به گزارش علی قلی پور ؛ در طی ماه‌های اخیر وضعیت اقتصادی کشور و شاخص‌های آن به‌شدت در حال افزایش بوده و هست، موضوعات دیگری مثل قدرت خرید مردم به‌شدت دچار تحولات و دگرگونی‌های منفی شده است. جریان حامی دولت همواره سعی بر این داشته تا بار قبول مسئولیت را از روی دوش خود و دولت بردارد و قصورات و کوتاهی‌ها را بر عهدهٔ دیگر نهادها بگذارد، این جریان همواره به کارهای قبیحی از جمله فرافکنی و بهانه‌جویی پرداخته و همچنان می‌پردازد. اخیراً دراین‌باره حجت‌الاسلام انصاری (عضو مجمع روحانیون مبارز) مصاحبه‌ای با روزنامه دولتی ایران داشته است و مسائلی از قبیل: «کافی نبودن اختیارات رئیس‌جمهور، انتقادات گسترده جریان مخالف، عدم‌حمایت رهبری از دولت، منشأ سیاسی داشتن مشکلات اقتصادی و...را نیز مطرح کرده است».به همین بهانه ما با اسدالله بادامچیان عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی به گفتگو نشستیم:

 اینکه گفته می‌شود رهبری عملکرد سه قوه را زیر نظر دارند و همه اختیارات کشور در دست ایشان است، آیا این به معنای هماهنگی دولت در همهٔ جزئیات با رهبری است؟ و آیا همه چارچوب‌ها و خط قرمزها و توصیه‌های رهبری در همهٔ حوزه‌ها به خوبی رعایت شده است؟

در قانون اساسی در مورد مقام معظم رهبری آمده است که رهبری هماهنگی سه قوه را دارند، هماهنگی هم در این است که سه قوه در اموری که دارند اگر نیاز به هماهنگی‌ای باشد از رهنمودهای رهبری عمل بکنند. بعضی‌ها از این سوءاستفاده می‌کنند که اگر نواقص و ناکارآمدی‌ای در هر یک از این سه قوه رخ بدهد مربوط به ولی امر است، درحالی‌که این‌طور نیست علت این است که ولی امر متصدی امور اجرایی یا قضایی کشور نیست، ولی امر رهبری دارد و جایگاهش هم مشخص است. خب اگر در قوهٔ مجریه یک مجموعه‌ای آمد و حاکم شد، به نام اصلاح‌طلب و یا اصلاح‌طلب اعتدالی، آیا مسئولیت اصلاح‌طلبی مربوط به رهبری است؟ نه؛ مربوط به آن اکثریتی است که رأی دادند. رهبری در ادارهٔ جامعه حافظ و نگهدار آزادی و آراء مردم است، لذا می‌فرمایند که: «من در تمام این آراء تمام کوششم را خواهم کرد که رأی مردم محترم شمرده بشود». و این کار دقیقاً انجام شده، در طول این مدت چه در دوران امام خمینی و چه در دوران امام خامنه‌ای این موضوع کاملاً رعایت شده است. پس بنابراین این مشکل به مردم برمی‌گردد، اگر مردم رفتند و رأی دادند، خب ۱۵ میلیون نفر رأی دادند به آقای رئیسی، ۲۴ میلیون نفر هم رفتند رأی دادند به آقای روحانی، حالا آیا مشکلاتی که در دولت جناب آقای روحانی رخ‌داده از جمله مشکلات تورم، گرانی، مسئله ارز، مسئله سکه، مسئله رکود و این‌ها، همه و همه از نتایج این انتخاب اکثریت مردم است و نه انتخاب رهبری، اکثریتی که آمدند رأی دادند، خب طبعاً رهبری به رأی اکثریت مردم احترام می‌گذارند و امر مردم‌سالاری دینی کاملاً به‌طور دقیق رعایت می‌شود.

