روز 28 مرداد یادآور کودتای ننگین و سیاهی است که شیرینی نهضت ملی شدن صنعت نفت را در کام ملت ایران تلخ کرد. طرح کودتای نظامی 28 مرداد را باید در اصل، یک طرح انگلیسی دانست. انگلیس که پس از کوتاه شدن دست خود از صنعت نفت ایران، منابع بسیاری را در منطقه و خصوصاً ایران از دست داده بود، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مطالعه طرح یک کودتای نظامی شد. در ابتدا امریکا مخالف بود اما پیروزی آیزنهاور در انتخابات ریاست جمهوری امریکا باعث تغییرات عمده‌ای در سیاست خارجی این کشور شد. از جمله مهمترین عوامل شکل‌گیری این کودتا، خوشبینی مصدق به امریکا بوده است. به مناسبت سالگرد این کودتا مصاحبه‌ای با حجت‌الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی رئیس موسسه تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی و از اعضای دفتر حضرت امام(ره) در نجف انجام داده‌ایم.

امام خمینی (ره) طی نامه‌ای به حجت‌الاسلام روحانی در دی ماه 1367، تدوین تاریخ انقلاب اسلامی را به وی واگذار نمود. از آثار علمی وی کتاب چهار جلدی نهضت امام خمینی بالغ بر 6000 صفحه به چاپ رسیده است. شایان ذکر است اولین جلد این کتاب قبل از انقلاب با همین عنوان در بیروت چاپ شد.

باتشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. باتوجه به فرارسیدن سالگرد کودتای 28 مرداد، بفرمایید مجموع عواملی که زمینه‌ساز کودتا و شکست نهضت ملی شدن نفت شد، چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از عوامل اصلی شکست نهضت، اختلافی بود که بین سران و مسئولان نهضت بوجود آمده بود و دشمن توانست با ایجاد اختلاف بین رهبران نهضت، آن را به سستی و انحراف بکشاند. عامل دوم که نقشش بیشتر از عامل اول است، اندیشه «جدایی دین از سیاست» بود که در دولت مصدق بسیار جا باز کرده بود. مصدق تا روزی که به آیت‌الله کاشانی نیاز داشت از وی استفاده کرد اما وقتی بر موج سوار شد، فکر کرد نیازی به روحانیت ندارد و نباید روحانیت وارد سیاست شود.

در دوران دولت مصدق که بیست‌وهشت ماه طول کشید، شهید نواب صفوی بیست ماه در زندان بود و هرکس واسطه می‌شد تا مصدق او را از زندان آزاد کند، می‌گفت باید تعهد دهد که در سیاست دخالت نمی‌کند. این دوری‌گزینی از اسلام باعث شد مردم دلسرد شوند و حرکت اسلامی رنگ ببازد و توطئه‌های خارجی بتواند کودتا را تحقق ببخشد.

 همواره در صحبت از کودتای 28 مرداد سال 32، نام امریکا به میان می‌آید؛ گویی که انگلستان هیچ نقشی در این کودتا نداشته است. سهم انگلیس در به ثمر رساندن این کودتا در چه حد بود؟

طبیعی است که انگلیس هم بیکار ننشسته بود اما قهراً این «کفتار پیر» دندان استعماری‌اش کند شده بود و با همکاری امریکا می‌توانست توطئه را پیش ببرد. عامل دیگر کودتا که لازم است در اینجا به آن اشاره کنم خوش‌بینی مصدق به امریکا بود. وقتی به بیگانگان تکیه کنیم ضربه می‌خوریم. هرگاه در طول تاریخ به بیگانگان اعتماد کردیم ضربه خوردیم.

** نواب و کاشانی در اطلاعیه‌هایشان گفته بودند امریکا با انگلیس فرقی ندارد

در اوایل دوران قاجار، فتحعلی‌شاه قبل از جنگ ایران و روس به انگلستان اعتماد کرد و پیمان نظامی بست. با شروع  جنگها دولت بریتانیا پشت ایران را خالی کرد و به کمک ایران نیامد. بعد از انگلیس وی به فرانسه پناه برد اما در آن جریان هم شکست خورد. در جریان مشروطه عواملی که مردم را سمت سفارت انگلیس کوچ دادند، زمینه شکست نهضت مشروطه را فراهم کردند و نتیجه این شد که حکومتی بدتر از قاجار توسط رضاخان بر سر کار بیاید. در جریان ملی شدن نفت،  عامل اصلی شکست اتحاد با امریکا بود. آیت‌الله کاشانی و نواب، در نامه‌ها و اطلاعیه‌های خودشان تذکر داده بودند امریکا با انگلیس فرقی نمی‌کند اما اعتماد مصدق به امریکا تاحدی بود که نتوانست باور کند امریکا به وی خیانت می‌کند.

