تغییر، در مسیرِ آرامش و پیشرفت، کارِ هر کسی نیست.گاهی باورهایِ غلط ،لنگر میشه واسه کشتیِ وجودت.جرأتِ تغییر برایِ کسانی که روز و شب رو به عادت میگذرونن،تعریف نشده.اما کافیه خودت و توانایی هاتو دُرُست بشناسی،اون موقع جرأتِ هر تغییری رو برایِ رسیدن به عُمقِ زندگی، خواهی داشت.
من یاد گرفتم زمین گیر نباشم.
زمین بالَمو می سوزونه.!
اصلاً قرارَم با خدا سرِ این بود که ؛ تو ببینی کافیه.
تو خوب میبینی! دقیق! عادلانه!
تو، شب گریه هامو دیدی! تنهاییامو دیدی!
دردِ دلامو شنیدی! دستِ تو موهامو شونه کرد! نگاهِ تو خورشید شد توو سردیِ روزگارم.
من فریاد شدم سرِ روزگاری که بسته بود منو کنجِ قفسِ تقدیر، زندونی کنه.
من شفاف بودم و هستم، زلال بودمو هستم!
آدما چرا انقدر توو دَر توو دارن!؟ چرا هر روز معمّاتَرَن؟!
گاهی حِس می کنم بینِ اینهمه نگاهِ پُر از چون و چرا گیر کردم، ولی خودمو جمع می کنم و‌به خودم نهیب می زنم که : نیلوفر! یادت رفته پدر چی می گفت؟
می گفت: گلِ نیلوفر نمادِ آدماییه که عشق و شعور و با هم دارن و همیشگی میشن!
می گفت: همه رو دوست داشته باش..
حتی دشمناتو!
همین که به تو‌فکر می کنن یعنی واسشون مهمی!
حق دادن به آدم ها واسم عادت شده.
دلم نمی خواد این افکار ،سَد بشه جلو راهِ منی که همیشه از زمین‌گیر شدن دور بودم.
رها میکنم که بالم باز بشه ، نه قصه ی گلایه و توقع ساز شه.
گنداب نمیشه رودی که منو به دریا میرسونه.
بی رحمی ببینم ، تُندتر میرم.
هر موج منو جلوتر میندازه...
واسه همین دستامو باز کردم توو باد، موجِ موهام درِ گوشَم‌قصه ی بودنو فریاد میزنه، فریادِ قدرتمندِ کسی که هر بار زمین خورد، بالاتر رفت.
کم شد که کامل شه، رد شد که ساحل شه!
یه ساحلِ امن واسه دلی که تلاطم براش طپشه و نشانه ی حیات.
بمون دلِ من،.
بمونو دوست داشته باش
بمونو رها کن
بمونو فریاد شو..
یه روزی بعد سال ها این نوشته چراغ میشه سرِ راهِ هر کسی که جنگیدنوانتخاب کرد، نه رنجیدنو..