یعنی درواقع رهبری نقشی که ایفا می‌کنند به شکل رهنمودها و راهنمایی‌هایی است که به قوای سه‌گانه ارائه می‌دهند، یعنی درواقع ایشان هیچ دخالت مستقیمی در امور دولت و قوهٔ مجریه و قوای دیگر ندارند؟

رهبری در مسائل مربوط به دولت تصدی‌گری نمی‌کنند و دخالت در اختیارات قانونی دولت نمی‌فرمایند، مگر جایی که احساس کنند که نظام در حال آسیب دیدن است، که باقدرت می‌آیند در صحنه و اقدام می‌کنند.

خیر؛ رهبری در ابعاد مختلف هر جا که در دقیقاً در قانون اساسی آمده به آن‌ها عمل می‌کند، مثلاً فرماندهی کل نیروهای مسلح به عهده ایشان است.به همین دلیل شما می‌بینید که قدرت و اقتدار دفاعی نظام ما به علت مدیریت ولی‌فقیه و فرماندهی کل قوا تا این حد رسیده که آمریکا و همهٔ مستکبرین جرئت حملهٔ به ایران را ندارند، خب این‌ها مال چه چیزی است؟ این دقیقاً متوجه رهبری است، اینجا ایشان مسئولیت مستقیم دارند و در مسئولیتشان نهایت قدرت و اقتدار را برای ایران اسلامی فراهم آورده‌اند. در رابطه با مسئلهٔ مربوط به دولت، ایشان در مسائل مربوط به این قوه تصدی‌گری نمی‌کنند و دخالت در اختیارات قانونی دولت نمی‌فرمایند، مگر جایی که احساس کنند که نظام در حال آسیب دیدن است، که باقدرت می‌آیند در صحنه و اقدام می‌کنند، منتها باز مردم باید هشیار و آگاه باشند، ببینید امام (رضوان‌الله علیه) می‌دانست که بنی‌صدر که یک‌مرتبه در پاریس پیدایش شده و حتی یک سیلی هم برای انقلاب اسلامی نخورده، این حالا یکباره شده چهره‌ای که همه دارند تبلیغ او را می‌کنند، بنی‌صدر صد درصد به حمایت اقشار مردم می‌آید و مردم هم‌فکر می‌کنند که او یک آدم آزاداندیش و انقلابی است، خب، امام چه کار می‌کنند؟ امام به او نمی‌فرمایند که او به انتخابات ریاست جمهوری نیاید و نامزد ریاست جمهوری نشود، درحالی‌که از نظر من مسلم بود که در همان ابتدا امام می‌دانست که بنی‌صدر مهرهٔ نفوذی استکبار است. (امام) می‌گذارند که بیاید، امام هیچ‌گاه جلوی خواست و نظر مردم نمی‌ایستند. ولی‌فقیه هدایت می‌کنند تا مردم بتوانند تشخیص بدهند که بنی‌صدری که آمده آیا انقلابی و در خط امام هست یا نه، رهبری به مردم می‌گوید که آقا من این رهنمودها را به شما می‌دهم تا این شکل آدم‌ها را انتخاب کنید، رجایی گونه لاجوردی گونه انتخاب کنید. حالا نمی‌روند این کار را بکنند، نتیجه‌اش این می‌شود که کسی می‌آید و همهٔ مردم احساس نگرانی می‌کنند در انتخابی که کرده‌اند، پس بنابراین این ربطی به رهبری ندارد. این مربوط به مسائل قانونی است و رهبری همان‌طور که فرمودند دخالت و تداخل در امور اجرایی کشور نمی‌کنند چون اگر این‌جور بشود، فردا این دولت (هر دولتی) می‌آید و می‌گوید که: «رهبری در کار من دخالت کرده و...»، در دولت موقت هرروز بازرگان می‌آمد در تلویزیون و می‌گفت که نهادهای متعلق به قدرت و... از همان اول شما نگاه کنید، این دارو دسته و جریان خاص و این تفکری که در خط  امامت و ولایت نیست، همواره این حرف‌ها را زده‌اند، گفتند اصلاحات، همچنان که رضاخان می‌گفت اصلاحات، همچنان که محمدرضا می‌گفت، دقیقاً مانند همین بحث‌های اصلاح‌طلب‌ها...پس بنابراین آنچه باید به آن توجه شود این است که این مسائلی از قبیل تورم، گرانی و مشکلاتی از این قبیل مربوط به دولت هست، مربوط به کادر دولتی است. رهبری هم فرمودند که: «من مسئول قوه قضاییه را طبق قانون تعیین می‌کنم، ولی دخالتی در مسائل و امور قضایی و قوه قضائیه نمی‌کنم.» آن مسئول باید اداره بکند، اگر خوب بتواند اداره بکند که او را تعیین می‌کنم، کمک هم می‌کنم تا او بتواند خوب اداره بکند، دولت هم دقیقاً هم‌شکل است، دولت را مردم انتخاب می‌کنند و هر دولتی سر کار بیاید رهبری می‌گوید که: «به احترام رأی مردم کمکش هم خواهم کرد.» حال اگر این دولت نتوانست اقتدار و کارآمدی خود را نشان بدهد، ملت متوجه می‌شوند و رأی خودشان را پس می‌گیرند، وقتی‌که مردم رأیشان را پس گرفتند آن‌وقت مسئله روشن می‌شود. ملت شعار می‌دادند علیه بازرگان یا به بنی‌صدر که: «حالا که رهبرت مصدق شده، رأی ما را پس بده». این شعارها و جنبش‌ها همه از درون مردم برخاست، بنابراین اگر همین‌ها که در دولت هستند اصل ۴۴ قانون اساسی که رهبری داده بودند و همچنین اقتصاد مقاومتی را آن‌طور که خط ولایت و فقاهت می‌خواست، پایبند بودند و به آن عمل می‌کردند، امروزه کشور دچار این مشکلات نبود.