18 روز قبل از کودتا در 10 مرداد 1320 روزنامه «باختر امروز» که ارگان رسمی دولت بود و مرحوم حسین فاطمی سردبیری آن را برعهده داشت، در تیتر درشتی نوشت «نسیم آزادی از کشور جورج واشنگتن به سمت ایران وزیدن گرفت». اگر این حد از اعتماد مصدق به امریکا نبود و امریکا را مانند انگلیس نگاه می‌کرد، احتمال داشت کودتا موفق نشود

تا چه حد احتمال کودتا داده می‌شد؟

در نامه‌ای  که کاشانی در عصر روز 27 مرداد به مصدق می‌نویسد، نسبت به وقوع توطئه اعلام خطر می‌کند و حاضر است با وجود همه رفتارهای ناشایستی که در حقش شد با وی همکاری کند اما مصدق جواب می‌دهد «من مستظهر به پشتیبانی ملت هستم». این مسئله نشان می‌دهد که غروری وی را گرفته بود که هیچ‌کس نمی‌تواند او را به زمین بزند.

عامل دومی که در پاسخ به پرسش اول بیان کردم، در این مسئله نقش داشت. وقتی که مصدق منهای اسلام حرکت کرد، مردم هم از صحنه کنار رفتند. فاصله 30 تیر 1331 تا تا 28 مرداد 32 تنها یک سال است. مردمی که در 30 تیر به خیابانها آمدند و شهید دادند، وقتی احساس کردند نهضت جنبه اسلامی ندارد، کاشانی آنطور سرکوب شد، روحانیت به آن شکل هتک می‌شود، طبیعی است که کنار رفتند و به تماشا ایستادند.

اگر مردم در صحنه می‌ماندند محال بود امریکا با مشتی دلار و تعدادی اراذل و اوباش کودتا را تحقق ببخشد. مردم در صحنه نبودند و دلیل آن رفتار مصدق و سیاست «جدایی دین از سیاست» بود.

 حضرت امام در نوفل‌لوشاتو در مصاحبه‌ای که با حامد الگار دارد، می‌گویند که «من پیام دادم به آقای کاشانی که شما بیش از آنکه جنبه سیاسی نهضت(ملی شدن صنعت نفت) را پررنگ کنید، خوب است که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کنید». در واقع این نقدی بود که امام به نهضت ملی شدن نفت داشت. درسی که حضرت امام از کودتای 28 مرداد گرفتند و باعث شدن انقلاب اسلامی به سرنوشت نهضتهای مشروطه و ملی‌شدن نفت دچار نشود، چه بود؟

امام درسهای خوبی از تاریخ گرفته بود. یکی از این درسها دوری‌گزینی از اختلاف بود. امام از روزی که نهضت را آغاز کردند تا روزی که چشم از جهان فروبستند، هیچگاه وارد اختلافات داخلی نشدند. یکی از دلایلی که امام را از ترکیه به نجف بردند، این بود که امام را با علمای نجف درگیر کنند و می‌دانستند در آنجا افکار متضاد با ایشان زیاد است و با ایجاد اختلاف بین ایشان و علمای نجف، امام از یاد خواهند برد که مبارزه اصلی با شاه و امریکاست.

** امام اعتنایی به پخش شب‌نامه‌ در نجف نکردند/  ماجرای وساطت علامه طباطبائی برای نهضت آزادی

به محض اینکه علیه امام شبنامه پخش کردند و نسبتهایی مانند «صوفی‌مسلکی» زدند، امام اعتنایی نکردند. دوتن از اساتید از جمله آیت‌الله رضوانی فقیه عضو شورای نگهبان که به رحمت خدا رفت و دیگری آیت‌الله راستی کاشانی، خدمت ایشان رسیدند و گفتند: یا خودتان این اتهامات را تکذیب کنید یا اجازه دهید که ما این نسبتها را تکذیب کنیم. امام جواب دادند دیگر فرصتی برای دفاع از خود نیست و باید از اسلام دفاع کنیم.

