عبرت تاريخ؛ جنگ ايران و روس و عاقبت سيد محمد مجاهد

بعد از جنگ اول روس با ايران و شكست سپاه ايران كه منجر به عهد نامه گلستان گرديد روس ها به تجاوزات خود به سرحدات ايران پرداخته، با بى اعتنايى به افكار و مقدسات مذهبى مسلمانان احساسات آنان را جريحه دار مى نمودند به اين گونه نقض عهد كرده و از حدود آن چه در پيمان گلستان منظور بود تخطي نمودند.

 در اين هنگام بود كه چون مسلمانان شاه را قادر به مقابله با سپاه روس نمى ديدند به مرحوم آقا سيد محمد شاكى شده و از وى خواستند با صدور فرمان جهاد دست روسيه را از سر آنها كوتاه نمايد و سپاه ايران شهرهاى قفقاز را مسترد دارند. در ناسخ التواريخ تحت عنوان «وقايع سال يك هزار و دويست و چهل و يك هجرى و ابتداى نقض عهد روسيان با ايران» ، پس ازشرح مراسم نوروزى آن سال كه در پيشگاه فتحعلى شاه بر گزار شد می نويسد : «و اين هنگام پادشاه ايران در كيفر جماعت روسيه يك جهت شد چه از اين پيش نقض عهد ايشان و در آمدن به قلعه "بالغ لوى" ايروان به شرح رفت و هم در اين مدت كه در اراضى مسلمانان مسلط بودند از دراز دستى با زنان بيگانه (يعنى مسلمانان) و اخذ اموال مردم خودارى ننمودند. اين حديث به دست بعضى از چاكران نايب السلطنه (عباس ميرزا ) كه از مصالحه با روسيان دلگران بودند، گوشزد آقا سيد محمداصفهانى كه ساكن عتبات بود،گشت و او به كارداران درگاه شاهنشاه ايران نگاشت كه اين هنگام جهاد با جماعت روسيه فرض افتاد. پادشاه اسلام را در اين امر رأى چگونه است؟ شهريار تاجدار فرمود كه ما پيوسته به انديشه جهاد شاد بوده ايم و خويشتن را از بهر ترويج دين و رونق شريعت نهاده ايم. شهريارش نيز عظيم گرامى داشت  و از اجراى لشكر بر زيادت از سيصد هزار تومان زر مسكوك باز كرد تا در تجهيز لشكر به كار شود. پس آقا سيد محمد دلشاد كرد تا با هريك از علماى ايران مكتوبى نگارد كه به حضرت شهريار گرد آيند و مردم را از بهر جهاد تحريص كنند». 

« و روز جمعه هفدهم ذيقعده جناب آقاى سيد محمد و حاجى ملا محمد جعفر استرآبادى و حاجى ملا محمدتقى قزوينى و سيد عزيزالله طالش و ديگر علما و فضلا وارد لشكرگاه گشتند و شاهزادگان و امرا ايشان را پذيره كردند. روز شنبه هيجدهم جناب ملا احمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه به زيادت بود به اتفاق فتوى راندند كه هر كس از جهاد با روسيان باز نشيند از طاعت يزدان روى بر تافته» .

به طورى كه در ناسخ التواريخ و روضه الصفاى ناصرى مى نويسد پس از اعلام جهاد شور و هيجانى در سراسر مملكت ايجاد شد و در هرجا مردم خود را براى جهاد آماده مى كردند و البته در ميان رجال و ساير طبقات نيز افراد معدودى بودند كه با موضوع جهاد مخالفت مى كردند، ولى ناگزير در برابر فرمان جهاد تسليم شدند. عباس ميرزا كه از هنگام معاهده گلستان حاضر براى جنگ با روس نبود در اين جنگ نيز مأمور دفاع از شهرهاى ايران و بيرون آوردن آنها از دست روس شد.علما و مجتهدان هم با لشكر حركت نموده و در تبريز توقف كردند و مجاهدين را براى سركوبى و جلوگيرى از حملات قواى تحريص به جهاد مى كردند، سران سپاه نيز مرتب آنها را در جريان فتح و پيشروى ها كه نصيب لشكر اسلام مى شد، مى گذاشتند. در چند هفته اول جنگ، لشكر اسلام همه جا فاتح بود و به سرعت پيشروى نمود و قلاع و شهرهاى از دست رفته ايران را يكى پس از ديگرى فتح كرد و جماعت زيادى از سپاه روس را كشته و بسيارى از آنان را به اسارت بردند و هم غنايم هنگفتى به چنگ آوردند. مطابق آنچه در ناسخ التواريخ آمده، بطور تخمينی بيش از سه هزار كشته و به همين حدود اسير و ٢١ عراده توپ از سپاه روس نصيب لشكر ايران شد و بدان وسيله روس ها نيروى ثبات خود را از دست دادند، پا به فرار نهادند.


