مدتی بود با مازیار در حال تمرین "بونکر" بودیم. سهراب هم تمرین "زیبایی گاهی زن است" رو با بهاره و هومن و بچه های موسیقی (علی،شاهین،مونا،شیده،سپیده و ثمین) شروع کرده بود.. همگی در مکتب تهران.. یه روز که رسیدم مکتب دیدم سهراب و بهاره و هومن با یه لبخند مشکوکی بهم نگاه می کنن، سهراب گفت برام تصمیم گرفتن که یه صحنه از زیبایی رو بازی کنم.. حیف بود این حال خوبی که کنار هم داریم رو روی صحنه نبریم و با همه تقسیم نکنیم.. نتونستم قبول کنم که کنارشون نباشم... امشب آخرین شب از اجرای این خاطره زیبا و عزیزه.. دلم نمیاد ازتون دل بِکَنم... سهراب، بهار، هومن، علی، شاهین، شیده، مونا، سپیده ، ثمین سهیل، احمد سارا ، شیما نسیم، ساناز امیر رامبد خان خیلی برای من عزیزید .. به امید همکاری دوباره..