نظرتان راجع به رابطه اصلاح‌طلبان با رهبری چیست؟ اصلاح‌طلبان امروزه این‌گونه القا می‌کنند که یکی از دلایل مشکلات کشور، عدم ارتباط سران فتنه با رهبری معظم انقلاب است، با توجه به اینکه در این چند سال اخیر عملاً کلیه مناصب دولتی در دست اصلاح طبان بوده و خصوصاً دولت آقای روحانی نیز با حمایت مستقیم اصلاح‌طلبان و سران آن‌ها روی کار آمده است، آیا این ادعای مطرح‌شده صحیح است؟

بازرگان خائن نبود، تفکرش، تفکر غربی بود و طبعاً با تفکر غربی و روش لیبرالیستی نمی‌توانست در ادارهٔ انقلاب و نظام با امام همراه باشد.

ببینید اگر بخواهیم که ببینیم که اصلاً اصلاح‌طلبان چرا دارند این حرف‌ها را می‌زنند نیازمند بررسی دقیقی است، آن‌ها این حرف‌ها را نه برای خودشان بلکه برای مردم می‌گویند، اگر اینکه این‌ها از این قبیل حرف‌ها می‌زنند، یک گیر و مشکلی دارند، آن گیر و مشکل چیست؟ مشکل از خط مشی و طرز تفکراست، امروزه مردم متوجه شده‌اند که خط اصلاح‌طلبی با خط امام فاصله دارد، چون‌که «تفکر اصلاح‌طلبی، تفکر رو به غرب است»، در همین قضیهٔ برجام شما دیدید، در دیگر مسائل دیدید، همین آقایانی که در روزنامه اصلاح‌طلب نوشتند: «روشنفکران امروزه دنبال (خط) رضاخان هستند.»، یک جنازهٔ قلابی پیدا شده ببینید چه بازی‌ای درآورده‌اند، خب این‌ها خیال می‌کنند مردم نمی‌فهمند این‌ها را، چرا، مردم خیلی هوشیارند و می‌فهمند که شما رسیدید به‌جایی که دیگر هیچ پایگاهی در بین مردم ندارید. این واقعیتی است که این‌ها (با مردم) فاصله دارند و همچنین خیلی هم از رهبری فاصله دارند، به اندازه فاصله‌شان گرفتار می‌شوند دیگر، از آن‌طرف بخواهید ببیند، رهبری با این‌ها مشکل شخصی و دشمنی‌ای ندارد که، وقتی‌که این اصلاح‌طلبان می‌آیند و از فتنه ۸۸ دفاع می‌کنند، عناصر فتنه ۸۸ را به مسئولیت‌های مهم دولتی می‌گمارند، خب طبعاً مردم می‌فهمند که این‌ها با رهبری که فرمود: «این (وقایع سال ۸۸) فتنه است». فاصله دارند، همین‌ها در فتنه ۸۸ مردم را زدند و کشتند، این‌ها کسانی بودند که اموال بیت‌المال را به آتش کشیدند، این‌ها کسانی بودند