را به عرض برسانم:
یک. برای چند لحظه فرض کنید که فرزند حاج قاسم سلیمانی هستید. احتمالا می‌توانید تصور کنید که از ابتدای کودکی و زمانی که به خاطر دارید، هیچ‌وقت پدر را یک دل سیر ندیده‌اید. پدر همیشه مشغول دفاع از آیین و سرزمین مردم ایران بوده و بعد از جنگ تحمیلی نیز، درگیر نبردی پیچیده‌تر شده است. احتمالا آرزوی سفر دسته‌جمعی به دلتان مانده، پدر هرگز فرصت نداشته به مدرسه فرزندش بیاید و اگر هم در تهران حضورداشته، آن‌قدر مسئولیت و دغدغه داشته که تنها به بوییدن عطر حضورش اکتفا کرده‌اید. 
در یک دهه اخیر هم که پدر، پای ثابت و خط مقدم نبرد کفر و ایمان در سرتاسر بلاد اسلامی بوده و دغدغه دوری و ندیدنش، هرچند کم نیست اما در برابر اضطراب ناشی از خطراتی که هرروز و هر شب او را تهدید می‌کرده، قابل‌چشم‌پوشی بوده است. فرض کنید پدرتان به سفری چندروزه رفته و هرلحظه نگرانید برایش اتفاقی بیفتد. حالت این چند روز را به چند سال و حتی چند دهه تعمیم دهید، آیا می‌توانید تصور کنید فرزند حاج قاسم بودن یعنی چه؟!
از این فضا بگذریم. در تمام این سال‌ها که شرح آن رفت، هرچقدر هم که فعال و باانگیزه و بااستعداد بوده باشید، هرگز به خود اجازه نداده‌اید که جایی از بازار بزرگ سیاست و اقتصاد و جامعه، برای خودتان دکان کوچکی بازکنید و فکر و ایده خود را عرضه کنید، مبادا که کار و اهداف پدر آسیب ببیند و به سوءاستفاده از موقعیت پدر متهم شوید. وقتی سی‌وچند سالتان شده، پدر نهایتا به آرزویش می‌رسد و شهید می‌شود و به‌حق هم، برای تمام آحاد ملت اسطوره می‌شود، آیا بازهم نباید حق داشته باشید به عرصه‌هایی که به آن‌ها علاقه‌مندید ورود کنید؟ ممکن است فرزند حاج قاسم بخواهد به هنر، فرهنگ، مسائل جامعه یا سیاست ورود کند. در زمان حیات پدر که چنین اجازه‌ای نداشته، آیا پس از شهادت او نیز نباید چنین جوازی داشته باشد و صرفا به این دلیل که دختر حاج قاسم بوده، تا آخر عمر از فعالیت‌های اجتماعی محروم شود؟درواقع استدلال اول آن است که اگر از زاویه نگاه خانواده شهید به مسئله نگاه کنیم، آن‌ها چه زمانی می‌توانند وارد فعالیت سیاسی شوند؟ حالا این‌که جامعه علاقه‌مند است که به‌حق، از سردار سلیمانی اسطوره بسازد، آیا منطق درستی است که خانواده او چنین ظلمی ببینند؟ ثانیا این محدودیت تا چند سال باید ادامه پیدا کند و خواهران و برادران دیگر نرجس سلیمانی و سایر فرزندان شهدای نامدار، تا چه زمانی باید از حق طبیعی خود محروم باشند؟ آیا این ظلم به خانواده شهدا نیست؟
دو. استدلال دوم از نگاه جامعه است. خانم نرجس سلیمانی فرزند ارشد حاج قاسم و تقریبا چهل‌ساله است و فرزند  نوجوان دارد. او علاوه بر دختر حاج قاسم بودن، فرزند جامعه ماست، حقوق و علوم سیاسی خوانده، فعال اجتماعی است و تا آنجا که مطلع شده‌ام خوش‌فکر و ایده پرداز و خوش‌سخن است. چرا باید جامعه از خدمات چنین فردی فقط به این دلیل که او فرزند سردار سلیمانی است محروم باشد؟ هرچند حاج قاسم سیدالشهدای مقاومت است، اما جامعه ما اسطوره‌های دیگری هم دارد که فرزندان و بستگان آن‌ها در میان ما زندگی می‌کنند، آیا جامعه باید از خدمات همه آن‌ها نیز محروم باشد؟ جامعه بابت یکایک افراد هزینه کرده و باید از خدمات آن‌ها بهره‌مند باشد. ضمن آن‌که خانم نرجس سلیمانی، تربیت‌شده آن پدر است و خون سلیمانی در رگ‌های اوست و باید به او فرصت داد.