ماجراى شكست
جريان اين بود كه هنگام صف آرايى لشكر روس به سر كردگى ژنرال پاسكيويچ (بسقاويج) سردار روسى و لشكر ايران زير نظر نايب السلطنه عباس ميرزا، چون دهان توپهاى روس به طرف فرزندان عباس ميرزا گشاده شد، عباس ميرزا دستور داد فورا شاهزادگان را از آن محل به سمتى ديگر كه در تيررس توپها نباشند انتقال دهند، مأمورين نادان هم آنان را طورى با عجله از جلو دوست و دشمن عبور دادند كه همه گمان كردند دستور عقب نشينى و فرار داده شده،  ساير لشكريان هم به دنبال شاهزادگان فرارى، بى خود پا به فرار گذاشتند تا جايى كه خود عباس ميرزا نيز كه مرتكب چنين اشتباه بى موقع شده بود با سران سپاه به اصلان دوز عقب نشستند  و سپاه روس فرصت يافت كه تمامى مواضع دفاعى ايرانيان را اشغال كند و راه فتح مجدد را به روى لشكر ايران ببندد. در آن گيرودار دو هزار و پانصد نفر از سربازان ايران به محاصره افتادند، پس از يك شبانه روز كه دليرانه از خود دفاع نمودند با چهار عراده توپ به اسارت قواى روس در آمدند و بدين گونه  فتوحاتى كه پى در پى نصيب ايرانيان گشت بر اثر يك اشتباه مختصر از دست رفت .

اما بعد
پس از هزيمت لشكر ايران و پيشروى روسيان آنها كه دين و ايمانى نداشتند و از روز نخست با جهاد و جنگ مجدد با روس مخالف بودند، اين موقع دستاويزى يافته گناه آن شكست مفتضح و عقب نشينى بى مورد را معلول دخالت علما و مجتهدين دانسته و از هتك حرمت آنان و كلمات زشت خودارى نكردند. درباريان و تاريخ نويسان متملق خاقان مغفور نيز در اين باره كوتاه نيامدند. رضا قلى خان هدايت كه مشرب صوفى داشت و على القاعده با فقها و مجتهدان دشمنى! در كتاب روضه الصفاى ناصرى واقعه جهاد و دخالت مجتهدان را سخت نكوهش نموده و با آن سعى كرده گناه آن شكست خفت بار را به گردن پيشوايان ملت بيندازد !

وى در عين آنكه آقا سيد محمد را «مجتهدالزمان» و «اكمل المجتهدين» مى خواند و او را با اين عبارت « سيد سند فضايل القاب كه قبول خاصه و عامه و كرمى هنگامه داشت» و «سيد مجتهد كه در كيش اسلام به منزله نايب امام  و اعلم علماى فضيلت ماب بود» ياد مى كند،  مع الوصف مى نويسد : «و چون عوام كالانعام مطيع و منقاد علماى معروف به اجتهادند بر اين قول اتفاق كردند و اين سخن (فرمان) جهاد را تصحيح و اين عقيدت را تصريح نمودند . عوام كالانعام را كار به جايى رسيده بود كه احكام علما را بر اوامر سلطان ايران ترجيح دادند و گوش جان و دل بر طاعت مجتهدين نهادند و كمر بر جهاد بستند».

