به گزارش پارس ، به نقل ازفارس، دوران محمد مرسی را باید دوران اوج گیری اختلاف و جدایی مصر و سوریه از یکدیگر تلقی کرد. شاید در هیچ برهه ای از برهه های تاریخ معاصر جهان عرب، دمشق و قاهره تا این حد از یکدیگر دور نمانده بودند.

وقتی محمد مرسی برای تحویل ریاست جنبش عدم تعهد به تهران آمد، تندترین سخنان او نه متوجه اسرائیل، بلکه متوجه حاکمان سوریه بود و گروه نمایندگی سوریه نیز در پی شنیدن سخنان تند او، جلسه را ترک کردند. وقتی مرسی از قدرت برکنار شد، شاید تندترین سخنان در استقبال از این واقعه، از سوی رئیس جمهور سوریه صادر شد.

اما علی رغم این تندی ها، تاریخ گواهی می دهد که پیوندهای تاریخی بین سوریه و مصر بیش از آن بوده است که امروز به نظر می رسد. مصر و سوریه، دو پایگاه بزرگ جنبش های روشنفکری در جهان عرب بوده اند و بالاخص عقاید « پان عربیستی» در این دو کشور ریشه دوانده است. در شرایطی که غالب کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس از نظر تولید اندیشه نوعی رکود تاریخی را تجربه می کردند، اندیشمندان در مصر و سوریه فعال تر از تمام نقاط جهان عرب بودند.

* آرمان اتحاد عرب و « جمهوری عربی متحده»

آرمان اتحاد عربی، زمانی در جوامع عرب نشو و نما کرد که بریتانیا و فرانسه در « پیمان سایکس – پیکو» عملا در حال تقسیم سرزمین های عربی بودند. دوران جنگ جهانی اول و پایان یافتن عمر امپراتوری عثمانی که روزگاری تا قلب اروپا هم پیش رفته بود، روزگاری بود که در آن اعراب به رهبری « شریف حسین» ، حاکم مکه، رویای اتحاد عربی را در سر می پروراندند.

اما پایان جنگ اول جهانی، آب سردی بر سر تمام رویاهای مربوط به اتحاد اعراب ریخت. آنچه امروز در چارچوب اتحادیه عرب می بینیم، به خوبی بیانگر به هدر رفتن این رویای اعراب است چون هیچ بویی از اتحاد ندارد.

دو کشوری که در یک تجربه بی نظیر در تاریخ جهان عرب، تلاش کردند تا گامی در راستای رویای اتحاد بردارند، مصر و سوریه بودند. سال ۱۹۵۸، سالی بود که سوریه و مصر با اعلام اتحاد، عملا به کشوری واحد تبدیل شدند و معاهده آن نیز توسط « شکری القوتلی» ، رئیس جمهور سوریه و « جمال عبدالناصر» ، رئیس جمهور مصر به امضا رسید.

دوران ۳ ساله این اتحاد، نه همراه با برابری دو کشور بلکه همراه با تفوق کامل مصری ها بود. موفقیت سیاسی عبدالناصر در جنگ ۱۹۵۶ و ملی شدن کانال سوئز باعث شده بود که در تمام جهان عرب، عبدالناصر هم آوردی نداشته باشد. نوع رفتار تحقیرآمیز ناصر با سوری ها باعث رنجش روشنفکران سوری و ارتش این کشور شد و سرانجام یک کودتای نظامی در سال ۱۹۶۱، به اتحاد مصر و سوریه پایان داد.

اگر چه جمهوری متحده عربی عملا در سال ۱۹۶۱ فروپاشید اما اتحاد بین مصر و سوریه با این جدایی از بین نرفت. هر دو کشور در اردوگاه بلوک شرق بودند و هر دو در جنگ ۱۹۶۷ با اسرائیل در یک جبهه جنگیدند و هر دو با هم متحمل شکستی سخت شدند؛ مصر سینا را از دست داد و سوریه، بلندی های جولان را.

در جنگ ۱۹۷۳ نیز مصر و سوریه در یک جبهه بودند اما « انور سادات» خیلی زود پشت سوریه را خالی کرد و اگر دخالت شوروی نبود، شاید حتی دمشق هم از دست می رفت، منتها وقتی تلفن قرمز کاخ سفید زنگ خورد، سران واشنگتن فهمیدند که باید دستور توقف پیش روی اسرائیل را صادر کنند.

