به گزارش پارس به نقل از فارس، چند روزی بود که خبری مبنی بر انتقال قدرت از « شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی» ، امیر قطر به فرزند ۳۳ ساله اش « شیخ تمیم بن حمد» منتشر می شد تا اینکه امروز (سه شنبه) ، او رسما از قدرت کناره گرفت. به این ترتیب او پس از ۱۸ سال حاکمیت در این کشور و پس از کودتایی که در سال ۱۹۹۵ علیه پدرش انجام داده بود، قدرت را به « شیخ تمیم» واگذار کرد. تمیم فرزند امیر فعلی قطر متولد سال ۱۹۸۰ و دومین پسر وی از همسرش « موزه بنت ناصر المسند» است.

وی اکنون معاون فرمانده نیروهای مسلح و رئیس کمیته المپیک قطر است. منابع سیاسی تأکید کردند با رسیدن تمیم به قدرت، وزیر خارجه و نخست وزیر قطر پست های خود را از دست خواهد داد.

هر چند این انتقال قدرت به بهانه جوانگرایی برای اداره کشور صورت گرفته (که صحت آن مورد تردید است) ، اما با توجه به اینکه در طول تاریخ قطر، حاکمان و امیران به واسطه کودتا و از راه های قهری قدرت را به دست گرفته اند، سوالی که مطرح می شود این است که واقعیت امر چیست و چه عامل و یا عواملی در بحث انتقال قدرت نقش داشته اند؟

البته گمانه زنی هایی در این رابطه مطرح است. از جمله اینکه روزنامه السفیر لبنان در مطلبی به نقل از یک فرستاده آمریکایی نوشته، تصمیم قطعی واشنگتن مبنی بر کناره گیری امیر قطر را به وی ابلاغ کرده و از او خواسته فرد مورد نظر آمریکا را جایگزین خود کند.

اینکه صحت و سقم این خبر تا چه اندازه ای است، مشخص نیست، اما با توجه به روابط تنگاتنگ آمریکایی ها با قطر، این امر دور از ذهن نیز به نظر نمی رسد. روابط و تعاملی که بین آمریکا و قطر وجود دارد، از نظر اندازه و قدرت دو کشور بسیار غیر متعارف است و با توجه به جایگاه این دو، از حد معمول فراتر به نظر می رسد.

در واقع، بعد از اینکه پایگاه نظامی آمریکا در عربستان توسط القاعده مورد حمله قرار گرفت، آمریکا قطر را به عنوان پایگاه نظامی خود انتخاب کرد و فرآیند فرماندهی حمله به کشورهای افغانستان و عراق را از این کشور اداره کرد. این مرکز نظامی در قطر اکنون مرکز فرماندهی خاورمیانه و آسیای مرکزی آمریکاست.

اما آنچه باعث پررنگ شدن نقش قطر برای آمریکایی ها شده، رویکرد جدیدی است که واشنگتن در خاورمیانه در پیش گرفته. در واقع، آمریکایی ها بنا به مشکلات اقتصادی و اولویت های جدیدی که کاخ سفید برای خود تعریف کرده، اخیرا کانون توجه و تمرکز خود را به سوی شرق آسیا تغییر داده اند بنابراین، اکنون سعی می کنند در خاورمیانه به صورت نیابتی عمل کنند و با ائتلاف های جدید به اهداف آمریکا جامه عمل بپوشاند. از این روست که قطر اکنون کارکرد جدیدی برای آمریکایی ها پیدا کرده و این رویکرد، با اهداف و منافع و اولویت هایی که قطر برای خود تعریف کرده، معنا پیدا می کند و رابطه این دو را وارد فاز متفاوتی می کند.

اولویت قطری ها نیز جلب نگاه ها در سطح منطقه ای و بین المللی است آنهم از طریق متوسل شدن به تمام راه ها و شیوه ها برای دخالت در مسائل و بحران های بزرگ در جهان عرب و حمایت از یک طرف خاص.

به نظر می رسد با استفاده از این خصلت قدرت طلبی قطری هاست که آمریکا و اسرائیل همواره پشت قطر هستند و ترجیح می دهند به طور مستقیم وارد عمل نشوند، بلکه قطر عهده دار وظایف آنهاست.