که شعار می‌دادند: «نه غزه نه لبنان» و به دروغ می‌گفتند جانم فدای ایران! کجا شما جانت فدای ایران بود؟! این‌ها روشن هست که قضیه‌شان چه هست، خب بنابراین مردم این‌ها را قبول ندارند، حالا یک کسانی از این‌ها که مسئول هستند، امروز وضعشان به‌گونه‌ای است که در راهپیمایی۲۲ بهمنی که متعلق به عموم مردم است و همه در آن حضور پیدا می‌کنند و شرکت می‌کنند، حضور پیدا نمی‌کنند و اصلاً نمی‌توانند که بیایند و حضور پیدا کنند، چون مردم قبولشان ندارند، نه اینکه کسی به این‌ها گفته که آقا نیا و...چرا نمی‌تواند که بیاید؟! چون (او) دیگر مردمی نیست، چون مردم او و راه او را-که با خط ارزش‌ها متفاوت است-شناخته اند، چون فهمیده‌اند که وقتی می‌گویند: مخالفین باید باشند و همه باید اظهارنظر بکنند، به‌مجرداینکه کسی اظهارنظر می‌کند به او اهانت می‌کنند! مردم متوجه شده‌اند که این‌ها به دنبال انحصارطلبی‌اند، از نیروهای مردمی این‌ها کی استفاده کرده‌اند؟! از نیروهای مردمی این‌ها در کجا استفاده کرده‌اند؟! این‌ها یک باند و گروه هستند، هرروز هم می‌آیند و می‌گویند و دعوا می‌کنند که: «شما همه مناصب را در دست دارید و منصبی دست اصلاح‌طلبان نگذاشتید و قدرت در دست شماست». اگر این‌جوری بشود که شده است، مردم هم از این‌ها بیزار می‌شوند، همهٔ نیروها از این‌ها دور می‌شوند، بالأخره مردم متوجه می‌شوند که این‌ها به کار مملکت نمی‌آید و کارایی ندارند، اگر مردم دیروز فکر می‌کردند که این تیم، تیمی مؤثر هستند، حالا بر حسب تجربه فهمیدند که از این به بعد دنبال چه می‌گردند، دنبال آن‌هایی می‌گردند که پاک و صادق و انقلابی در این ۴۰ سال بوده‌اند، کسانی که نه حقوق نجومی گرفته‌اند، نه به دنبال اختلاس بوده‌اند، نه فرزندانشان در کانادا و فلان جا درس خواننده‌اند، نه خانه‌هایشان خانه‌های کاخ‌های تجملی و کاخ مانند در شمال شهر است، ساده‌زیست هستند. بعضاً شعار وحدت توسط بعضی مطرح می‌شود و این سؤال پیش می‌آید که: «آقا وحدت با چه کسی و بر سر چه چیزی؟!». وحدت فقط و فقط در سایهٔ ولایت‌فقیه مشخص می‌شود و معنا پیدا می‌کند.

