به گزارش پارس به نقل از کیهان، حقیقت شور انگیزی است کلام پیامبر خدا(ص) که فرمود «مثال آن چه که خداوند مرا از هدایت و علم برانگیخت، مثال باران فراوان است که به زمین رسد. بخشی از زمین، پاکیزه و نرم و مستعد است، پس آب را می‌پذیرد و انواع فراوان گیاه و سبزه را می‌رویاند. و بخشی از زمین سنگ و سخت است که آب را نگاه می‌دارد و مردم از آن می‌نوشند و آبیاری و زراعت می‌کنند. و پاره‌ای از باران به زمین شوره‌زار [و بی‌استعداد] می‌رسد؛ نه آب را نگاه می‌دارد و نه گیاه می‌رویاند. این مثال کسی است که در دین خدا تعمق کند و خداوند او را به آنچه مرا مبعوث کرده منتفع سازد، پس او بیاموزد و بیاموزاند. و باز، مثال کسی است که سرش را بالا بگیرد و هدایتی را که خداوند مرا به خاطر آن فرستاده، نپذیرد.» بیچاره آن که باران و بهاران بیاید و او هیچ تکانی نخورد. قرآن حکیم تعبیر عجیبی دارد. «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارهًْ او اشد قسوهًْ... سپس (پس از تذکر آیات الهی) دل‌های شما سخت همچون سنگ شد یا سخت‌تر! چرا که پاره‌ای از سنگ‌ها می‌شکافد و از آن نهرها جاری می‌شود. و پاره‌ای از آنها شکاف برمی‌دارد و آب از آن تراوش می‌کند؛ و پاره‌ای از خشیت الهی (از فراز کوه) فرو می‌افتد. و خداوند از اعمال شما غافل نیست.» (بقره- 147)
زمین را با مرغوبیت و حاصل‌خیزی آن قیمت می‌گذارند. آدمی را چگونه باید قیمت گذاشت؟ سینه امیرمؤمنان(ع) لبالب معجونی از غم و اشتیاق بود که دست کمیل‌بن زیاد را گرفت و تا بیرون شهر برد، سپس آه بلندی از عمق جان کشید و فرمود «یا کمیل‌بن زیاد! ان هذه القلوب  اوعیهًْ فخیرها اوعاها... ای کمیل این دلها چونان ظرف است و ارزنده‌ترین آنها پر گنجایش‌ترین آنهاست... ای کمیل در این سینه دانشی است انباشته اگر حاملانی برای آن می‌یافتم. آری یافتم شخص باهوشی را که امانتدار نبود... و یافتم آن را که فرمانبردار حاملان حق بود بدون بصیرتی و با اولین شبهه، شک در دلش سر می‌کشید... خداوندا آری زمین از حجت خدا خالی نماند؛ در میان مردم ظاهر و مشهور باشد یا در وضعیت بیم و پنهان تا حجت‌های الهی نابود نگردد. اینان چندند و کجا هستند؟ آنان به خدا سوگند شمارشان کم، و قدر و قیمت‌شان نزد خداوند از همه بزرگ‌تر است. خداوند با آنها حجت‌ها و دلایل خود را حفظ می‌کند تا آنها را به امثال خود بسپارند و در دلهای نظیران خود بکارند. علم با حقیقت بصیرت به آنان رو آورده و با روح یقین هم‌نشینند. آسان می‌شمارند آنچه را مترفان مشکل می‌دانند. آنان جانشینان خداوند در زمین و دعوت کننده به دین او هستند. آه... آه که چه‌قدر مشتاق دیدارشان هستم! برگرد ای کمیل، هرگاه که خواستی» (کلمه قصار 147 نهج‌البلاغه). آنها که یادشان شوق در جان مولای متقیان برمی‌انگیزد، دارای نشانه‌هایی هستند از جمله پاک‌دلانی که «عقلوا الدین عقل وعایهًْ و رعایهًْ، لا عقل سماع و روایهًْ  . در دین اندیشیدند، عقل به جان خریدن و رعایت کردن و نه عقل شنیدن و باز گفتن؛ که روایت‌کنندگان علم فراوانند و رعایت‌کنندگان آن اندک». (خطبه 239)
