پايگاه خبري تحليلي «پارس»- علي احمدي فراهاني- پژوهشگران نهضت ملي ايران، هماره با پديده‌اي كه از سوي تاريخ‌نگاران به «اختلاف آيت‌الله كاشاني با دكتر مصدق» نام گرفته، مواجه بوده‌اند. اما به راستي آيا اين ماجرا به همان ترتيب وكيفيتي است كه از سوي وابستگان به اردوگاه ملي‌گرايان مطرح شده است؟ در گفت‌وشنود پيش رو، مهندس سيد‌ابوالحسن كاشاني فرزند آيت‌الله كاشاني، با خاطرات خويش، بر اين رويداد دريچه‌اي نوين گشوده است. اميد است كه تاريخ‌نگاران را سودمند افتد.

شايد بتوان رويدادهاي پس از 30تير و پذيرش رياست مجلس شوراي ملي از سوي مرحوم آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني را آغازي بر علني و جدي شدن اختلافات ايشان با دكتر محمد مصدق دانست. جنابعالي به عنوان فرزند و كسي كه قطعاً در جريان تصميم‌گيري‌هاي سياسي و مهم آيت‌الله كاشاني بوده‌ايد، تحليلتان از پذيرش رياست مجلس شوراي ملي توسط ايشان چيست؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. وقوع قيام 30 تير در جامعه و به ويژه در ميان مردمِ حامي نهضت ملي، در توانايي مجلس براي تشخيص وحلِ مسائل مهم سياسي آن دوره، ترديدهاي جدي ايجاد كرد، چون مردم از خود مي‌پرسيدند: اين چگونه مجلسي است كه چند روز قبل به قوام‌السلطنه رأي مثبت داده است و اينها نمايندگان كدام مردم‌اند؟ چون اين رأي با اعتراض اكثريت جامعه روبه‌رو شد. آقاي سيد‌حسن امامي كه هم رئيس مجلس و هم امام جمعه تهران و با دربار نيز مرتبط بود، پس از 30 تير كه در واقع به ‌نوعي نشانه شكست دربار بود، رياست مجلس را رها كرد و به خارج رفت، چون در آن شرايط مطلقاً امكان ادامه كار براي او وجود نداشت. پس از رفتن آقاي امامي، اسامي دكتر معظمي و دكتر شايگان به عنوان رؤساي آينده مجلس مطرح شدند، اما هيچ‌يك از آنها نفوذ و جايگاه لازم را در ميان نمايندگان مجلس نداشتند، بنابراين نمايندگان مجلس جلسه‌اي تشكيل دادند تا در اين‌باره مشورت كنند و راه‌حلي براي قضيه بيابند و كسي را براي رياست مجلس كانديدا كنند كه مقبوليت عام داشته باشد...

و در اين شور و مشورت به اين نتيجه رسيدند كه درآن شرايط حاد اجتماعي، تنها فردي كه مقبوليت عام دارد، آيت‌الله كاشاني است. اينطور نيست؟

همين‌طور است. درآن روزها، ما همراه آقا- مرحوم آيت‌الله كاشاني- به ده «نارون» در لشكرك رفته بوديم كه دكتر شايگان و چند تن ديگر از نمايندگان براي صحبت با آقا به آنجا آمدند و به ايشان گفتند: دستاوردهاي 30 تير در معرض نابودي قرار گرفته است و خون شهداي آن دارد پايمال مي‌شود و در شرايط حاضر تنها كسي كه همه قبولش دارند شما هستيد. مرحوم آقا اساساً اهل پذيرفتن مقام‌هاي حكومتي نبودند وطبعا در آغاز، از اين پيشنهاد استقبال نكردند. خلاصه از آنها اصرار بود و از آقا انكار تا بالاخره آقا به مرحوم شيخ محمود حلبي گفتند: استخاره كند. استخاره كردند و خوب آمد و آقا پذيرفتند.

هدف ايشان از قبول اين مسئوليت به‌رغم ميل باطني چه بود؟

مرحوم آقا فقط براي اينكه اتحاد نمايندگان پس از واقعه 30 تير از بين نرود، قبول كردند. البته ايشان هيچ وقت به عنوان رئيس مجلس در آنجا حضور پيدا نكردند و آقايان رضوي ـ نماينده كرمان و ذوالفقاري- كه با صلاحديد ايشان به عنوان نواب رئيس انتخاب شده بودند- مجلس را اداره مي‌كردند و گزارش‌هاي لازم را به آقا مي‌دادند. مرحوم آقا با اينكه محل مراجعه طيف وسيعي از مردم هم بودند و لذا زندگي پرهزينه‌اي داشتند، هرگز حقوق نمايندگي و رياست مجلس را هم نگرفتند. خاطرم هست در آن دوره، پس از مدتي به ايشان گزارش دادند حقوق شما روي هم جمع شده است، چه كنيم؟ و مرحوم آقا فرمودند: به عنوان كمك، به يكي از بيمارستان‌هاي تهران داده شود.