در واقع، قطر و حاکمانش به مثابه پیمانکار دوم عمل می کنند که برخی ماموریت ها به آنها سپرده شده است. قطر بهترین ابزار برای مشارکت در اجرای سیاست های آمریکا، رژیم اسرائیل و کشورهای اروپایی به شمار می رود چراکه این دولت ها، نقش هایی را به حکام قطر محول می کنند و آنها آن را به صورت حرفه ای انجام می دهند. نقش قطر در بحران سوریه را می توان از جمله این موارد قلمداد کرد.

اگر خبر نقش آمریکا در کودتای آرام در قطر صحت داشته باشد، سوال اینجاست که چرا با وجود این همه خوش خدمتی، آمریکایی ها ترجیح دادند، فرد دیگری جای شیخ حمد بن خلیفه بنشیند. شاید یکی از دلایل آن این باشد که قطر در دوران حاکمیت شیخ حمد، بیش از ظرفیت های خود تلاش داشت تا نقش آفرینی کند. حوادثی که اخیرا رخ داده از جمله دخالت قطر در مسائل داخلی کشورهایی همچون سودان، مصر، لبنان، عراق و سوریه این را نشان می دهد. حتی قطر در مورد ترکیه و فلسطین هم نقشی فراتر از ظرفیت و توانایی خود ایفا کرده و با تکیه بر درآمدهای نفت و گاز در حقیقت تلاش داشت از طریق پمپاژ دلار به کشورهای دیگر آنها را وابسته به خودش کند.

به نظر می رسد، به همین دلیل است که آمریکایی ها اختلاف نظر شدیدی با قطر و سیاست های آن پیدا کرده اند و تلاش دارند تا قبل از اینکه شرایط قطر از کنترل خارج شود، فرزند امیر قطر یعنی تمیم را که بیشتر تمایل به آمریکا دارد، به قدرت برسانند.

یکی دیگر از گمانه هایی که در این رابطه وجود دارد، تمایل آمریکا به تغییر سران کشورهایی چون قطر و ترکیه است که در تشدید بحران سوریه نقش پررنگی داشته اند اما کماکان موفق به براندازی نظام اسد نشده اند؛ موردی که « امین حطیط» ، تحلیل گر لبنانی نیز به آن اشاره کرد و گفت: « آمریکا استفاده از نیروی محرکه تازه نفسی را در قطر در دستور کار قرار داده و تمیم بن حمد، ولیعهد قطر را برای این ماموریت برگزیده است. »

وی افزود: « قطر در تونس، مصر و لیبی به موفقیت دست یافت. علاوه بر آن در جذب برخی از اعضای جنبش حماس موفق شد. اما در سوریه با ترک ها عهد بست که نظام حاکم بر سوریه را ظرف ۳ تا ۶ ماه براندازد؛ اما با گذشت بیش از ۲ سال هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است. »

حطیط تاکید کرد: « این مسئله باعث شد آمریکا در محاسبات خود دچار اشتباه شود و بخشی از جایگاه خود را در خاورمیانه از دست بدهد. به همین دلیل برای کاهش هزینه ها باید اقدام به تغییر رهبران کند. »

برخی دیگر بر این باورند، ورود بیش از حد قطر در تحولات منطقه از جمله سوریه و قدرت گرفتن بیش از حد و اندازه یک کشور ذره ای باعث شده آمریکا تلاش کند این کشور را کنترل کند. در واقع، روابط قطر با غرب آمیخته ای از تاثیرگذاری و تاثیر پذیرفتن و تنش است؛ زیرا قطر به حمایت نظامی و همکاری اطلاعاتی غرب به ویژه در مسائل مربوط به بحران سوریه نیازمند است، اما عدم اطمینانی که غربی ها از نیات قطر دارند و رابطه دوحه با تندروهای اسلام گرای لیبی و سوریه و رابطه با حماس همه از جمله مواردی است که واشنگتن و هم پیمانان آن را نگران کرده است.

علاوه بر این، امکان دارد آمریکایی برای جلوگیری از کودتای احتمالی و جنگ قدرت در قطر آنهم به خاطر حفظ امنیت بزرگترین پایگاه هوایی و جاسوسی خود در خلیج فارس که در قطر واقع شده، شیخ حمد را به کناره گیری از قدرت ترغیب کرده باشد.