بهار، ماجرای ظرفیت یافتن برای تازه و زنده شدن است. بهار، قاعده الهام بخش زندگی و روح امید است. یعنی که می‌توان روزگار را تغییر داد و تازه کرد. می‌توان از عهده رنج‌ها و مشکلات و سنگ‌اندازی‌های خصم برآمد اگر که خود را تغییر داده باشیم. از سنگ گیاه نمی‌روید. خاک باید که نرم باشد تا آب و دانه و ساقه در او جای گیرد و از دل همین خاک نرم است که درختان تناور و محکم سربر می‌آورد. دل‌ها که به ذکر الهی ذوب شد و در قالب حقیقت ریخت، آنگاه می‌شود «زبر الحدید، پاره فولاد». می‌شود همان که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «مؤمن از پاره‌های آهن محکم‌تر است. پاره آهن چون داخل آتش شود، دگرگون شود و همانا مؤمن اگر کشته شود سپس برانگیخته شود، قلب او دگرگون نمی‌شود». می‌شوند یاران وعده داده شده امام زمان(عج) که اولیای دین درباره توانایی‌شان فرمودند: «به هر یک از آنها قدرت چهل نفر داده شده و قلب هر یک از آنها محکم‌تر از پاره‌آهن است. اگر بر کوه بگذرند، فرو پاشد. شمشیر در غلاف نمی‌کنند مگر اینکه خدای عزوجل راضی و خشنود شود» و «مردمانی هستند که گویا دل‌های آنان پاره‌ای از آهن است، شک در آن راه ندارد، در امر الهی استوارتر از سنگ سخت هستند» با بودن چنین استوانه‌های استقامتی است که یک ملت دگرگون شده و انقلاب کرده می‌تواند به مطالبه خصم برای تغییر- عقب‌نشینی  و ارتجاع و تسلیم- نه بگوید و به سینه او دست رد بزند. یک ملت برای اینکه بتواند دست رد به سینه شیاطین و مستکبران و طوغیت بزند، باید که خود را بسازد و دگرگون کند و قدرتمندتر شود؛ اگر نه در بیراهه‌ای مدیریت می‌شود که شیاطین بزرگ و کوچک در عالم به او تحمیل می‌کنند.
قرآن‌کریم تعابیر دقیق و رسایی دراین‌باره دارد. یک جا در آیه 37 سوره زخرف می‌فرماید «شیطان و قبیل او شما را می‌بینند از جایی که شما آنها را نمی‌بینید». این، بیان نوعی استیلا و رصد اطلاعاتی خوف‌انگیز است اما بلافاصله تصریح می‌کند«انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون». ما شیطان‌ها را برای آنان که ایمان نمی‌آورند، ولی و سرپرست قرار می‌دهیم. چیرگی شیاطین منحصرا بر بی‌ایمان‌هاست. ارعاب شیطان مخصوص آنانی است که رشته ایمان را بریده‌اند. آیه 175 سوره آل‌عمران بیان روشنی دارد. «همانا شیطان فقط اولیا و دوستان خود را می‌ترساند پس، از آنها نهراسید و از من پروا کنید اگر که ایمان دارید». منحصرا مردمانی از شیاطین مستکبر می‌ترسند که بی‌پشتوانه و بی‌رگ و ریشه باشند. آنها که «وعنده مفاتح‌الغیب. کلیدهای غیب نزد خداوند است» را باور دارند، گشایش‌ها و رونق‌ها و شکوفایی‌ها را نیز از حضرت حق طلب می‌کنند؛ که یقین دارند گردن کج کردن نزد اربابان تباهی عالم جز مذلت و مسکنت و حقارت به همراه ندارد. انقلاب