به نظر جنابعالي ريشه اختلافات آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق چه بود؟ معتقديد اين نقار از چه نقطه‌اي آغاز شد؟

بنده، اتفاقاً با همين تعبير اختلاف و اختلافات مخالف هستم. خيلي‌ها سعي مي‌كنند موضوع را به اين شكل مطرح كنند كه عده‌اي تلاش كردند بين اين دو تن اختلاف ايجاد كنند. اختلاف زماني پيش مي‌آيد كه كسي در پي كسب مقام و قدرت باشد. مرحوم آقا همواره از اين مسائل اجتناب مي‌كردند. موضوع به هيچ وجه نقار و اختلاف نبود. واقعيت اين است كه تا وقتي دكتر مصدق به قانون عمل مي‌كرد، مرحوم آقا از او حمايت كردند، ولي هنگامي كه احساس كردند دارد بر اساس خودخواهي عمل مي‌كند و در پي كسب وجاهت است، حمايت خود را قطع كردند. خوشبختانه امروز اسناد و مدارك كافي براي اثبات اين مسائل وجود دارد.

ترديد آيت‌الله در حمايت از دكتر مصدق از كي شروع شد و چه مسائلي اين ترديد را تقويت كردند؟

ترديد از زماني شروع شد كه دكتر مصدق در مجازات عاملين كشتار 30 تير اهمال كرد و حتي به بعضي از آنها پست و مقام هم داد! اما علت اصلي، تقاضاي اختيارات شش‌ماهه و بعد هم يك‌ساله دكتر مصدق از مجلس بود كه يكي از اصول مسلم قانون اساسي، يعني تفكيك سه قوه از يكديگر را نفي مي‌كرد. مرحوم آقا آشكارا و شفاف، با دادن اين اختيارات به مصدق مخالفت كردند. دكتر مصدق هم اعلام كرد هر كسي را كه با اين لايحه مخالفت كند، لجن‌مال خواهد كرد! و همين كار را هم كرد. هنگامي كه در جامعه حضور پيدا مي‌كردم، مي‌ديدم چگونه با شايعه‌سازي، شأن و جايگاه آقا را در بين مردم جامعه پايين مي‌آورند. روزي به ايشان گفتم: من در بين مردم هستم و مي‌بينم چگونه عليه شما جوسازي مي‌شود به صلاح نيست با اين لايحه مخالفت كنيد. ايشان پاسخي را به من دادند كه تا زنده هستم فرمواش نخواهم كرد و همواره آويزه گوش من خواهد بود. ايشان گفتند: «پدرجان! انسان بايد طوري زندگي كند كه پيش خدا و وجدان خودش شرمنده نشود، در طول اين سال‌ها دم از حمايت از قانون و حقوق مردم زده‌ام، موافقت با اين لايحه يعني زير پا گذاشتن حقوق نمايندگان مردم و قانون اساسي. اگر سكوت كنم در برابر خدا، مردم و نسل‌هاي آينده مسئول هستم و طبعاً اين كار را نخواهم كرد.»

اما مخالفت با اين لايحه براي آيت‌الله كاشاني هزينه‌هاي سنگيني را در پي داشت كه ترور شخصيت سنگين ايشان از سوي وابستگان به جبهه ملي و حزب توده در زمره آن به شمار مي‌رود. از آن دوران چه خاطراتي داريد؟

بله، ايشان هزينه سنگيني پرداختند و ترور شخصيت شدند، اما حتي يك لحظه هم پشيمان نشدند، بلكه در اعتقاد خود راسخ‌تر شدند. مرحوم آقا مي‌دانستند پس از مخالفت با اين لايحه چنان فضاي سنگيني براي ايشان ايجاد خواهد شد كه به‌ناچار انزوا را بر خواهند گزيد، اما اين مسئله كمترين اهميتي براي ايشان نداشت. يادم هست در سال‌هاي آخر زندگي‌شان روزي زير بغل ايشان را گرفتم كه از پله‌هاي مسجد پامنار بالا بروند و اقامه نماز كنند. ايشان گفتند: «باباجان! روز گاري وقتي به اين مسجد مي‌آمدم، مردم چنان براي بوسيدن دستم به يكديگر و به من فشار مي‌آوردند كه بيم شكستن دنده‌هايم مي‌رفت، اما امروز حتي به من سلام هم نمي‌كنند. نه اقبال آن روزشان اعتبار دارد، نه ادبار امروزشان. هر دو سرابي فريبنده بيش نيستند. من خاك پاي مولايم علي(ع) هم نيستم. ايشان را 70 سال بالاي منابر لعن كردند، ما كه كسي نيستيم.»

