به گزارش پارس ، به نقل ازایسنا، این اتفاق شاید اولین حادثه بزرگ در طول تاریخ سیاسی دنیا بعد از فتح قسطنطنیه توسط مسلمانان بود که سبب تغییر در هندسه دنیا می شد. آن فتح نیز غرب را به تکاپو انداخت و آن ها برای رشد و پیشرفت خود چنان تلاش کردند که یک عصر جدید با ظهور نوزایی شکل گرفت.

عصر فرانسه

چند سده پس از قرون وسطی، مردم شهر پاریس با فتح قلعه باستیل، حکومت پادشاهی در فرانسه را ساقط کردند. این اقدام نه تنها ساختار سیاسی کشور فرانسه را تغییر داد، ساختار و نظم مستقر در اروپا را هم به چالشی جدی کشید. به تبعیت از فرانسه، نهضت های مردمی در اروپا و در مخالفت با حکومت های پادشاهی شکل گرفت. هرچند کمتر از چند سال اصل ساختار جمهوری فرانسه دوباره به امپراتوری تغییر یافت، اما چیزی که شکل گرفت، ظهور یک امپراتوری قدرتمند در اروپا بود که ساختار آن قاره را از غرب تا شرق و تا روسیه دچار تحول کرد. در این دوره، رقابت اصلی بین دو کشور انگلستان و فرانسه بود. در سال ۱۸۱۲ میلادی با شکست فرانسه از روسیه و تشکیل « کنگره وین» ناپلئون از سریر قدرت پایین آورده شد.

امپراتوری هایی که ناپلئون مورد تعدی قرار داده بود و آن ها را ضعیف کرده بود، دوباره قدرتمند شدند و این قدرت شان تا عصر بیسمارک ادامه یافت.

عصر اتحادها

برای دومین بار در سده نوزدهم، جابه جایی قدرت دیگری در دنیا شکل گرفت. با ظهور بیسمارک و تأسیس کشور آلمان توسط او در حوالی سال ۱۸۶۱ میلادی عصر دوقطبی اتحادها شکل گرفت. آرایش سیاسی دنیا در این دوره بر اساس رقابت بر سر منافع سرزمینی و یافتن فضای تنفسِ حیاتی بود تا چرخ صنعتی شده کشورهای اروپایی در رقابت با یکدیگر بچرخد. استعمار در این دوره شدت گرفت و سرزمین سرسبز هندوستان آماج اصلی تهاجم کشورهای اروپایی شد. یک سرِ این دوقطبی، اتحاد « آلمان، اتریش-مجارستان و عثمانی» و در سمت مقابل، اتفاق « انگلیس، فرانسه و روسیه» تشکیل شد. جنگ های جهانی اول و دوم نتیجه این تغییر آرایش سیاسی بود که به ۴ پیامد مهم این دوره انجامید:

۱. فروپاشی دو امپراتوری عثمانی و اتریش

۲. هضم آلمان در جبهه ی اتفاق که پیروز نبرد بود.

۳. تضعیف کشورهای دو طرف در نبرد جنگ های جهانی

۴. ورود آمریکا به جبهه ی پیروز در عصر اتحاد

عصر جنگ سرد

آمریکا بدون این که هزینه ی چندانی را تحمل کرده باشد، یکی از برندگان جنگ جهانی به حساب آمد و از آن جا که کشورهای دیگر در نبردی سخت وارد شده بودند، دیگر توانایی رقابت با آمریکای تازه نفس را نداشتند. آمریکا به راحتی جانشین انگلیس در ایران شد و چاه های نفت ایران را در اختیار گرفت.

اما جبهه پیروز عصر اتحاد نیز در کنفرانسی به نام « یالتای» به دو گروه منشعب شد؛ گروهی به رهبری شوروی که پرچمدار حکومت بر مبنای ایدئولوژی مارکسیسم بودند و گروهی به رهبری آمریکا که ایدئولوژی لیبرال دموکراسی را رهبری می کرد. از این پس جهان دوقطبی شد؛ بلوک غرب در مقابل بلوک شرق. قدرت جهانی نیز دو قسمت شد؛ لیبرال دموکراسی در مقابل کمونیسم.

