این روزها فریاد اصلاح طلبان از سکوت اصولگرایان بلند است. آنها به شدت از سیاستی که اصولگراها در قبال اقدامات نامتعارف احمدی نژادی ها اتخاذ کرده اند، عصبانی هستند. این سکوت رسانه ای اصولگرایان تا جایی صدای اصلاح طلبان را درآورده که گاهی با بکار بردن تعبیرهای چاله میدانی مانند «خناق اصولگرایی» نشان می دهند که از کوره در رفته اند.

به نظر می رسد فهم علت سکوت اصولگراها برای اصلاح طلبان دشوار نباشد. برخی آنرا حمل بر نداشتن حرفی برای گفتن عنوان کرده و بعضی این سکوت را نشانه شرمندگی توصیف می کنند. بر همین اساس فریاد خود را سبب اعلام شرمندگی اصولگرایان می دانند و با این کار ضمن مخالف نشان دادن خود با احمدی نژاد، اصولگرایان را به عنوان رقیب اصلی خود به گوشه رینگ هدایت می کنند.

با عنایت به بهره های وافری که آنها از رفتارهای نامتعارف احمدی نژادی ها می برند، علت عصبانیت آنها نیاز به علت کاوی بیشتری دارد.

یک علت می تواند ترس اصلاح طلبان از احمدی نژاد باشد. چراکه سکوت اصولگرایان ممکن است جهت اعتراضات وی را به سمت دولت و نقش اصلاح طلبان در بروز این وضعیت سوق دهد. حال آنکه اگر اصولگراها سکوت خود را بشکنند و به اقدامات او واکنش نشان دهند، هم اهداف احمدی نژادی در نجات احتمالی از پاسخگویی به میز محاکمه و یا حداقل مخدوش سازی دستگاه قضایی برای اثبات بی گناهی خود را محقق می کند و هم اهداف اصلاح طلبان از تشدید این غوغاسالاری را تامین می کند که می خواهند نگاه افکار عمومی را از مسائل اصلی و عوامل آن را متوجه مسائل حاشیه ای و مقصر نشان دادن گذشتگان سازند.

این درحالی است که از نظر مردم اگر دولت یازدهم و دوازدهم که با کمک علنی اصلاح طلبان در راس قدرت قرارگرفت، قادر به برآورده کردن نیازهای معیشتی مردم و مشکلات اقتصادی کشور بود، امروز جایی برای باز شدن باب انتقاد از وضعیت و سوارشدن بر موج نارضایتی ها ی مردم ممکن نبود. اما دولت مورد حمایت اصلاح طلبان ، به رغم همه مانورهای تبلیغاتی در زمینه تعاملات جهانی، دیپلماسی باز و مذاکرات طولانی و همراهی نخبگانی ، برگ برنده ای برای اثبات حقانیت عمل خود و ناحق بودن دو دولت پیش از خود ندارد.

پر واضح است که اگر دولتی بعد از گذشت چهار یا هشت سال سودای بازگشت به قدرت را در سر می پروراند و زمینه را برای باز کردن باب اینگونه حرف ها مناسب می بیند به خاطر عدم حل مشکلات مردم و عدم تحقق وعده های دولت فعلی است. لذا به نظر می رسد اصلاح طلبان به جای اقدامات انحرافی مثل بالابردن صدا، تلاش برای تحقق اهداف احمدی نژادی ها و یا نامه نگاری به دولت جهت ترساندن وی از بازگشت احمدی نژاد که خود تایید عدم موفقیت دولت می باشد، بهتر است سهم خود را در بروز این وضعیت پذیرفته و به دولت مورد حمایتشان کمک کنند و یا بدون ملاحظه جریانی از دولت بخواهند چالش های اساسی در معیشت مردم را برطرف کند تا کابوس بازگشت به گذشته برایشان همواره دغدغه نباشد.

بنابراین شاید بتوان نتیجه گرفت که فریاد این روزهای اصلاح طلبان، آنهم با ادبیات سخیف به زیان آن ها بوده و زمانه هتاکی با صدای بلند سپری شده است. مردم فکور و فهیم کشورمان سیاست سکوت و تاکیتک فریاد جناجها را مقایسه کرده و نسبت به این رفتار آنها تحلیل دارند. کسانی که سکوت این روزهای اصولگراها را در راستای خنثی کردن طرح احمدی نژادی ها می دانند، فریاد امروز اصلاح طلبان را ناشی از قرار گرفتن آنها در شرایط سخت انتخاب بر سر دو راهی ارزیابی می کنند. دو راهی که یک راه آن پذیرش مسئولیت حمایت از روحانی و به قدرت رساندن اوست. و راه دیگری که به فرار از پاسخگویی و فاصله با دولت می انجامد تا آنجا که به جهانگیری توصیه می کنند تا استعفاء بدهد و یا در ارزیابی گزارش صد روزه رئیس جمهور «100 روز خنثی» را تیتر می کنند.

بنابراین تاکتیک «فریاد زدن» این روزهای اصلاح طلبان به نسبت سیاست «سکوت» اصولگرایان با محاسبات کمتری اتخاذ شده و احتمالا این معادله به سرعت به شکل معکوس تغییر خواهد کرد. یعنی این اصلاح طلبان خواهند بود که در قبال مسائل بسیاری باید سکوت پیشه کنند. مگر آنکه به جای فریاد و بازی کردن در پازل احمدی نژادی ها و سوء استفاده از ادامه این وضعیت، زمینه موج سواری آن را با کمک به دولت از بین برده و یا حداقل به سهم و نقش خود در بروز این شرایط اعتراف کنند. زیرا اگر مسئولیت همراهی با دولتی که مدعی هستند آنها او را در یک همگرایی جریانی روی کار آورده اند و روحانی نیز هیچوقت آن را رد نکرده و بلکه در دوران تبلیغات انتخابات و پس از آن ، در دیدار با طیف های مختلف اصلاح طلب بر این همراهی و همگرایی صحه گذاشته است ( بر خلاف احمدی نژاد ی که همواره مدعی بود هیچ طیف و گروه اصولگرا او را بر این مسند ننشانده و مکرر بر انتسابش به جریان اصولگرایی معترض بود ) ، چگونه می توانند بار دیگر نگاه افکار عمومی را به سمت خویش سوق دهند.