آيت‌الله كاشاني به هوش، فطانت و درك بالاي سياسي معروفند. چگونه است كه از ابتدا به ماهيت اين هم‌پيمان و همكار سياسي پي نبردند؟

دكتر مصدق تنها كسي بود كه مرحوم آقا سابقه ارتباط طولاني‌اي با او نداشتند. با ساير دوستان و همفكران خود، ارتباطي به مراتب طولاني‌تر داشتند؛ از همين رو هر چند به برخي از عملكردهاي هم‌پيمانان سياسي خود نقدهايي داشتند، اما هرگز به وطن‌پرستي و خدوم بودن آنان ترديد نكردند و غير از دكتر مصدق، در‌باره هيچ يك از آنها تغيير ديدگاه ندادند. دكتر مصدق در دوران فترت دوران پانزدهم مجلس، در احمدآباد اقامت داشت و خود را «بازنشسته سياسي» مي‌ناميد. بعدها بود كه كساني مثل آقايان بقايي، حائري‌زاده و مكي در مجلس پانزدهم اقليتي را تشكيل دادند و مصدق را عنصر مستعدي براي پيشبرد اهداف خود تشخيص دادند و او را به آيت‌الله كاشاني بيشتر معرفي كردند. مرحوم آقا هم با اعتمادي كه به اين سه تن و همفكران آنها داشتند، انصافاً از مصدق حمايت‌هاي همه‌جانبه‌اي كردند.

ظاهراً ايشان به دليل برخي از رفتارها و عملكردهاي دكتر مصدق از سوي متدينين تحت فشار هم بودند. در اين‌باره چه مواردي را به خاطر داريد؟

همين‌طور است. يادم هست پس از اينكه عكسي از دكتر مصدق چاپ شد كه داشت دست ثريا را مي‌بوسيد، عده‌اي از بازاري‌هاي تهران نزد آقا آمدند و اعتراض كردند كه آقا! شما داريد ما را پشت سر چه كسي مي‌فرستيد؟ اين آدم دين ندارد و به فسق تظاهر مي‌كند. آقا فرمودند: «مي‌دانم معايبي دارد، ولي در حال حاضر با انگليس در افتاده است. بايد صبر كنيم مبارزه با انگليس به نتيجه برسد.»

دكتر مصدق در مجلس هم مخالفاني داشت. آيا با همين پشتوانه بر آنها فائق آمد؟

همين‌طور است، اما به محض اينكه اعتراض مي‌كردند، آقا اعلام تظاهرات مي‌كردند و آنها را سر جاي خودشان مي‌نشاندند. مرحوم آقا از طرف دوست و دشمن تحت فشار بودند، اما به خاطر اينكه مصدق بتواند مبارزه با انگليس را به سرانجام درستي برساند تحمل مي‌كردند.

يكي از فراز‌ها و فصول شاخص هتك حرمت آيت‌الله كاشاني، ماجراي حمله به منزل شما و كشته شدن مرحوم محمد حدادزاده بود. ماجرا از چه قرار بود؟

پس از اينكه دكتر مصدق تصميم گرفت مجلس هفدهم را منحل كند و آقا به مخالفت برخاستند، از آنجا كه مطبوعات به دستور مصدق حرف‌هاي آقا را چاپ نمي‌كردند يا در صورت چاپ سانسور مي‌كردند، مرحوم آقا تصميم گرفتند براي رساندن اخبار به گوش مردم، پس از نماز مغرب و عشا در منزل خودمان جلساتي را برگزار كنند و در آنجا مسائل را به مردم بگويند. در شب اول عده‌اي ايجاد درگيري كردند و چند نفر زخمي شدند. در شب سوم ابتدا آقاي پروفسور خليلي سخنراني كوتاهي كردند و گفتند ما قصد اهانت و بلوا نداريم، بلكه مي‌خواهيم انتقاداتمان را به شكلي مسالمت‌آميز مطرح كنيم بعد از ايشان مرحوم سيد احمد صفايي، وكيل قزوين در مجلس صحبت كرد. در اين موقع بود كه از روي پشت‌بام و كوچه‌هاي اطراف عده‌اي با چوب، چماق و سنگ حمله كردند. مرحوم محمد حدادزاده كه آهن‌فروش بود، رفت كه با مهاجمان صحبت كند و آنها را از اين كار بازدارد كه چاقو خورد. پروفسور خليلي مي‌خواستند ايشان را به بيمارستان برسانند كه در ميانه راه فوت مي‌كند.

