یه کوله پشتی سنگین باخودش داشت و خمیده راه میرفت، اما همه اینها دلیل نمیشد که صورتش خندان نباشه.تو دلش عشق موج میزد و زبونش پراز حرفها و قصه هاو شعور حسینی بود. بوسیدمش و گفتم: مادرم اجازه میدی این عطشِ عشقت رو یادگاری نگه دارم؟ بهم تکیه داد و خندید. خندهاش رو خریدم و اینجا برای همیشه ثبتش میکنم. باور کنید اینجا میشه زنهای انسان ساز رو خیلی راحت دید.
#خدایا_شکرت که من رو هم در مسیر #حسین(ع) پذیرفتی.