درخصوص تحولات سیاسی عربستان توجه به نکات زیر اهمیت دارند:
1- براساس وصیت ملک عبدالعزیز که ابتدا 29 سال بر منطقه نجد و سپس 22 سال بر عربستان حکومت کرد، و «عربستان‌سعودی» را با کمک وهابی‌ها و قبیله بزرگ عتیبه به وجود آورده است، تا زمانی که فرزندان ذکور وی در قید حیات هستند، پادشاهی عربستان به نوه‌ها و دیگران نمی‌رسد. بر این اساس از سال 1325 که وی از قدرت کناره گرفته و در سال 1332 فوت کرده است، فرزندان او به ترتیب ملک سعود 16 سال، ملک فیصل 11 سال، ملک خالد 7 سال، ملک‌ فهد 23 سال و ملک عبدالله 10 سال بر سرزمین عربستان حکومت کرده‌اند علاوه بر این در طول این دوران فرزندان ذکور وی پست‌های حساس وزارتی و غیروزارتی و مناصب مهم سیاسی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی عربستان را در چنبره خود داشته‌اند. بعضی از محققین گفته‌اند 7000 نفر از آل‌سعود تمام پست‌های بزرگ و کوچک را در انحصار داشته و البته سهم فرزندان ذکور مستقیم ملک عبدالعزیز در پست‌های حساس بیش از  بقیه بوده است. با این وصف می‌توان گفت عربستان از حیث اداری یک کشور استثنایی به حساب می‌آید.
2- از منظر داخلی دوره حکومت در عربستان دارای ساختار شبه قبیله‌ای است. یکی از ویژگی‌های قبایل این است که یک سیستم اجتماعی منظم داشته و توسط یک نفر به عنوان رئیس قبیله مدیریت و شناخته می‌شود. در درون قبیله نوعی از قوانین که ریشه در دستورات و مصلحت‌اندیشی‌های شخصی رئیس قبیله دارد، جریان می‌یابد. از نظر قلمرو، قبیله‌ محدوده‌ای را  برای خود در نظر می‌گیرد و معمولا وارد قلمرو قبیله‌های دیگر نمی‌شود و اجازه ورود هیچ قبیله‌ای به قلمرو خویش را نیز نمی‌دهد. آل‌سعود جدای از اینکه خود برخاسته از شعبه «مصالیخ» از قبیله «عنزه» می‌باشد، به لحاظ رفتاری و رویکردی تا حدود بسیار زیادی به یک قبیله شباهت دارد. وصیت ملک عبدالعزیز عملا سیستم سیاسی عربستان را بر پایه‌ای بدوی قرار داده و آن را از محیط منطقه‌ای و بین‌المللی جدا کرده است. در عین حال ذکر این نکته لازم است که عبدالعزیز که از سال 1281 تا 1310 شمسی بر منطقه «نجد» که شامل سه استان امروزی ریاض، قصیم و وائل می‌شود و تنها منطقه حنبلی‌های عربستان به حساب می‌آید، حکومت می‌کرد، با کمک وهابی‌ها و سران قبیله بزرگ «عتیبه» که نفوذشان از منطقه بصره در عراق تا حجاز در غرب عربستان امتداد دارد، بر مناطق جنوبی و شرقی(شیعه‌نشین) غربی (شافعی و مالکی‌نشین) شمالی (حنفی‌نشین) سیطره پیدا کرد و کشوری به‌نام «عربستان سعودی» را پایه‌گذاری کرد. وی در عین حال پس از به قدرت رسیدن به قلع و قمع قبایل پرداخت و حتی رئیس قبیله عتیبه را در زندان به قتل رساند از این رو حکومت عربستان در عین قبیله‌ای عمل کردن، حقوق و حضور قبایل را نپذیرفت و دائما درصدد تضعیف آنان برآمد تا جایی که تحلیل‌گران برجسته‌ای در عربستان نظیر شروک الفاتح معتقدند قبایل و بازخیزی آنان در عربستان پایه اصلی تحول آینده را در اختیار خواهند گرفت.