برخورد دكتر مصدق با اين قضيه چه بود؟

وقتي به او خبر دادند كه چنين مسئله‌اي پيش آمده است، جواب داده بود: جلوي ملت را نمي‌شود گرفت! بعد هم به‌جاي دستگيري و مجازات سردمداران شناخته‌شده اين حمله، نزديكان مرحوم آقا از جمله آقاي دكترمحمدحسن سالمي را بازداشت كردند! پس از اين ماجرا هم مصدق كاملاً دست توده‌اي‌ها را باز گذاشت تا هر تهمت و شايعه‌اي را كه ممكن بود به مرحوم آقا نسبت بدهند. او به اين ترتيب حمايت مرحوم آقا و متدينين را از دست داد و مقدمات سقوط خود و شكست نهضت ملي را فراهم ساخت. در آن دوران نشريات حزب توده ـ مخصوصاً آينده و چلنگر ـ با همكاري بعضي از نشريات دولتي ـ از جمله شورش كه زير نظر كريم پورشيرازي اداره مي‌شد ـ بسيار به مرحوم آقا توهين مي‌كردند. روزنامه شورش عكسي را از آقا چاپ كرده و روي عمامه ايشان نقش پرچم انگليس را زده بود.

واكنش آيت‌الله كاشاني چه بود؟

سكوت محض. اينگونه مسائل براي ايشان كوچك‌ترين اهميتي نداشت و هرگز هم نه پاسخ دادند و نه اعتراض كردند.

سرنوشت هتاكان چه شد؟

بسياري از آنها، بعدها در معرض خطر قرار گرفتند و مرحوم آقا كريمانه به آنها كمك كردند. از جمله آن موارد اين است كه پس از قضاياي 28 مرداد، عده زيادي از افسران توده‌اي توسط رژيم شاه دستگير و عده‌اي اعدام شدند. عده ديگري هم در آستانه اعدام بودند. خانواده‌هاي آنها به منزل برخي از علما رفتند و درخواست كمك كردند. يكي از علما به فرمانداري تلفن زد كه مأموران بيايند و آنها را از خانه‌اش بيرون كنند! آنها وقتي از همه جا نااميد شدند به خانه ما پناه آوردند و متحصن شدند. مرحوم آقا از ديدن وضعيت رقت‌انگيز زن‌ها و بچه‌ها به‌شدت ناراحت شدند و فرمودند: فوراً تلفن شاه را برايم بگيريد. ذكر اين نكته ضروري است كه تا آن روز، تنها كسي كه هرگز حاضر نشده بود با شاه ملاقات كند يا حتي تلفني با او صحبت كند، مرحوم آقا بود، اما آن روز به خاطر زن و بچه‌هايي كه درمانده شده بودند، از بناي هميشگي‌شان، يعني اجتناب از صحبت كردن با شاه صرف نظر كردند و تلفني به شاه گفتند: برخورد با اين افراد به صلاح شما نيست. شاه گفته بود: اينها كمونيست هستند و آقا پاسخ داده بودند: در ايران كسي كمونيست نيست و اينها ناراضي هستند. شاه گفته بود: مي‌دانيد اگر سر كار مي‌آمدند نه شما باقي مي‌مانديد نه من؟ و آقا جواب داده بودند: حالا كه نيامده‌اند، ناراضي‌تراشي نكنيد! هر فردي را كه اعدام مي‌كنيد، همه اعضاي خانواده و اقوام او را با خود مخالف مي‌كنيد و بر تعداد ناراضي‌ها مي‌افزاييد. بالاخره شاه در برابر منطق مرحوم آقا تسليم شد و قبول كرد آن عده را اعدام نكند و در مجازاتشان تخفيف قائل شود. خاطرم هست بعدها هر وقت آقا را به شاه عبدالعظيم مي‌بردم، عده‌اي از خانواده‌هاي اين افراد كه آقا با وساطتشان مانع از اعدام آنها شده بودند مي‌آمدند و اظهار ارادت مي‌كردند كه: ما زندگي‌مان را مديون شما هستيم! اين پاسخ مرحوم آقا به كساني بود كه در دوره‌اي، وقيحانه‌ترين شايعات را در‌باره ايشان ساخته و منتشر كرده بودند.

