گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند . ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پربلا کند . حقا کز این غمان برسد مژده امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند . گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که این ها خدا کند . در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای فضولی چرا کند . مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد وان کو نه این ترانه سراید خطا کند . ما را که درد عشق و بلای خمار کشت یا وصل دوست یا می صافی دوا کند . جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت عیسی دمی کجاست که احیای ما کند . غزلی زیبا ،هدیه ی حضرت ِ حافظ ِ جان. عکس از پیام ایرایی.مهرماه ۱۳۹۸ . تهران .