هرچه در نجف بیشتر به امام حمله می‌شد، امام هم حملات خود را متوجه شاه و امریکا می‌کرد. درس دوم این بود اجازه ندهند روشنفکرمآب‌های غربزده در نهضت نقش کلیدی داشته باشند. امام از سال 41 که نهضت را آغاز کردند هیچگاه با نهضت آزادی ملاقات نداشتند. نهضت آزادی 2 بار از امام درخواست ملاقات کرد و به قم آمدند اما امام هیچگاه آنها را به حضور نپذیرفت. حتی یک بار علامه طباطبائی واسطه شد  اما امام نمی‌خواست اینها نقشی برعهده بگیرند. در واقع افراد «سازشکار» و «تسلیم طلب» نباید در نهضت سهمی داشته باشند.

 اما همین جریانات روشنفکر در مقطعی وارد نهضت شدند و حتی مسئولیت گرفتند!

به این خاطر که همراه شده بودند. زمانی که کریم سنجانی در نوفل لوشاتو خدمت امام رسید، امام به وی گفت باید اطلاعیه بدهد و رفتن شاه را بپذیرد. چراکه اینها طرفدار قانون اساسی بودند نه از بین رفتن نظام سلطنت. پیامبر اکرم(ص) هم وقتی افرادی مانند ابوسفیان بظاهر اسلام آوردند، آنها را پذیرفت. زمانی هم که اینها خدمت امام رسیدند و گفتند ما شما را قبول داریم، ایشان پذیرفتند اما مراقب هم بود و هرجا انحرافی می‌دید برخورد می‌کرد.

 به کودتای 28 مرداد برگردیم. در پیروزی نهضت ملی شدن نفت سه ضلع نقش داشتند. از یک سو مرحوم آیت‌الله کاشانی و جریان مذهبی نهضت بود.  از یک‌سو دکتر مصدق و جبهه ملی و از طرفی هم شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام که بازوی نظامی در پیشبرد نهضت بودند. سهم هرکدام را در پیروزی ملی‌شدن صنعت نفت در چه حد می‌دانید و اینکه کدام‌یک در شکست نهضت نقش اساسی داشتند؟

نواب صفوی اگر دست به اعدامهای انقلابی نمی‌زد، زمینه برای ملی‌شدن نفت فراهم نمی‌شد. مصدق و جبهه ملی دست به دامان نواب شدند که این مهره‌های خطرناک را بردارد. اگر رزم‌آرا را از سر راه برنمی‌داشتند، رعب و وحشت در دولتمردان آن زمان ایجاد نمی‌شد و جرئت نکردند در مقابل نهضت کارشکنی کنند.

اگر آیت‌الله کاشانی نبود، مصدق نمی‌توانست به قدرت برسد. شاه مصدق را عزل و قوام را به قدرت رساند اما حرکت آیت‌الله کاشانی بود که گفت اگر تا فردا مصدق برنگردد، لبه توپ را متوجه دربار می‌کنم. حرکت حماسه 30 تیر موجب بازگشت مصدق به قدرت بود.

مصدق هم در حد خودش در بسیج نیروهای روشنفکر نقش داشت اما مصدق با غروری که داشت و همکاری با کسانی که اعتقادی به نهضت نداشتند مانند اللهیار صالح که دست پرورده امریکا بود باعث شکست نهضت شد.

اللهیار صالح جاسوس بود؟

بحثش مفصل است. در دورانی که دانش‌آموز بود او را از کاشان به تهران آوردند و بدون گرفتن امتحان به وی دیپلم دادند و منشی سفارت امریکا شد. جاسوس نبود بلکه دست‌پرورده بود و یک‌جا در خاطراتش می‌گوید: اگر مصدق خیانت نمی‌کرد، امریکا هم کودتا نمی‌کرد!

اللهیار صالح دست‌پرورده امریکایی‌ها در کنار دکتر محمد مصدق

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌های متعددی به‌ویژه در سالگرد 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی امریکا، نسبت به تجربه تلخ کودتای 28 مرداد متذکر می‌شوند. از طرفی اخیراً بعد از توافق هسته‌ای برخی درصددند مصدق را به‌عنوان نماد توافق و دیپلماسی، قهرمان جلوه دهند در حالی‌که تلاشهای مصدق با اعتمادش به امریکا از بین رفت. با توجه به اینکه قریب 60 سال از این کودتا می‌گذرد، چرا نسبت به این تجربه تاریخی بی‌اعتنا هستیم؟

مقام معظم رهبری کاملاً احساس می‌کند جریانی که مصدق را به سقوط کشاند همان اندیشه در میان اشخاصی در کشور ما وجود دارد و آن «بیگانه پرستی» است. رهبری با بازگو کردن جریان 28 مرداد سعی می‌کند این مسئله را هشدار دهد که همان اعتمادی که مصدق به امریکا داشت و منجر به سقوط او شد، امروز توسط برخی دولتمردان دنبال می‌شود.

