پایگاه خبری تحلیلی « پارس» - دکتر توحید عزیزی- زمانی که در بیمارستان لقمان حکیم انترن پزشکی بودم، استادی داشتیم که از تکه کلام جالبی استفاده می کرد: « فردی ممکن است کچل باشد و با ماشین نیز تصادف کند! » استاد این تکه کلام را زمانی استفاده می کرد که کسی از دانشجوها دو بیماری مختلف را در یک فرد تشخیص داده بود و می خواست بین آنها ارتباطی پیدا کند، اما بروز آن دو بیماری مستقل بود و ربطی به همدیگر نداشتند.

وجود دو ویژگی متفاوت در یک فرد، لزوما به معنی ارتباط آن دو ویژگی نیست. همچنان که وقوع دو رویداد در یک مکان و یک زمان نیز لزوما به معنی رابطه ی علّی آن دو رویداد نیست.

در ماجرای بازرسی از بند ۳۵۰ زندان اوین، « زندانی بودن» و « مضروب شدن» (با فرض درستی ادعا و عدم خودزنی) دو خصلت هستند که لزوما با یکدیگر ارتباطی ندارند.

به عبارت ساده تر، مضروب شدن یک عده، لزوما به دلیل « زندانی بودن» آنها نبوده است؛ و دلیل این حرف هم « مضروب نشدن» بسیاری افراد دیگر در همان بند زندان است.

ساده ترین علت مضروب شدن عده ای از زندانیان بند ۳۵۰، ممانعت آنها از اجرای بازرسی زندان است. فهم این ارتباط ساده و روشن، کار سختی نیست برای کسی که نخواهد با هوچیگری و آسمان ریسمان بافتن عقل خود و همکیشانش را زایل کند.

نمونه های مشابه این ماجرا نیز همیشه وجود داشته است:
اعدام یک تروریست به علت مشارکت در حمله و کشتار مرزبان ها اتفاق می افتد؛ از قضای روزگار این تروریست، ممکن است از قوم « کُرد» بوده و در دوره ای از زندگیش معلمی هم کرده باشد، اما هر انسان عاقلی می فهمد که اعدام او، نه به واسطه ی « شغل» ش بوده و نه به علت « قومیت» و « زبان» ش، بلکه به علت مشارکت در عملیات تروریستی.
زندانی شدن قاچاقچیان به علت انجام فعل « قاچاق» است؛ در عین حال ممکن است این قاچاقچیان دارای مذهب سنی نیز باشند، اما هر انسان دانایی می فهمد که زندانی شدن این افراد، به علت ارتکاب به « قاچاق» است و نه « مذهب» آنها.
قصاص یک قاتل به علت قتلی است که او مرتکب شده است؛ حال آن قاتل ممکن است زن هم باشد؛ ایضا هر انسان دارای شعوری می فهمد که قصاص این قاتل به واسطه ی عمل « قتلی» است که انجام داده است و نه به خاطر « جنسیت» او.

بر همین وزن، درگیری در بند ۳۵۰ زندان اوین و مضروب شدن تعدادی از زندانیان (باز هم بر فرض صحت مدعا) به علت « ممانعت» و « مقاومت» آنها در برابر اقدام قانونی بازرسی از زندان بوده است و نه به علت « زندانی بودن» زندانیان.
اینکه بعضی افراد دستور های فقه اسلامی در باره ی برخورد با اسرا را از لای جزوات درسیشان بیرون کشیده اند و به مثابه ی عَلَم « وا اسلاما» فراز کرده اند و عده ای دیگر که تا دیروز اسلام را افیون مردم می دانستند، برای فوت شدن این دستور های مذهبی مشغول سینه زنی زیر آن عَلَم هستند، جای خنده دارد یا تاسف؟

به علاوه، آنچه در فیلم های بند ۳۵۰ مشخص است، تمرد زندانیان است که تا مرز شورش پیش رفته است. آیا این فقیهان یک شبه، مجازات شورش در زندان را در کتب درسی خود نخوانده اند؟

وظیفه ی ماموران بازرسی در قبال زندانیان شروری که از انجام بازرسی ممانعت می کنند و سپس دست به تمرد و شورش می زنند، چیست؟ آیا ماموران باید زندان را ترک می کردند و به تمرد زندانیان بارک الله می گفتند؟

آیا می توان در کشوری (به غیر از ایران) زندانی یافت که مجرمان انواع وسایل غیر مجاز از جمله وسایل ارتباط با خارج زندان را به تعداد زیاد در اختیار دارند، در مقابل بازرسی، شورش می کنند، و در شب همین حوادث، باز هم به طور غیر قانونی با خارج از زندان و یکی از مهمترین پایگاه های جنگ نرم دشمن تماس مستقیم می گیرند؟ مجازات چنین زندانیانی در دیگر کشورها چیست؟