روز قبل از ديدار امام با شواردنادزه، پيش امام رفتيم و کلى از آداب ديپلماتيک و ابهت شوروى گفتيم تا بلکه امام کمى به قول خودش، ديپلماتيک تر عمل کند. هر چه به امام گفتيم که عرف ديپلماسى بر اين است که شما در داخل اتاق باشيد و آنها بعد ورود پيدا کنند، نپذيرفت. مى گفت اگر داخل اتاق باشم، بايد موقع ورود آنها به احترام شان بلند شوم، و اين براى اسلام و مسلمانان خوب نيست که در مقابل يک کافر چنين کنند.

بالاخره امام پذيرفتند که حداقل چند کار را انجام بدهند و ما هم خوشحال رفتيم. روز بعد ما به اتفاق گروه روسى، زودتر وارد اتاق شديم و نشستيم. يکهو ديديم صداى "خش خش" کشيدن دمپايى روى زمين شنيده شد و امام نه تنها لباس رسمى نپوشيد و با همان قبا و عرق چين آمد، بلکه حتى با آنها دست هم نداد. 

حالا اين وسط حاج عيسى، خادم بيت امام هم چايى آورد و به جاى آنکه قندانى کنار آنها بگذارد، يکى يک عدد قند گذاشت کف دست شان که به خيال خوش، مابقى قندها را نجس نکنند.

بعد از اتمام جلسه هم باز امام بدون آنکه با آنها دست بدهد و خوش و بشى کند، والسلامى گفت و رفت. انگار نه انگار که اين وزيرخارجه بزرگ ترين قدرت جهانى وقت دنيا است!