یکی دیگر از علل اتحاد و نزدیکی سیاسی سوریه و مصر، پان عربیسم و ضدیت با دشمنی مشترک به نام « اخوان المسلمین» بود. اخوان السلمین از یک سو با ایدئولوژی پان عربیستی مخالف بود و از سوی دیگر با شرق گرایی پان عرب ها. حتی برخی متفکرین طرفدار شوروی در آن روزگار، این جنبش را ابزار دست بلوک غرب می دانستند.

در مصر، جدی ترین تقابل ها در دوران ناصر و سادات رخ داد. گفته می شد اخوان قصد کشتن عبدالناصر را داشته است و در دوران وی، غیرقانونی اعلام شده بود. خالد اسلامبولی، کسی که سادات را پس از صلح با اسرائیل به قتل رساند نیز از اعضای جنبش اخوان المسلمین محسوب می شد.

در سوریه نیز تقابل جدی بین اخوان المسلمین و حزب بعث این کشور جریان داشت. در جریان درگیری های ۱۹۸۲ بین نیروهای اخوان المسلمین و ارتش سوریه در دو شهر حمص و حما، بیش از ۲۰ هزار طرفدار اخوان المسلمین ظرف مدت زمانی در حدود ۳ هفته کشته شدند.

* ریشه های بر هم خوردن روابط مصر و سوریه

شاید یکی از کسانی که به طور غیرمستقیم نقشی به سزا در تخریب روابط مصر و سوریه داشت، شاه سابق ایران، محمدرضا پهلوی بود. وی در راستای دیپلماسی کیسینجری نقش میانجی بین مصر و بلوک غرب را بازی کرد و با ارسال دادن نفت به اسرائیل، تل آویو را قانع کرد که دست از نفت شبه جزیره سینا بشوید و آن را به مصری ها بازپس دهد.

بهبود روابط مصر با بلوک غرب و پیمان کمپ دیوید، مصر را از جهان عرب جدا کرد و بالاخص رابطه مصر و سوریه را به سمت تیرگی برد.

مصری ها و سوری ها از این پس نمایندگان دو قطب معارض در نظام بین المللی محسوب می شدند و طبعا روابط آنها نیز تابع همین امر بود.

یکی دیگر از ریشه های اختلاف سوریه با مصر بلکه با تمام اعراب، جنگ داخلی لبنان بود. ورود نیروهای نظامی سوریه به لبنان به تقاضای رئیس جمهور مسیحی این کشور، امری بود که خشم بسیاری از اعراب را برانگیخت.

امر دیگری که سوریه و مصر را در برابر هم قرار می داد، جنگ عراق علیه ایران بود. سوریه از ایران حمایت می کرد و مصر از عراق. نه تنها مصر، اکثر کشورهای عربی از عراق حمایت می کردند. برای بازپس گیری شبه جزیره فاو، نیروهای ارتش مصر مدت ها در حال آموزش دادن نیروهای عراقی بودند و شرایط فاو را برای آنها شبیه سازی می کردند.

معاصرترین عامل اختلاف مصر و سوریه، مساله محور مقاومت بود. در حالی که حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر متحد اسرائیل در منطقه محسوب می شد، سوریه با پیوستن به محور مقاومت عملا در برابر مصر قرار می گرفت.

* مرسی و ریشه اخوانی اختلافات

اما اصلی ترین علت گفتمان تند مرسی علیه سوریه، همان ریشه اخوانی وی بود. در بحران سوریه که از سال ۲۰۱۱ آغاز شده است، نقش اخوان المسلمین علیه حکومت سوریه امری مشهود است و این بهترین فرصت برای مرسی بود تا تندترین ادبیات را علیه دشمن تاریخی اخوان المسلمین به کار برد.

مرسی در ادبیات خود علیه سوریه تقریبا هیچ تفاوتی بین سوریه و اسرائیل قائل نبود، بلکه ادبیاتش علیه اسد تندتر از ادبیات وی علیه اسرائیل بود.

محمد مرسی پذیرفته بود که باید با کمپ دیوید کنار آید چون به کمک های اقتصادی ایالات متحده نیازمند است اما دلیلی نداشت که در خصوص دشمن دیگر تاریخی خود یعنی خاندان اسد هم همین برداشت را داشته باشد.

با این همه، با برکناری مرسی و قدرت گرفتن دوباره نظامیان در مصر، این امکان وجود دارد که باز هم روابط مصر و سوریه با توجه به ریشه های تاریخیش رو به بهبود گذارد، هرچند که شرایط بحران سوریه متغیری کاملا تعیین کننده در این فقره خواهد بود.