اسلامی با همین منطق تکوین پیدا کرد و نامعادله قدرت میان مستضعفان و مستکبران را به هم ریخت. دفاع مقدس که شرافت و عزت و سیادت را ارزانی مردم ما کرد و مقدمه جاری شدن منطق مقاومت و بیداری اسلامی در غرب آسیا شد، از همین منطق غنی‌ساز و شکوفنده هویت گرفت. آن روز که ملت ما انقلاب اسلامی را با همه دشواری‌هایش آغاز کرد و آن روزگار که با دست خالی در برابر جبهه بزرگ حامیان رژیم بعث ایستاد، چشمش به دست عنایت الهی بود و بس. در همین تراز خود را تغییر داد و بازسازی کرد. جنگ نظامی و تحریم اقتصادی و جولان گروهک‌ها در عمق حاکمیت دست به دست هم داده بود تا ریشه ملت ایران را از جا بکند اما از متن این تهدید بزرگ و چند لایه، اقتدار و ابتکار و خلاقیت جوشید. تازه بخش کوچکی از ظرفیت‌های ما معلوم شد و پای کار عزت و اقتدار ملی آمد. آزمون ما «می‌توانیم شکوفا شویم» - آن هم در متن تهدید و محاصره و جنگ- از این واقعی‌تر؟!
برای بهاری شدن و شکفتن باید قالب‌شکنی کرد. ذات انقلاب اسلامی همین شالوده‌شکنی است. برای چنگ انداختن به ریسمان محکم الهی لاجرم باید در زمره «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله» درآمد. اگر باور داریم که «ذلّت لقدرتک الصعاب و تسببت بلطفک الاسباب» و اگر یقین کرده‌ایم که سختی‌ها به قدرت الهی نرم می‌شود و اسباب و علل به لطف الهی موثر واقع می‌شوند، باید به لوازم آن نیز پایبند بمانیم. امید به خصم بستن و از او طمع گشایش داشتن، نقض غرض و ستیزه‌جویی با خرد است. مسیری را که در این یکی دو سال پیمودیم با همه فراز و نشیب‌هایش ثابت کرد دشمنی دشمن را جز با استقامت و شجاعت و تدبیر و مجاهدت نمی‌توان کم کرد. دست تعدی دشمنان در این مدت علیه ملت‌های منطقه از لیبی و مصر و تا سوریه و فلسطین (جنگ 51 روزه غزه) و عراق و یمن گشوده بود و جز با استواری مردمانی از جنس پاره‌های پولاد - و البته تقدیم جان‌های گرامی- کوتاه نشد.
بهار آمدنی است. این سنت جاری الهی است. آن اتفاق بزرگ بی‌تردید خواهد افتاد. بهار طبیعت، بشارت ماجرای بزرگی است که غریب و شگفت می‌نماید اما پدید خواهد آمد؛ نظیر فرعون‌شکنی حضرت موسی در آن اختناق بزرگ و مانند کار کارستان حضرت روح‌الله با طاغوت و استکبار. «و نُرِیَ فرعون و هامان و جنودهما ما کانوا یحذرون. و به فرعون و هامان و لشکریان آن دو نشان دادیم چیزی را که از آن می‌ترسیدند». ظرفیت چنان بهاری را باید مهیا کرد. قابلیت قابل لازمه فاعلیت فاعل است. باید بهار را خواست و ظرف پذیرای آن شد؛ مانند خاک تفتیده‌ای که باران را جرعه جرعه سر می‌کشد و گیاه تشنه‌ای که قد می‌کشد، آن هنگام که روح باران در جان او می‌دمد.
در آستانه بهاری دیگر، لب به خنده و چشم به گریه ‌- همچون خود بهار- عرض می‌کنیم:
چون شاخه‌های خسته و خشکیم در غبار
ما را پر از شکوفه کن ای حضرت بهار
السلام علی ربیع‌الانام و نضرهًْ ‌الایام. سلام بر بهار جان‌ها و طراوت روزگاران.