ماهيت اطرافيان آيت‌الله كاشاني از جمله شمس قنات‌آبادي و برخي ديگر نيز، از جمله انتقادات مخالفان ايشان است. شما چه تحليلي از اين موضوع داريد؟

تمام سعي مرحوم آقا اين بود كه در جريان نهضت ملي، هركسي را كه كمترين استعدادي براي پيشبرد نهضت داشت، جذب كنند تا جذب دربار و جبهه انگلستان نشوند. ايشان معتقد بودند جز با متفق كردن افراد نمي‌شود نهضت را پيش برد. بديهي است عده‌اي از افراد و گروه‌ها در پيوستن به ايشان اهداف جاه‌طلبانه داشتند. شمس قنات‌آبادي در هنگام مخالفت آقا با درخواست اختيارات توسط مصدق، از جمله حاميان سرسخت مرحوم آقا بود و بعد از 28 مرداد بود كه به آن طرف در غلتيد و رابطه خود را با آقا قطع كرد. به هرحال، كساني كه با مرحوم آقا ارتباط داشتند طيف گسترده‌اي را تشكيل مي‌دادند، بنابراين حضور برخي عناصر منفي در ميان آنها، امري طبيعي است و مسلماً عده‌اي نفوذي هم در ميان آنها بودند. البته عده‌اي هم خودشان ادعا كرده‌اند از نزديكان آيت‌الله كاشاني بوده‌اند، از جمله شعبان جعفري! يادم نمي‌آيد مرحوم آقا حتي در يك مورد هم كاري را به او ارجاع داده باشند. او حتي از آدم‌هاي معمولي هم، كمتر به خانه ما مي‌آمد. در هر حال در منزل ما به روي همه باز بود و هر كسي هم مي‌توانست بيايد و با مرحوم آقا عكس بگيرد. اين موضوع نمي‌تواند دليل براي نزديكي به مرحوم آقا باشد. در مورد شعبان جعفري اتفاقاً داش‌مشدي‌هاي محل، يك خدمت درست و حسابي هم به او مي‌كنند!

چطور؟

محله پامنار داش‌مشدي‌هاي شاخصي داشت كه منزل ما را جزو قرق خود مي‌دانستند. يك شب كه شعبان جعفري به منزل ما مي‌آيد تا براي خودش اعتباري كسب كند، داش‌مشدي‌هاي پامنار نمي‌توانند تحمل كنند و حسابي او را كتك مي‌زنند. از آن زمان سر و كله شعبان در منزل ما پيدا نشد. داش‌مشدي‌ها و پهلوان‌ها علاقه خاصي به آقا داشتند. يك بار مرحوم تختي به منزل ما آمد. آقا نگاهي به قد و بالاي او كردند و گفتند: از نظر اخلاقي هم مثل جسمتان تقويت شويد. مرحوم تختي بسيار در برابر آقا تواضع داشت.

شما در روز 28 مرداد شاهد چه حوادثي بوديد؟

در ميدان توپخانه بودم. تا حدود ظهر عده زيادي به نفع دكتر مصدق شعار مي‌دادند، اما از ظهر به بعد ناگهان اوضاع تغيير كرد و كساني كه تا يك ساعت قبل شعار زنده باد مصدق مي‌دادند، شعار مرگ بر مصدق و جاويد شاه دادند! اين هم يكي از خواص ملت‌هاي استبدادزده است كه به محض تغيير قدرت، فكر و عقيده‌شان عوض مي‌شود. مرحوم آقا گفتند: اين ماجرا كاملاً طبيعي است، چون بار كج به منزل نمي‌رسد. مصدق بعد از قضيه 30 تير كاري كرد كه جاي دفاع از خود را باقي نگذاشت. نكته مهم اين است كه پس از موج سنگين ترور شخصيت مرحوم آقا، ديگر ايشان هم قدرتي براي جلوگيري از وقايعي كه روي دادند نداشتند.