بالاخره كار به جايى رسيد كه در دو سال بعد قواى روسيه تا تبريز پيشروى كرده و قصد تصرف تهران را داشته باشد و نايب السلطنه عباس ميرزا در محل تركمانچاى تن به عقد معاهده منحوس متاركه جنگ و صلح با روس بدهد و در نتيجه قفقاز، قسمتى از خاك ايران را، بعد از آن همه جنگهاى طولانى و تلفات جانى و مالى و از ميان رفتن عرض و نفوس و نواميس مردم مسلمان ايران به روسيه واگذارد تا در مقابل بعد از فتحعلى شاه امپراطور روس سلطنت او را به رسميت بشناسد و در برابر خطر وجود برادران بى شمارش كه همواره خطرى براى وى محسوب مى شدند حمايت كند!!

به هر جهت پس از شكست قواى ايران مرحوم آقا سيد محمد سخت دلتنگ و آزرده گشت  از تبريز بيرون آمد و در بين راه درگذشت. در روضه البهيه مى نويسد: «وفات آن جناب در همين سفر اتفاق افتاد و گويا در قزوين بوده است . آن بزرگوار از بسيارى اندوه و غم و تأسف به سبب غلبه لشكر روس بر مسلمانان و سرزنش منافقين و بى حيايى مردم ضعيف الايمان و بى اعتنايى شاه و سران سپاه نسبت به خود بدرود حيات گفت. چنانكه شيوه نياكان وى عليهم السلام چنين بوده است. نعش او را به كربلا منتقل كردند و بر آرامگاهش قبه اى معروف ساختند.»

اما سيد محمد مجاهد كيست ؟
او فرزند سيد على صاحب رياض كه از برجستگان حوزه فقاهت شيعى و نوه استاد كل علامه وحيد بهبهانى است. در مراتب دانش و تقواى وى سخن بسيار گفته شده است. او را از فضلاى با نام و نشان و علماى عالى شان و سرخيل گروه زهاد و صدر نشين مجلس عباد و اوتاد در علم فقه و اصول و در علم آداب و سلوك بسى آراسته به كمالات توصيف شده است. در حمله وهابيون به كربلا به كرمانشاه و از آنجا به اصفهان و سپس به مشهد مقدس مشرف شده و سرانجام به اصفهان آمده و مرجع عام و خاص مى شود. رياست شيعيان در عصر وى به او منتهى شده است. تاليفات بسيار دارد و كثير التاليف بوده است. محقق قمى در سن پيرى از او مى خواهد تا در نزد او مباحثه علمى داشته باشد و بقاى ملكه اجتهاد را در او تاييد كند. مى نويسند «آقا سيد محمد چنان مقبوليت عامه يافت كه چون در حوض مسجد شاه قزوين وضو ساخت اهالى آن شهر جميع آب حوض را به اندك زمانى براى تبرك و تيمن و استشفاء بردند به نحوى كه آن حوض بى آب ماند».

او شاگرد علامه بحرالعلوم و داماد آن جناب است. با آن حوادث و اين شخصيت ... . مهدى بامداد از خيل روشنفكران در مورد ايشان اين گونه مى نويسد: «در سال ١٣٤١ قمرى كه جنگ روس و ايران پيش آمد و سيد محمد اصفهانى كه از مراجع تقليد آن زمان بود به تهران آمد و يا ديگران او را كشاندند  و آوردند. در اين هنگام جمعى از مجتهدين  طراز اول ايران از روى نادانى و بى اطلاعى از ان امور و جريانات سياسى عالم نيز با او  موافقت كرده و حكم جهاد با روسيه را دادند و دولت بى بند وبار و بى اساس ايران را وارد جنگ با روسيه نمودند.» «سر دسته آنان سيد محمد اصفهانى سابق الذكر بود كه بعد معروف شد به سيد محمد مجاهد و پس از سيد محمد حاجى ملا احمد نراقى صاحب عنوان بوده كه در آن زمان خيلى اهميت داشت بدبختانه بيشتر اوقات مراجع تقليد و ملاهاى ما مستقيم يا غير مستقيم آلت دست اين و آن بوده اند». 

وقتى سرنوشت سيد مجاهد به جرم مقاومت و دفاع از ناموس و ملت اين باشد تكليف دیگر مدافعان حقوق مسلم مردم ایران روشن است !

بايد نگران سيد مجاهد بود! 

اين نكته تاريخى از باب تركمانچاى جديد نوشته آمد.

 فاعتبروا يا اولى الالباب