 چطور است که دولت باوجود وظایف قانونی خود که به روشنی در قانون اساسی مطرح‌شده است، می‌بینیم که به وظایفشان عمل نمی‌کنند، و به‌جای عمل به وظایف، به کارهای قبیحی از جمله فرافکنی و بهانه‌جویی برای انجام ندادن کارهای خود می‌پردازند، علت این قضیه با توجه به شرایط بحرانی‌ای که توسط سوء مدیریت دولت فعلی به وجود آمده، چه می‌تواند باشد؟

تفکر غیر خالص، مثل بازرگان، بازرگان خائن نبود، بازرگان تفکرش، تفکر غربی بود و طبعاً با تفکر غربی و روش لیبرالیستی نمی‌توانست در ادارهٔ انقلاب و نظام با امام همراه باشد. شما خاطرات فردوست (مأمور ویژه‌ام آی ۶ انگلیس در ایران بود و انگلستان تمام مطالبش را از طریق او منتقل می‌کرد.) را ببینید، می‌گوید که: «بعدازاینکه انقلاب پیروز بشود، بازرگان به من زنگ زد و می‌خواست که من را بگذارد به عنوان رئیس ساواک» ، خب آیا این طرز تفکر، می‌تواند پیش برندهٔ انقلاب و اهداف آن باشد؟ من نمی‌گویم که او می‌خواسته که ساواک را برگرداند، نه، او معتقد بود که باید با آقای امیر انتظام هم همراهی کرد، من خودم به او (بازرگان) گفتم که این امیر انتظام تا دیروز از طرف شاپور بختیار می‌آمد در مدرسهٔ رفاه، من خودم شاهد بودم، می‌دانید که او (بازرگان) به من چه گفت؟ گفت که: «مگر شاپور بختیار خائن است، شاپور بختیار در انتقال آرام حکومت به انقلاب خیلی خدمت کرده است!» حالا شما خاطرات ژنرال هایزر را بخوانید، هرروز با این آقای بختیار و ربیعی و دیگران داشتند بررسی می‌کردند چگونه کودتا بکنند، چگونه مردم و انقلابیون را از بین ببرند و آن‌ها را بکشند، خب آقای بازرگان که حالا آمده سر کار، دنبال این است که آقای مثلاً مقدم برگردد، به قره‌باغی پناه بدهد و شاپور بختیار را هم تحویل بگیرد، در مورد فرار بختیار از کشور نوشته‌اند که: «بختیار، از مرز بازرگان (از کشور) فرار کرد». مرحوم آقا سید مهدی طباطبایی، بختیار و اطرافیان او را گرفته بود و آوردنشان با ماشین به مدرسهٔ علوی (اقامتگاه امام) آنجا آقای حاج مهدی عراقی آن‌ها را تحویل گرفت، بازرگان گفت که بختیار را استثنائاً باید جداگانه نگهش بداریم، بعدازآن او را جداگانه نگهش داشتند و بعدازآن مدتی فرار کرد.

این فاصله‌ای که بین دولتمردان و مشکلاتی که به وجود آورندهٔ آن‌ها است، روشن است. تفکر، اندیشه، خط مشی و استراتژی این‌ها است، استراتژی‌ای که رو به‌سوی آمریکا است، همین اخیراً بعضی از آن‌ها گفته‌اند که باید: «مذاکره بی‌قیدوشرط با آمریکا و ترامپ بکنیم.» این یعنی تسلیم بشویم.

یعنی درواقع از نظر شما این فرافکنی‌ها، این بهانه‌جویی‌ها، این روحیهٔ سازش‌کاری با دشمن، همه از ذاتیات آن خط مشی و تفکر لیبرالیستی است؟!

بله، هر کس طرفدار این خط و مشی است، طبعاً با خط امام فاصله دارد، حالا می‌خواهد یک آدم متحجّر باشد، یا یک روشنفکر، این‌ها با خط امام در تضاد هستند.

به عنوان سؤال آخر، شما سهم اصلاح‌طلبان را-که تقریباً همیشه آنان را در جایگاهی طلبکارانه می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم، حتی زمانی که تمام امکانات اجرایی کشور بر عهده آن هاست-در وضعیت بحرانی امروز کشور چقدر می‌دانید؟