طرفداران دكتر مصدق هيچ‌وقت از اينكه با آيت‌الله كاشاني آن برخوردها را داشتند اظهار ندامت نكردند؟

بله، بعد از 28 مرداد عده‌اي از بازاري‌هاي طرفدار مصدق آمدند و از مرحوم آقا عذرخواهي كردند. اينها كساني بودند كه در ابتداي نهضت اساساً علاقه‌اي به مشاركت‌هاي سياسي و اجتماعي نداشتند و مرحوم آقا آنها را به نهضت جذب كرده بودند، اما وقتي آقا دست از حمايت مصدق برداشتند، به سمت مقابل در غلتيدند! آنها گفتند: كاش شما قدري كوتاه مي‌آمديد كه كار به اينجا نمي‌كشيد. مرحوم آقا فرمودند حتي اگر يك مورد را به من نشان بدهيد كه روي اغراض شخصي موضع‌گيري كرده باشم حق با شماست. وظيفه‌ام دفاع از قانون بوده است و هميشه اين كار را كرده‌ام. بايد از چه چيزي كوتاه مي‌آمدم و اگر اين كار را مي‌كردم، همين شما امروز به من اعتراض نمي‌كرديد؟ حتي يك بار مرحوم آيت‌الله طالقاني هم نزد پدر آمدند و از تأثير اختلاف ايشان و دكتر مصدق گلايه كردند. آقا فرمودند: نمي‌توانستم در مقابل نقض صريح قانون اساسي و زير پا گذاشته شدن حقوق مردم سكوت كنم. اگر مردم از من مي‌پرسيدند چرا تو كه ما را به صحنه مبارزه آوردي، در اواسط راه رهايمان كردي و اجازه دادي حقوق ما پايمال شود، چه جوابي داشتم به آنها بدهم؟ خاطرم هست مرحوم طالقاني در برابر اين استدلال، تنها سكوت كردند.

علت دستگيري آيت‌الله كاشاني پس از 28 مرداد چه بود؟

بديهي بود درباري كه سال‌ها ضربات خردكننده‌اي را از آيت‌الله كاشاني دريافت كرده بود، در اولين فرصت انتقام بگيرد، لذا دستگيري فدائيان اسلام و صدور فتواي ترور رزم‌آرا توسط ايشان را مطرح و زمينه‌سازي كرد و در دي سال 34 ايشان را بازداشت كرد. ما تا 36 روز خبر نداشتيم كه مرحوم آقا را كجا برده‌اند! و هر قدر هم تلاش كرديم با ايشان ملاقات كنيم، ممكن نشد. بالاخره پس از 36 روز اجازه ملاقات دادند. همه اعضاي خانواده به تصور اينكه به همه اجازه داده شد، رفتيم مقابل ساختمان لشكر 2 زرهي در چهارراه قصر، اما در آنجا به من و شوهرخواهرم، آقاي مصطفوي اجازه ندادند.

روحيه ايشان چگونه بود؟

ما را به اتاق كوچكي كه ايشان را زنداني كرده بودند، بردند. مرحوم آقا بسيار ضعيف و تكيده شده بودند. سر سجاده نشسته بودند. با ديدن ما تبسم كردند و خواستند از جا بلند شوند كه نتوانستند، در حالي كه آقا اساساً پرتحرك و با نشاط بودند. علت را پرسيديم. گفتند نگهبان‌هاي اينجا را هر دو ساعت يك بار عوض مي‌كنند و هنگام تحويل پست، در سلول را با صداي آزاردهنده‌اي باز و بسته مي‌كنند و عملاً نه روز خواب دارم و نه شب. همين بي‌خوابي‌ها مرا فرسوده كرده است. البته آزمون هم در بازپرسي‌ها به آقا توهين‌هاي زيادي كرده بود كه بسيار موجب آزار مرحوم آقا شده بود. مرحوم آقا به او گفته بودند اگر مصدق با اشتباهات و ندانم كاري‌هاي خود نهضت را به شكست نكشانده بود، امروز تو جرئت نداشتي اينگونه رفتار كني!

در هر حال متأسفانه بي‌فكري‌ها و خودخواهي و تمايل براي وجيه‌المله شدن در شخصيت دكتر مصدق نهضت را از مسير اصلي خود خارج كرد و كشور را سال‌ها از رسيدن به استقلال باز داشت. اميد‌واريم همه ما در اين مقطع، قدر استقلال كشور را بدانيم و اين را از تاريخ بياموزيم كه چنين موهبت‌هايي به كرات و به وفور براي هيچ ملتي پيش نمي‌آيد. نعمت‌هاي الهي، همگي در صورت شكر باقي مي‌ماند وكفران موجب زوال نعمت خواهد بود.

جوان