آرام باش عزیز من،
آرام باش حکایت دریاست زندگی..
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های‌مان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است..
آرام باش عزیز من، آرام باش،
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود. .