ببینید ما بعد از پیروزی انقلاب برخوردهای متعددی با استکبار و عوامل ضدانقلاب داشتیم، آن‌ها که هیچ‌وقت حاضر به سازش با ما نبودند و نیستند و بعدازاین هم نخواهند بود، یک بخشی هم نفوذی‌های جبهه استکبار امثال قطب‌زاده، بنی‌صدر، مدنی و دریادار افضلی بودند. این‌ها کسانی بودند که بعضاً مسئولیت‌های مهمی هم در کشور در دست گرفتند، همچنین با مجموعهٔ دیگری نیز روبرو بودیم، مجموعه‌ای که متعلق به که خط لیبرال‌ها بود، این‌ها انقلاب را قبول داشتند، اما به شروطی، آن شروط در صحبت‌های بازرگان بود: «امام برود قم و مرجع تقلیدی باشد، تا اینکه موقعیتش آسیب نبیند، باید امور را بسپارند دست متخصصینی از جمله نهضت آزادی و نیروهایی مثل مجاهدین خلق و...سیاست بین این گروه باید در جریان باشد». ما با گروه دیگری هم روبرو بودیم که مذهبی و انقلابی بودند ولی یا غرب‌زده (راست و لیبرالیستی) و یا شرق زده (چپ و کمونیستی) بودند، این‌ها در قضایا، مسائل و مشکلات اقتصادی که به وجود آورده بودند به امام گفتند که: «اقتصاد زیر صفر است و ما با آمریکا نمی‌توانیم بجنگیم، دقیقاً قبل از قطعنامه ۵۹۸ این مسئله توسط نخست‌وزیر وقت (موسوی) مطرح شد». یک گروه راست‌گرا داشتیم که این‌ها فکر می‌کردند که با غرب باید کار بکنند، که نمونه‌اش را شما در بین تکنو کرات‌ها می‌بینید، خب اقتصاد غرب‌گرا به درد کشور اسلامی نمی‌خورد، اقتصاد غربی برگرفته از نظام سرمایه‌داری کاپیتالیستی است، سرمایه‌داری یعنی، ظلم، یک‌طرف سرمایه‌دار است و طرف دیگر بی‌سرمایه و قشر مستضعف، رابطه‌ای که در این معادله برقرار است، اساساً ظالمانه است، اسلام هم که دین عدالت است و با هر چیز و هرجایی که ظلم و رابطهٔ ظالمانه در برقرار باشد مخالف است، دنیاطلبان و مقام‌طلبانی هم بودند و هستند، این‌ها فقط می‌خواهند تا به قدرت برسند و رابط‌های انحصارطلبانه در پیش بگیرند. خب کسانی که این تفکرات را دارند با تمام قوا می‌کوشند که مردم را فریب بدهند و به قدرت برسند، در همان حال شعارهای ارزشی هم می‌دهند، این‌ها وقتی به قدرت می‌رسند، به مشکل برمی‌خورند و باعث ناکارآمدی‌ها می‌شوند، این خطوط گوناگون را اگر شما نگاه بکنید علل وضعیت‌های بحرانی‌ای که توسط یک عدهٔ خاصی به وجود آمده است را متوجه می‌شوید، همیشه هم می‌گویند که آقا: «آزادی نیست، ما را به دایره مناصب حکومتی راه نمی‌دهند، کاری اصلاً دست اصلاح‌طلبان نیست». حالا بحمدالله در دولت اصلاحات کار دستشان بود، در دولت اصلاح‌طلب‌های اعتدالی هم که کار به‌صورت دربست دستشان است، شورای شهر هم‌دست آن‌ها است، در مجلس هم که وضعیتشان مشخص است، با همه این حرف‌ها وضعیت کشور بحرانی است، در حال حاضر چه کسی از آن‌ها راضی است؟ هیچ‌کس! و امروزه می‌بینید که مردم ما امیدشان به رهبری است و امیدی به این دارو دسته‌ها ندارند، انتظار حل مشکلات را هم دیگر از آنان ندارند. پس بنابراین چارهٔ کار این است که مسئولینی که نمی‌توانند کنار بروند و آن‌هایی که هستند با شجاعت به صحنه و کارزار بیایند، ایستادگی کنند، متکی به مردم باشند، پاک و صالح باشند مثل لاجوردی، مثل رجایی، مثل بهشتی، مثل باهنر، مثل مهدوی کنی باشند، که وقتی سر کارآمدند به فسادهایی از قبیل رانت‌خواری، حقوق نجومی و ...نیز دچار نشوند.