3- به قدرت رسیدن اسمی سلمان بن عبدالعزیز در حالی صورت گرفت که وی در دوره سه ساله ولیعهدی به دلیل شدت بیماری کمتر در انظار عمومی ظاهر می‌شد و اداره امور کشور را عمدتاً مثلث بندربن‌سلطان، مقرن بن‌عبدالعزیز و متعب‌بن‌عبدالله در دست داشته‌اند. در نتیجه باید گفت اعلام پادشاهی سلمان سرپوش گذاشتن بر شرایط درونی آل سعود است. سلمان تنها بعنوان یک نماد از فرزندان عبدالعزیز که گفته می‌شود به دلیل عدم دخالت در کار حکومت طی دهه‌های گذشته حساسیت برانگیز نبوده و از این رو از او بعنوان «شمع جمع» یاد می‌شود، خریدن فرصت برای چاره‌اندیشی درباره اوضاع عربستان است. یک خبر بیانگر آن است که یک هیئت آمریکایی طی سه ماه اخیر دائماً به ارزیابی وضعیت عربستان پرداخته و گزارش‌های نگران کننده‌ای را به واشنگتن ارسال کرده است این هیئت طی این مدت عربستان را ترک نگفته و در صدد بوده است تا مخالفت‌های داخلی شاهزادگان را مدیریت نماید. آمریکایی‌ها یک بار در دوره 5 ساله ولیعهدی سلطان بن‌عبدالعزیز پیش‌بینی کرده بودند که در صورت به قدرت رسیدن وی آل سعود به دلیل تندخویی سلطان دچار فروپاشی می‌شود و لذا وی در این اواخر منزوی بود کما اینکه فرزند او «بندر» متهم بود که درصدد کودتا علیه ملک‌عبدالله و بدست گرفتن پادشاهی برآمده است. در عین حال یک نقطه مبهم در این روند، برکناری «متعب» می‌باشد. متعب در سه سال آخر حکومت ملک عبدالله و بخصوص پس از کنار رفتن سلطان بن عبدالعزیز از قدرت زیادی برخوردار بود. وی در مقام وزیر گارد ملی پرونده‌های حساس خارجی نظیر پرونده عراق، پرونده سوریه، پرونده لبنان و پرونده مصر را در اختیار داشت و از طرف پادشاه به جلسات مهمی فرستاده می‌شد. متعب در همان روز مرگ پدر از کار برکنار شده و انتخاب فرزند سلمان بعنوان جانشین ولیعهد بیانگر آن است که وی از دور خارج شده است و این می‌تواند سرآغاز یک سلسله مباحث در درون آل سعود گردد. روند بیماری پادشاه عربستان و ناسازگاری مقرن با فرزندان ملک عبدالله می‌تواند شرایط جدیدی را در عربستان به وجود آورد به این نکته باید اضافه کرد که در درون وهابی‌ها هم فرقه‌هایی نظیر «سروری‌ها» وجود دارند که با اداره امور توسط مقرن مخالفند.
4- عربستان برای آمریکایی‌ها از حساسیت زیادی برخوردار است. سیطره بر عربستان طی 7 دهه گذشته یکی از پایه‌های اصلی قدرت و نفوذ آمریکا در جهان بوده است تا جایی که در سیستم سیاسی این کشور، عربستان، ایالت پنجاه و دوم آمریکا به حساب می‌آید. ریاض برای آمریکا یک قلک پرمنفعت اقتصادی، سیاسی، ژئوپلیتیک، مذهبی و امنیتی است و بخصوص از جنبه کنترل مخالفان آمریکا در جهان اسلام، عربستان طی دهه‌های گذشته نقش بی‌بدیلی را برای آمریکا و اروپا ایفاکرده است. از این رو واشنگتن به هر نوع تحول که سطح وابستگی عربستان به آمریکا را کاهش دهد حساسیت نشان می‌دهد. در عین حال آمریکا به آل سعود بعنوان واسطه‌هایی در حکومت می‌نگرد و اصالت حکومتی آنها را قبول ندارد. حدود 20 سال پیش هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا با صراحت گفته بود: «آل سعود صاحب عربستان نیستند بلکه انبارداران ما در این کشورند که در قبال کاری که برای ما انجام می‌دهند، حق انبارداری خود را می‌گیرند.»