رهبری هم با هشدار سعی می‌کند اینها متنبه شوند اما تنبه‌پذیر نیستند. قران تعبیر زیبایی دارد که «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ/ به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است» هرکس نمی‌تواند از تاریخ درس بگیرد و در واقع آن خرد و عقل لازم را برای درس گرفتن از تاریخ ندارند و راهی را می‌روند که پیشنیان رفتند و به همان چاه و چاله خواهند افتاد اما تفاوت امروز با آن دوران در این است که ملتی آگاه و رهبری با بصیرت داریم که اجازه تکرار تاریخ را نمی‌دهند.

 در یک‌صد سال اخیر روندی از این بیگانه‌پرستی را در تاریخ معاصر از مشروطه به بعد می‌توان دید. اگر بخواهید بیگانه‌پرستی را تعریف کنید و مصادیقی از آن را در تاریخ خودمان نام ببرید، چه خواهد بود؟

بیگانه‌پرستی دو شکل دارد؛ گاهی یک نفر مزدور، جیره‌خوار و جاسوس است اما گاهی یک جریانی وجود دارد که وابستگی به دیگر کشورها را اجتناب‌ناپذیر می‌داند.

آنچه که از زمان مشروطه مطرح بود این است که ملتها باور کنند بدون اتکای به ابرقدرتها نمی‌توان روی پای خود ایستاد. برای ملتها اینگونه وانمود کرده بودند که اگر می‌خواهید با دیکتاتورها مبارزه کنید، باید به یک قدرت وابسته باشید. در جریان کاپیتولاسیون امثال جبهه ملی و پان‌ایرانیستها  موضع نگرفتند. به‌دلیل اینکه موضع علیه کاپیتولاسیون یعنی درافتادن با امریکا و فکر می‌کردند حریف امریکا نمی‌شوند.

**  مائوئیست لبنانی گفت شما چیزی از سیاست نمی‌فهمید/ حرکت امام خمینی نشان داد «ما می‌توانیم»

اشکالی که به امام خمینی می‌دانستند این بود که هیچ قدرتی از امام پشتیبانی نمی‌کند. اللهیار صالح گفته بود آخوندها سیاست سرشان نمی‌شود و نمی‌دانند چه زمانی با شاه مبارزه کنند. هم شرق و هم غرب در ایران منافع دارند و با شاه کنار می‌آیند.

در خارج کشور هم که بودیم احزاب اسلامی مانند حزب‌الدعوه و اخوان‌المسلمین نظرشان این بود که باید به امریکا پناه بیاوریم و انتقادی که به امام داشتند این بود که در ایران لبه تیز حمله را متوجه امریکا و انگلیس کرده و در نتیجه شوروی در ایران پا می‌گیرد. وقتی به دفاتر سازمانهای آزادی‌بخش می‌رفتیم، سوالی که ابتدا می‌کردند این بود که شما در مبارزاتتان از پشتیبانی کدام قدرتها برخوردارید. وقتی جواب این بود که ما با هیچ قدرتی در ارتباط نیستیم،تعجب می‌کردند.

یک‌بار من به یکی از مائوئیستهای لبنان گفتم که با هیچ قدرتی تماس نداریم. وی با یک تبختر خاصی گفت: شما چیزی از سیاست نمی‌فهمید. بنابراین کسانی که در چند سال گذشته با امریکا، انگلیس و شوروی ارتباط دارند، بر این باور بودند که «ما نمی‌توانیم»!  اما حرکت حضرت امام خمینی(ره) همه این معادلات را به‌هم ریخت و نشان داد ما می‌توانیم.

در این دوران هم متأسفانه کسانی هستند که فکر می‌کنند بدون امریکا نمی‌توان روی پای خود ایستاد و به تعبیر حضرت امام هرچه هم ضربه می‌خوریم از همین «مغزهای عاریه‌ای» است که می‌خواهند هر ذلتی را با دیپلماسی پیش ببرند.

کسانی که راه نادرستی را پیش می‌گیرند خداوند هم اینها را به حال خودشان رها می‌کند چراکه با چشم سر می‌بینند کسانی که به امریکا اعتماد کردند مانند قذافی و صدام و مبارک چه بلایی بر سرشان آمد اما باز هم راه خودشان را می‌روند و عبرت نمی‌گیرند.