شاه بابا مشق ِعکس برداری با دم و‌ دستگاه ِ فوتوغراف می کرد، نزد ِ آن فرنگی ِ آدم نبرده ! موسیو کارلیان ِ پاریسی. با آن زلف های زرد ِ روغن مالَش ،ولله بیشتر به اجنه می مانْدْ تا معلم ِ عکاسی! . باری ، هر روز که آن زردک ِدیلاق می آمد تا یک گوشه ای از فن ِ فوتوغرافی را نشان ِ سلطان بدهد ، ولوله می افتاد توی اندرونی ...گمان می کردیم محتمل است قبله عالم برای مشق ِ آموخته ی آن جلسه شان ، تشریف بیاورند به اندرونی و یکی از ما را صدا بزنند که آی !...پدرسوخته! بیا بنشین اینجا مقابل این جعبه ی جادو ببینم!
و ما ذوق کنیم و بدویم به تعجیل، سرخاب سفیداب و‌ سرمه و‌ وسمه کنیم ، چارقد ِ نو به سر بیاندازیم بنشینیم مقابل ِ دم و دستگاه فوتوغرافی.
آن روز که قرعه به نام من افتاد را خوب یادم هست .
سمبل باجی دوید که بیا قلیان ِ پر نقش و نگار ِ ِنیم تاج سلطنه را بردار ، بگیر دستت ، انگار که می کشی.(بس که محبت دارد این زن...)گفتم نمی خواهم !
گفتم و دویدم تا پنج دری ای که قبله عالم نشسته بودند به انتظار ...سوال کردند : شبنم السلطنه ، همین طور دست ِ خالی ؟...قلیانی ، لوازم ِ دوخت و‌دوزی ، بادبزن فرنگی ات ؟
گفتم : سلطان به سلامت باشند ... اجازه بفرمایید ، لبخند را ارجح ِ بر تمامی این ها که فرمودید می دانم.
قبله عالم تبسم فرموده گفتند : اطوار ِ نسوان ِ تجدد خواه است این ها ...گفتند ، اما ،در لحن و کلام شان نارضایی نسبت به فرزند نبود .
بعد به دست ِ مبارک ، غرامافونی که داده بودند نایب السلطنه تازگی از سن پطرزبورغ آورده بود را کشیدند گذاشتند کنار ِدستم. نشستند پشت ِدستگاه ...فرمودند :
به کار ببر آن ابزار را که گفتی ...لبخند بزن شبنم السلطنه ...
.
شاه بابا بعدها ، ظَهرِ عکس مرقوم فرمودند : «خودمان انداختیم »، از صبیه ء محترمه مان ، شبنم السلطنه. .
.
توضیحات : این نوشته ، تخیلی است قصه ای برای این تصویر.شبنم السلطنه نامی در میان دختران ِناصرالدین شاه وجود ندارد. اصلا «شبنم » به «سلطنه» نمی چسبد! شبنم نام دختران ِ بعد از سال های‌پنجاه شمسی ست.
.
موسیو کارلیان ، واقعا معلم عکاسی ناصرالدین شاه قاجار بوده است. تصویری از او در دسترس نیست. آنچه از‌صورت ِ ظاهر ِ او نوشتم زاده ی تخیل من است.
.
«خودمان انداختیم » عبارتی بوده که ناصرالدین شاه ، زیر یا پشت ِ عکس هایی که به دست ِ خود می گرفته ، می نوشته.