عصر مقاومت

اما دیری نگذشت که در سال ۱۹۷۹ میلادی و در مهم ترین بخش از دنیا -که هم ذخایر عظیم نفتی دارد و هم معبر حمل و نقل کشتی های غول پیکر نفتی است- کشوری از قاعده « یا شرقی یا غربی» گذر کرد و طی انقلاب اسلامی با شعار « نه شرقی نه غربی» شکل حکومتی جدیدی را در جهان بنا گذاشت. جهت گیری های اسلامی، ضد اسراییلی، ضدآمریکایی و ضداستعماری این کشور که زمانی آن را جزیره ثبات آمریکا در منطقه به حساب می آوردند، آغاز یک حرکت و خیزش جدید در راه تغییر هندسه قدرت در دنیا بود. این حکومت اسلامی بر خلاف آرایش سیاسیِ قدرت در دنیا تشکیل شد؛ لذا تلاش های دو قطب دیگر برای از بین بردن این محور جدید به روش هایی همچون کودتا، تجزیه طلبی، جنگ تحمیلی، ترور نخبگان و… بارها اجرا می شد ولی به نتیجه نمی رسید. « قطب مقاومت» بزرگ تر و قوی تر می شد و به تناسب زمانی که از مقاومتش می گذشت، مردمانی از قطب های شرق و غرب هم به او می پیوستند و گروه هایی مانند حزب الله لبنان نیز شکل می گرفت.

در سال ۱۹۹۱ میلادی و با فروپاشی شوروی، نبرد سه ضلعی « شرق-غرب-مقاومت» به دوقطبی « مقاومت-غرب» منجر شد. انقلاب اسلامی که تا آن دوره توانسته بود در طول حیاتش به سه شبهه غرب درباره خود و اسلام پاسخ بدهد، وارد نبرد چهارم برای پاسخ به شبهه ای دیگر شد. سه پرسش پیشین عبارت بود از:

۱. آیا اسلام توانایی انقلاب دارد؟

۲. آیا اسلام توانایی تشکیل حکومت دارد؟

۳. آیا حکومت اسلامی توانایی حفظ و امتداد خود را دارد؟

امروز

اما پرسش چهارم و چالش جدید دوقطبی لیبرالیسم-اسلام این است که: آیا حکومتی بر اساس دین اسلام می تواند کارآمد باشد؟

در این دوره نزاع در دو سطح نرم افزاری و سخت افزاری جاری است. مهم ترین هدف در سطح نرم افزاری، « جداسازی ذهنی مردم از محور مقاومت» است. غرب سعی می کند مردم « کشورِ محور مقاومت» را از مدل مردم سالاری اسلامی ناامید کند. از سوی دیگر و در سطح کشورهای پیرامون

مقاومت نیز با ارائه و تقویت مدل های نمونه مانند اسلام سلفی و اسلام سکولار، سعی می کنند چشم ها را از توجه به مدل مردم سالاری دینی برگردانند. مهم ترین سوال این روزهای مردم منطقه این است که چه مدلی را برای حکومت خود برگزینیم؟ و طبعاً کارآمدی یکی از مهم ترین دلایل انتخاب یک مدل الگو است. طبعاً مسأله رشد اقتصادی چین در این رقابت به عنوان یک عنصر مستقل دیده نمی شود، اما در حوزه کارآمدی متغیر مهمی است.