اما در عین حال نباید اینگونه تصور شود که تحولات در عربستان کاملاً در کنترل آمریکایی‌ها قرار دارد چه اینکه چنین رابطه‌ای را آمریکا با رژیم پادشاهی ایران نیز داشت و از قضا اهمیت حفظ تاج و تخت محمدرضا شاه برای آمریکا از حفظ تاج و تخت پادشاه سعودی مهمتر هم بود. در عین حال فعل و انفعالات تا جایی که به فعل و انفعال در درون آل سعود برمی‌گردد، از دایره برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری آمریکایی‌ها خارج نیست کما اینکه در تعیین زمان اعلام مرگ پادشاه و روی کارآمدن فرد جدید و ولیعهد جدید و نوع تغییراتی که در کادر حکومتی شامل مقامات امنیتی و دربار پدید آمد، آمریکا نقش اساسی داشت. بنابراین آل سعود همانگونه که تاکنون در چارچوب یک برنامه فرا عربستانی به اداره امور داخلی سرگرم بوده است از این پس نیز در چارچوب برنامه‌ای با این مختصات فعالیت خواهد کرد و حتی می‌توان گفت بعید نیست با مرگ عبدالله که مقتدرترین پادشاه پس از دوران پادشاهی عبدالعزیز بوده و خلأ قدرتی که در درون آل سعود پدید آمده است، دامنه مداخلات آمریکا در اداره داخلی رژیم عربستان بیشتر ‌شود.
قرائن و شواهد نشان می‌دهد که آمریکا در عین مداخله در جزئیات امور عربستان سعودی و تعیین تکلیف برای پادشاه و شاهزادگان، از روند اوضاع مطمئن نیست. نشانه‌هایی از این موضوع را می‌توان در بروز فوری تناقض در مواضع رسمی و غیررسمی مقامات و مجامع مهم آمریکایی دید. در حالی که دولت آمریکا از روی کار آمدن سلمان بن عبد‌العزیز و مقرن بن عبدالعزیز ابراز اطمینان و خشنودی کرد، دیروز روزنامه واشنگتن‌پست نوشت که به دلیل ابتلای پادشاه جدید به انواعی از بیماری‌ها که آلزایمر هم در فهرست آن قرار دارد، یک گروه که ترکیبی از شاهزادگان و مشاوران خارجی است، اداره امور عربستان را در دست داشته و به ارزیابی شرایط و وقایع این کشور سرگرم می‌باشند.
5- مرگ پادشاه عربستان با تحولات عمده در یمن توام گردیده است. کشور یمن که نیمی از جمعیت آن را شیعیان زیدی تشکیل می‌دهد و بخش وسیعی از آن شامل دوسوم سرزمین آن توسط جنوبی‌های مخالف عربستان اداره می‌شود، نقش اساسی در موقعیت منطقه‌ای عربستان دارد. درست یک روز قبل از اعلام رسمی مرگ ملک عبدالله، رئیس‌جمهور وابسته به عربستان خود را ناگزیر به استعفا دید و جنبش پرقدرت انصارالله طرحی را به مجلس یمن ارائه کرد تا بر اساس آن یک شورای ریاست‌جمهوری اداره موقت یمن را به دست بگیرد. روند اوضاع نشان می‌دهد که مخالفان عربستان طی یک دوره 3 تا 4 ساله رژیم همگرا با ریاض را ساقط کرده‌اند. وقتی یمن از جرگه کشورهای تحت نفوذ عربستان خارج شود از موقعیت ژئوپلیتیکی عربستان بطور جدی کاسته می‌شود. چرا که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نقش‌آفرینی عربستان در خلیج‌فارس و تنگه هرمز را به صفر نزدیک کرد و اینک پیروزی انصار‌الله و حِراک جنوبی بر رژیم وابسته به عربستان در یمن، نقش‌آفرینی عربستان در دریای سرخ و تنگه باب‌المندب را به طور جدی‌تر تحت تاثیر قرار می‌دهد. این در حالی است که بخش عمده‌ای از اهمیت عربستان برای غرب به جایگاه ژئوپلیتیکی و مذهبی آن برمی‌گردد پیروزی شیعیان اثنی‌عشری در مناطق شمالی و پیروزی شیعیان زیدی در مناطق جنوبی عربستان، شرایط آینده را به ضرر عربستان دگرگون کرده است.