سه. نکته سوم، پیرامون توهین‌ها و حتی نقدهای تند به این تصمیم خانم سلیمانی است. خوب است که ما هم مثل برخی قدیمی‌ها، برای خانواده شهدا حرمت خاص قائل شویم، اگر به تصمیمشان انتقاد داریم فقط به گوش خودشان برسانیم و کار را به رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نکشانیم و اگر هم به آن‌ها دسترسی نداریم، از کنار مسئله عبور کنیم. بدانیم آنچه از افشاگری و سرگشاده نویسی در عالم سیاست معمول است، در مورد خانواده شهدا مقبول نیست. به خاطر بیاوریم که خود حاج قاسم در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «به فرزندان شهدا…به چشم ادب و احترام بنگرید. همان‌گونه که از فرزندان خود با اغماض می‌گذرید، آن‌ها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید.» حالا ممکن است تصمیم کسی این باشد که به دختر سردار سلیمانی رأی ندهد، خب رأی ندهد و اشکالی هم ندارد ولی مگر کسی حق دارد به خانم سلیمانی و تصمیمش توهین کند؟ ما در پیشگاه خدا و در پیشگاه سیدالشهدای مقاومت مسئول و پاسخگوییم. فرض کنید فردا با حاج قاسم روبه رو شویم. آن سردار باغیرتی که حتی تحمل نمی‌کرد که یک دختر ایزدی در کشور همسایه یا در دوردست‌ترین نقاط سرزمین‌های اسلامی در یمن و سوریه مورد کمترین آسیب جسمی یا روحی قرار گیرد، آیا راضی خواهد بود که دخترش این‌چنین مورد تاخت‌وتاز رسانه‌ای قرار گیرد؟
چهار. همسر شهید رضایی نژاد هم در این باب مطلبی نوشته‌اند که خواندنی است. خلاصه‌اش این است که ما به‌واسطه خانواده شهید بودن در دوران حیات شهید به‌اندازه کافی سختی و محرومیت کشیده‌ایم و چرا باید پس از شهادت او چند برابر محرومیت بکشیم. ما مانند هر فرد معمولی، حق‌داریم به هر حوزه‌ای که علاقه‌مندیم بپردازیم و حتی به سیاست ورود کنیم. جامعه هم باید این تفکیک را بین آن اسطوره و خانواده‌اش قائل باشد و کارهای خانواده را به نام شهید ننویسد. پدر نرجس سلیمانی شهید شده، حق فعالیت و زندگی و کنش اجتماعی که از او سلب نشده است. نرجس سلیمانی پس از شهادت پدر دو سال صبر کرده، آیا باید تا آخر عمر صبر کند؟
پنج. استدلال دیگر آن است که دختر سردار سلیمانی، به‌واسطه شهرت و محبوبیت پدرش در یک جایگاه مدیریتی و انتصابی که قرار نگرفته است که بخواهیم بپرسیم از کجا معلوم است که شایسته باشند و مشروعیتشان از کجا آمده است. ایشان با شجاعت، خود را در معرض رأی مردم گذاشته‌اند، اگر جامعه به او رأی ندهد که اتفاقی نیفتاده و او مسئولیتی پیدا نمی‌کند و اگر هم جامعه او را انتخاب کند، رأی مردم مشروعیت دهنده است و این خاصیت ذاتی مردم‌سالاری است.
شش. بند ششم ایجابی و در باب صلاحیت نرجس سلیمانی است. او فرزند ارشد حاج قاسم است و از منظر سن و سال، جاافتاده است و فرزند نوجوان دارد. بنیان‌گذار یک موسسه حقوقی بوده و پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی است که از حوزه‌های تخصصی مرتبط با مدیریت شهری محسوب می‌شود. او به‌واسطه موقعیتی که دارد می‌تواند صدای برخی از طیف‌های اجتماع باشد. او در حوزه بانوان و مناسب‌سازی شهر برای آنان، در حوزه آسیب‌های اجتماعی و در حوزه مسائل مرتبط با خانواده شهدا و ایثارگران می‌تواند حرف برای گفتن داشته باشد و یکی از ۲۱ نماینده مردم تهران در تصمیمات شهری باشد.
هفت. اصل حرف آن است که خودتان را جای نرجس سلیمانی بگذارید. شهرت و محبوبیت و اسطوره بودن پدر نباید باعث شود که یک‌عمر در خانه بنشینیم و اگر فرصتی برای فعالیت پیش آمد که آن فرصت هم انتخابی است و نه انتصابی، کناره بگیریم و تنها به حضور در برخی جلسه‌های تشریفاتی و تقدیر از خانواده‌های شهدا اکتفا کنیم. نیاز نیست ما به‌عنوان دوستدار شهدا، خانواده آن‌ها را در مضیقه بگذاریم. ما وظیفه‌داریم آن‌ها را تکریم کنیم و آن‌ها هم حتما صلاح خودشان را بهتر می‌فهمند. این استدلال هم که ممکن است فعالیت وابستگان شهید به جایگاه شهید آسیب بزند از اساس درست نیست. بسیاری از فرزندان شهدای نامدار بعدها وارد فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی شدند و حتی برخی در مسیرهایی حرکت کردند که ممکن است به‌زعم عموم درست نباشد. آیا جایگاه آن شهدا آسیب دید؟ مگر مهندس چمران که برادر شهید چمران است، سه دوره رئیس شورای شهر تهران نبوده؟ فارغ از آن‌که او از رئوسای قبل و بعد از خود با اختلاف بهتر عمل کرده، آیا اگر در کارش نقصانی وجود داشت، جایگاه شهید آسیب می‌دید؟ مگر فعالیت سیاسی فرزندان شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید تندگویان به جایگاه آن شهدای والامقام آسیبی وارد کرده است. همه مردم این تفکیک را بین قداست شهید و فعالیت سیاسی و اجتماعی خانواده او قائل‌اند و داشتن این دلسوزی بی‌مورد است.