تا پیش از انتخابات مجلس نهم در سال ۱۳۹۰ استراتژی راهبردی غرب در مثلث تهدید (مانند تهدید نظامی) ، تحریم و فشار (مانند مسائل حقوق بشری) بود. مشارکت گسترده مردم در انتخابات، غرب را واداشت تا با تغییر روش خود به استراتژی « تحریم-مذاکره» روی بیاورد. در این روش « خودشان هم می گویند که ما خواستیم ملت را در مقابل نظام جمهوری اسلامی به ایستادگی وادار کنیم تا مسوولان نظام جمهوری اسلامی محاسبات شان عوض شود! » (رهبر انقلاب اسلامی ۹۱/۱۰/۱۹) کاری کنند تا مردم از نظام اسلامی جدا شوند و « منظورشان از گفت وگو این است که بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید! هدف، از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. لذا ما همیشه اعلام کردیم و گفتیم که این، گفت وگو نیست؛ این تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمی رود. … برداشت ما این است که پیشنهاد مذاکره از سوی آمریکایی ها، یک تاکتیک آمریکایی و برای فریب دادن افکار عمومی است. » (رهبر انقلاب اسلامی ۹۲/۰۱/۰۱)

امروز انتخابات شما به یک موضوع مهم بین المللی تبدیل شده است؛ این را بدانید. دستگاه های فکری دشمنان - به قول خودشان، اتاق های فکر - نشسته اند رصد می کنند مقدمات این انتخابات را، این حادثه ی بزرگ را؛ دارند نگاه می کنند؛ نقشه هم دارند، هدف هم دارند. هدف جبهه دشمنان شما، نقطه مقابل هدف شما است. (۱۳۹۲/۰۲/۲۵)

سطح دوم، جداسازی فیزیکیِ محور مقاومت از دیگر حلقه های مقاومت است. ماجرای سوریه عیان ترین نبرد فیزیکیِ محور مقاومت است. « اگر سوریه سقوط کند، فلسطین، مقاومت فلسطین، غزه، کرانه ی باختری و قدس شریف تباه می شوند. اگر سوریه به دست آمریکا، اسرائیل و تکفیریان بیفتد، ملت ها و کشورهای منطقه مان وارد دورانی سیاه، کثیف و تاریک خواهند شد. » (سیدحسن نصرالله ۹۲/۰۳/۰۴)

انتخابات ریاست جمهوری نهم مظهر و نماد یک پایان است. مردم منطقه مدت هاست که ایران را در کانون توجهات خود دارند و به دنبال یافتن پاسخی درخور برای این پرسش اساسی هستند که آیا مردم ایران می توانند در مقابل رفتارهای غرب مقاومت کنند؟ مردم ایران مدت هاست در معرض عملیات های مختلف رسانه ای از سوی رسانه های قدرتمند غربی هستند. آن ها یک پیام مخابره می کنند؛ مردم ایران خود را از حکومت ایران جدا کرده اند.

انتخابات ریاست جمهوری شاخص راستی آزمایی است. آیا غرب موفق بوده یا مقاومت؟ اگر غرب موفق شود، مردم کشورهای پیرامون، در عملیات ذهنیِ راستی آزمایی به پیام رسانه های غربی اعتماد می کنند و از مدل مقاومت دور می شوند. اما اگر مردم در صحنه حاضر شوند و مشارکت بالایی برای انتخابات رقم بخورد، آن گاه مردمِ ایران خود به عنوان یک رسانه عمل می کنند و اعتماد به جمهوری اسلامی در سطح منطقه بالاتر خواهد رفت. همچنین ابتکار عمل ایران در فضای دیپلماسی آن کشورها بالاتر می رود. گرفتاری غرب نیز در منطقه بیشتر خواهد شد و ناکارآمدی سیاست تحریم-مذاکره عیان می شود.

اگر این اتفاق بیفتد و مردم حماسه سیاسی را رقم بزنند، آن گاه آخرین گام ها برای عبور از این دوقطبی، رسیدن به جمهوری اسلامی کارآمد خواهد بود: حماسه اقتصادی که رییس جمهور آینده ایران باید بار اصلی آن را به دوش بکشد.